شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
آقای مهربان
...خورشید سر بر شانههای ابری آسمان میگذارد، حالا بلندگوها خدا را و باران نام ترا میبارد. من پشت پنجره فولاد دستهایم را به یاد میآورم. آرام آرام میبارم و زلال میشوم. حالا در رواق هشتم، آینهها شکستگیام را تکثیر میکنند، تا درستیات را درست ببینم. آب سقاخانهات دستها را به قنوت میرساند، به آسمان میکشاند، تا بیعتی هماره را تکرار شویم.
امروز، تو، هشتمین خورشیدی که در سایهاش آسمان را تجربه کردهام، با دستهایی از جنس بهار، ولی تابستانی و لبهایی از بهشت آمدهای تا دستهایت درختان پاییزی را بهاری کند.
تو امروز آمدهای، تا دستهایم آسمانی را تجربه کنند که کبوتر میرویاند و ستاره هدیه میدهد.
تو آمدهای، تا آهوان هراسان را ضامن باشی و آسمانی بودن کبوتران چاهی را به یادشان بیاوری.
ای زلالتر از زلال، آقای مهربان که باران نگاه مردم تنها بر درگاه تو میبارد، و چشمهای هراسان تنها بر ضریح تو آرام میشوند، امروز با خورشیدی بر لب آمدهای تا هزار شب سیاه در پایت بمیرند.
بارانی از نگاه تو میبارد بر پنجههای نیایش درختان، بر سیاهی دل آسفالت، بر سکوت سرد خیابان، بر صخرههای سپید کوهستان و بر مردمانی که دلهایشان را پشت ضریح جا گذاشتهاند و من همچنان راضیام به رضای تو.
اگر نیامده بودی شتری که از تیغ فولاد سلاخخانه گریخته بود، باید به کدام پنجره فولاد متوسل میشد و زنده میماند و از این فولاد تا آن فولاد ... بگذریم.
امروز چون بچه آهوان گریزان در پناه نگاه تو قد میکشیم تا فردا را تجربه کنیم.
امروز در سایه مهربان تو زلال میشویم تا آنجا که دلمان سرچشمه تمام رودهای خروشان است.
آقای مهربان! پنجره فولادت قطعهای از بهشت است که تا خدا قد کشیده است تا دستهای زائرانت را به آسمان برساند.
حالا من، این کمتر از آهوی بیابان و بیپروازتر از کبوتر چاهی آستانت، به سبزی ضریحت تکیه دادهام تا آسمانی شوم.
حالا من دل سپردهام به کبوتری که دانه حرمت را دام نمیداند و از تیرهای هراس به بلندای گلدستهات پناه میبرد تا صدای نقارهخانهات را بنوشد و سبز بماند.
تو آمدهای تا زمین لبخند بزند، تا بهار بشکفد، تا «کوه سنگی» سرد، گرم و نرم شود، تا زیارتگاه از قدمهایت بروید، تا کبوتر، کبوتر بماند و آهو، آهو.
امروز عاشقتر از دیروز، فردا را در انتظار نگاه تو باران میشوم. نامت را زمزمه میکنم. حالا آهوان رنگپریده و کبوتران آسمان ندیده و شتران از بند رهیده، دورهام کردهاند.
از آب سقاخانه مینوشیم و زلال میمانیم.
دکتر محمود اکرامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست