سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
كودك درون خود را پرورش بده
از نو كودك شو تا خلاق باشی! همه ی كودكان خلاق اند. برای خلاق بودن باید اول از ذهن، تعصبات و پیشداوریها آزاد شوید. آدم خلاق كسی است كه چیزهای تازه را امتحان میكند. او هرگز نمیتواند مثل یك ربوت یا آدمواره رفتار كند. چرا كه ربوتها هرگز خلاق نیستند و فقط كارهای تكراری از آنها سر میزند.
بنابراین دوباره كودك شو تا خلاق شوی! ـ همه بچه ها خلاقاند. همه بچه ها، هر كجا كه به دنیا آمده باشند، خلاقند ـ این ما هستیم كه راه خلاقیت آنها را سد میكنیم. ما خلاقیت آنها را خرد, نابود و زیر پا له میكنیم و بعد شروع میكنیم كه راه صحیح انجام كارها را به آنها آموزش دهیم.فراموش نكنید كه افراد خلاق همیشه سعی دارند راههای عوضی را امتحان كنند. اگر همیشه راه درست را بروید، هرگز خلاق نخواهید بود، زیرا «راه صحیح» چیزی نیست جز راه كشف شده توسط دیگران! البته با كمك راه صحیح نیز میتوان چیزی ساخت و یا یك تولید كننده, تهیهكننده و یا تكنسین شد، اما راه صحیح هرگز از شما یك آفریننده یا پدیدآورنده نخواهد ساخت.
تفاوت بین یك تولید كننده و یك آفریننده در چیست؟ تولید كننده راه صحیح و معمولاً اقتصادیترین راه انجام یك كار را میداند و میكوشد تا با كمترین تلاش به بیشترین نتایج دست یابد. او صرفاً یك تولید كننده است. اما یك آفریننده به این در و آن در میزند. درست نمیداند راه صحیح انجام یك كار كدام است، پس بارها و بارها به جستوجو و تحقیق خود در مسیرهای مختلف ادامه میدهد. چندین بار راه نادرست را طی میكند ـ و به هر جا كه حركت كند، چیزهایی میآموزد؛ او از این طریق غنیتر و پختهتر میشود. و كاری را انجام میدهد كه پیش از آن هیچكس موفق به انجامش نشده است در حالیكه اگر راه صحیح از پیشتعیین شده را دنبال میكرد، قادر نبود به آفرینش و خلاقیت برسد.
معلم یك مدرسهی مذهبی از شاگردانش میخواهد كه تصویر خانوادهی مقدس را بكشند. وقتی نقاشیها را جمع میكند، میبیند كه بیشتر از بچهها نقاشیهایی معمولیای از خانوادهی مقدس كشیدهاند ـ خانوادهی مقدس در طویله، خانوادهی مقدس سوار بر قاطر و چیزهایی از این قبیل. اما یكی از نقاشیها هواپیمایی را با چهارسرنشین نشان میداد كه سرهایشان را به شیشههای پنجره چسبانده بودند. معلم صاحب نقاشی را صدا میزند تا نقاشیاش را توضیح دهد. و به او میگوید: «میتوانم بفهمم سه تا از این سرها كه كشیدهای مال كیست ـ حضرت یوسف، حضرت مریم و حضرت مسیح. اما چهارمی سر چه كسی است؟ پسر بچه جواب میدهد: «آهان، او پونتیوس، خلبان هواپیماست!»
این زیباست. این خلاقیت است. معلوم میشود كه این بچه چیزهایی را كشف كرده است. اما این كار فقط از كودكان ساخته است. ما جرأت چنین كارهایی را نداریم، چرا كه میترسیم نكند احمق جلوه كنیم.
ولی واقعیت این است كه یك آفریننده باید بتواند كه حتی احمق به نظر برسد. او باید این به اصطلاح آبرو و حیثیت خود را به مخاطره بیندازد. به همین دلیل هم همیشه شاعران، نقاشها، رقصندگان و موسیقیدانهایی را میبینیم كه آدمهای چندان آبرومند و محترمی نیستند ولی بسیار خلاق و دوستداشتنی هستند. البته تا وقتی كه هنوز آبرویی دست و پا نكردهاند و جایزهی نوبل نگرفتهاند چرا كه در آن صورت و از آن لحظه به بعد خلاقیت دود میشود و به هوا میرود!
براستی چه اتفاقی میافتد؟ آیا تا به حال برندهی جایزهی نوبلی را دیدید كه كار ارزشمند دیگری ارائه دهد؟ و یا آدم خوشنام و سرشناسی را دیدهاید كه قادر به انجام كار خلاقی باشد؟ او از خلاقیت وحشت دارد. چرا كه اگر دست از پا خطا كند یا چنانچه اشتباهی رخ دهد، دیگر اعتبار و حیثیتی برایش نمیماند. این از عهدهی او خارج است. این است كه یك هنرمند پس از آنكه وجهه و اعتباری یافت، دیگر مرده و بیجان میشود.
صفت خلاق را تنها به افرادی میتوان داد كه آمادهاند حیثیت و غرور و عزت خود را بارها و بارها در معرض تاراج قرار داده و با شهامت به استقبال كارهایی بروند كه دیگران آن را وقت تلف كردن میدانند. مردم همیشه افراد آفرینشگر را دیوانه قلمداد میكنند. البته دنیا دیر یا زود به ارزش آنها پی خواهد برد. ولی اذهان عمومی همچنان بر این باورند كه افراد آفرینشگر آدمهای نامتعارف و عجیبی هستند.
تمام انسانها با ظرفیتهای لازم و كامل برای آفرینشگری و خلاقیت پا به دنیا میگذارند. بدون استثنا همهی كودكان سعی دارند آفریننده باشند، اما ما دست و پایشان را میبندیم. ما فوراً دست به كار میشویم تا طرز صحیح انجام كارها را به آنها آموزش دهیم ـ و همین كه آنها راه درست را آموختند، دیگر به ربوت تبدیل میشوند. بعد بارها و بارها همان كار صحیح را تكرار میكنند و هر قدر بیشتر این كار را انجام میدهند، بازده بهتری پیدا میكنند و هر قدر بر كارآیی آنها افزوده میشود، بیشتر برایشان كف میزنیم و به آنها جایزه میدهیم.
در سنین بین هفت تا چهاردهسالگی تغییراتی در كودك رخ میدهد كه چگونگی آن ذهن روانشناسان بسیاری را در سراسر جهان به خود مشغول داشته است.
هر انسان در مغز خود دو نیمكره و بنابراین دو ذهن دارد. نیمكرهی چپ ذهنی غیرخلاق است ـ این قسمت به لحاظ فنی بسیار تواناست، ولی تا آنجا كه به خلاقیت مربوط میشود، به كلی ناتوان است؛ فقط وقتی میتواند كاری را انجام دهد كه قبلاً آن را آموخته باشد ـ و خیلی هم مؤثر و بیعیب و نقص كار انجام میدهد. نیمكرهی چپ مكانیكی است. این نیمكره، نیمكرهی استدلال، منطق و ریاضی است ـ نیمكرهی محاسبه، مهارت، انضباط و نظم است.
نیمكرهی راست درست عكس نیمكرهی چپ عمل میكند. نیمكرهی راست، نیمكرهی اغتشاش است, نه نظم؛ نیمكرهی شعر و شاعری است، نه نثر؛ نیمكرهی عشق است، نه منطق. از احساس فوقالعاده زیبایی برخوردار است. این نیمكره دارای استعداد بسیار عمیقی در رابطه با خلاقیت و نوآوری است ـ اما كارآمد نیست، چرا كه آفرینشگر از آنجا كه مدام مشغول آزمایش و خطاست نمیتواند با كفایت و كارآمد باشد.آفرینشگر نمیتواند یكجا بند شود. او خانهبهدوش است، كولهبارش را بر پشتش حمل میكند. برای ملاقاتی شبانه در شهری اتراق میكند، اما فردا صبح دوباره بار و بندیلش را جمع میكند و غیبش میزند.او هیچگاه صاحبخانه نیست چرا كه نمیتواند در یكجا سكونت كند؛ سكونت برای او یعنی مرگ. او همیشه آمادهی خطر كردن است و خطر كردن برایش حكم وصال با معشوق را دارد.
در هنگام تولد نیمكرهی راست فعال و نیمكرهی چپ غیر فعال است. بعد ما آموزش به كودك را آغاز میكنیم ـ آن هم از روی ناآگاهی و به شكلی غیرعلمی. در طول سالیان عمر این ترفند را میآموزیم كه چهگونه انرژی را از نیمكرهی راست به نیمكرهی چپ جابهجا كنیم. چهطور تكمهی بازدارندهی نیمكرهی راست را فشار دهیم و استارت نیمكرهی چپ را روشن كنیم ـ سیستم آموزشی ما سرتا پا همین است. از كودكستان تا دانشگاه همهی به اصطلاح آموزش و پرورش ما همین است ـ تلاش برای نابودی نیمكرهی راست و كمك به نیمكرهی چپ و زمانی بین هفت تا چهارده سالگی بالاخره موفق میشویم و به هدف میزنیم ـ آن موقع دیگر روح كودك كشته و نابود شده است و این است تغییری كه در سنین نوجوانی _ از هفت تا چهارده سالگی _ رخ میدهد.از این پس دیگر كودك خودرو و وحشی نیست ـ او به یك شهروند رام و سربهراه مبدل و مشغول آموختن شیوههای انضباطی، زبان، منطق و تمرینهای یكنواخت شده است. در مدرسه رقابت با دیگران را آغاز كرده و به یك آدم خودخواه تبدیل میشود و همهی آن چیزهای رواننژندی را كه در اجتماع شایع است، فرا میگیرد. او به قدرت و پول علاقهمند شده و به این فكر میافتد كه چهطور به مدارج بالای تحصیلی صعود كند تا اقتدار بیشتری به دست آورد. چهطور میشود پول بیشتری داشت، خانهی بزرگی دست و پا كرد و او مدام از چیزی به چیز دیگر روی میكند. بعد نیمكرهی راست او بیش از پیش از فعالیت باز میماند ـ یا صرفاً وقتی فعال میشود كه فرد در رؤیا ـ در دورهی حركت سریع چشم، در خواب ـ به سر میبرد و یا گاهی كه مخدر مصرف كرده است بزرگترین علت كشش به مواد مخدر در غرب, صرفاً این است كه غرب به دلیل آموزش اجباری، در نابود ساختن كامل نیمكرهی راست توفیق كامل یافته است. غرب زیادی تحصیلكرده است ـ و در واقع در این راه به افراط رفته است. به گونهای كه اكنون به نظر میرسد دیگر چارهای وجود ندارد؛ مگر آنكه در دانشگاهها، كالجها، و یا مدارس ترفندی به كار گرفته شده یا وسیلهأی عرضه شود كه بتواند با كمك به نیمكرهی راست، آن را از نو احیا كند. جلوگیری از اعتیاد به مواد مخدر به وسیلهی قانون به تنهایی غیرممكن است و تنها راه ممكن برای جلوگیری از اعتیاد, بازگشت مجدد تعادل درونی انسان است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست