یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

در زندان چه گذشت


در زندان چه گذشت

نگاهی به رمان «بعد از عروسی چه گذشت»

بعد از مدت ها در آخرین روزهای تابستان گذشته، کتاب فروشی های تهران - بخوانید بازار رسمی کتاب تهران- به چند کتاب دکتر رضا براهنی آراسته شد؛ مجموعه اشعار «خطاب به پروانه ها»، رمان «رازهای سرزمین من» و داستان بلند «بعد از عروسی چه گذشت». هیچ کدام از این سه اثر برای اولین بار چاپ نمی شد، اما از آخرین چاپ هرکدام از آنها سال های زیادی می گذشت. اولین و آخرین چاپ «خطاب به پروانه ها» در سال ۱۳۷۴ توسط نشر مرکز، آخرین چاپ «رازهای سرزمین من» در سال ۱۳۶۶ و اولین و آخرین چاپ «بعد از عروسی چه گذشت» در سال ۱۳۶۲ توسط نشر نو اتفاق افتاده بود. در این میان -گرچه ذکرش از هر زاویه که نگاه کنیم تلخ و ناگوار است- شبکه غیررسمی افست و توزیع کتاب هم این آثار را در مرکز توجه خود قرار نداد و نتیجه این بود که حتی در بازار غیررسمی کتاب تهران هم برخوردن به این آثار، اتفاقی بود استثنایی.

«بعد از عروسی چه گذشت» داستان بلندی است درباره مبارزات دهه ۵۰ شمسی در برابر دیکتاتوری نظام شاهنشاهی، شکنجه ها و بازجویی های ساواک و فضای پلیسی حاکم بر جامعه و روابط اجتماعی؛ با این تاکید پیش از شروع رمان (که کلیه شخصیت های این قصه خیالی هستند و هرگونه شباهت احتمالی بین آنها با آدم های واقعی به کلی تصادفی است) داستان یک نیم روز از زندگی زندانی سیاسی، رحمت شهیر، را روایت می کند که در حبس ساواک است. جرم این زندانی این است که در حضور همکارانش به شخص اول مملکت، شاه، فحش داده است و حالا، توی حبس، از این ور و آن ور، از این بازجو و آن نگهبان شنیده که حکم نهایی اش حبسی بین دو تا چهار سال خواهد بود.

در نیم روزی از زندگی رحمت، که در داستان روایت می شود، او با زنش ملاقات می کند و با توجه به حکمی که می داند برایش خواهند برید و به رغم اینکه چند ماهی بیشتر از ازدواج شان نمی گذرد، به همسرش پیشنهاد جدایی می دهد؛ پیشنهادی که پاسخ مشخصی را از سوی زنش در پی ندارد اما حادثه کلیدی داستان چیز دیگری است. سربازی بیرجندی که قرار بوده رحمت را از محبس تا اتاق ملاقات ببرد، کلید دستبندی را که یک حلقه اش در دست خودش است و حلقه دیگرش در دست رحمت، گم می کند. ملاقات رحمت با زنش در حضور سرباز انجام می شود و تا اینجای کار رحمت و خواننده، هر دو، احساس می کنند که کلید واقعاً گم نشده، و این ماجرا بیشتر برای این است که رحمت نتواند ملاقاتی خصوصی یا محرمانه با زنش داشته باشد. نویسنده با ایجاد این گره ساده، نشان می دهد اعتقاد به تئوری توطئه از اولین تاثیرات زندان است که حتی زندانی ساده دلی مثل رحمت را هم بی نصیب نمی گذارد. ذهن رحمت مدام درگیر این موضوع است که سرباز بیرجندی به دروغ و بنا به دستور مقامات بالاتر ادعا می کند که کلید را گم کرده. و این همان رحمت، معلم ساده یی است که تا پیش از این به آسانی از کنار مسائل می گذشت و همان را که می دید و می شنید، باور می کرد. اشاره به این وجه نوآمده در شخصیت رحمت را در جای دیگری هم می بینیم؛ او هر شب خواب زنش را می بیند. خواب می بیند زنش با سرباز بیرجندی در ارتباط است.

وقتی بعد از ملاقات، رحمت و سرباز بیرجندی به اتاق سرنگهبان زندان برمی گردند، خواننده و رحمت راستی راستی باور می کنند که کلید دستبند گم شده. سرنگهبان تلاش زیادی نمی کند تا دستبند را باز کند و حکم می کند سرباز بیرجندی شب را با رحمت در سلولش بگذراند تا کمی هم تنبیه شود. داستان به اینجا که می رسد خواننده احساس می کند یک بار دیگر همان داستان تکراری زندانی و زندانبان را دارد می خواند و تلاش همسوی دو تفکر متقابل، برای غلبه بر دشمنی مشترک. اما براهنی که از ابتدای داستان لحنی خونسرد و عاری از هرگونه آرمانگرایی را برای روایت برگزیده، در ادامه هم همین شیوه را پی می گیرد. به جای تلاش برای رهایی و غلبه بر دشمن مشترک یا دست کم رهایی از مخمصه یی که به اشتراک گرفتارش شده اند، رحمت و سرباز بیرجندی باهم به سلول می روند. کمی گپ می زنند. سرباز بیرجندی درباره چگونگی ورودش به تشکیلات صحبت می کند و بعد به خواب می رود. رحمت در سکوت سلول، به این فکر می کند که چرایی حضور سرباز بیرجندی با دلیل حضور خودش چندان تفاوتی ندارد. کمی بعد، او هم پس از کلی پهلو به پهلو شدن در همان فضای محدود، زل می زند توی صورت سرباز بیرجندی و به خواب می رود.

«بعد از عروسی چه گذشت» حرف اضافه ندارد، چیزی که بخواهد رمان را بی دلیل حجیم کند و حوصله خواننده را سر ببرد، در آن پیدا نمی شود. هر موقع نویسنده احساس می کند صحنه یی ممکن است به دام اطناب بیفتد، مکان را عوض می کند؛ از سلول و خیالبافی های قهرمان نگون بخت داستان، به نگهبانی ورودی زندان، مدرسه محل کار رحمت، اتاق استراحت زندانبان ها و اتاق ملاقات می رود و از امکانات مکان ها و فضاهای جدید استفاده می کند تا هم برای مخاطب جای تنفس بگذارد و هم داستان را در وجوه مختلف بسط و توسعه بدهد.

آنچه بیش از هر نکته دیگر در «بعد از عروسی چه گذشت» به چشم می آید، لحن خونسرد و عاری از پیشداوری راوی و نویسنده است. داستان با زاویه دید دانای کل محدود از نگاه رحمت نوشته شده و طبعاً گاه وارد فضای ذهنی رحمت هم می شود. اما هرگز حتی خود رحمت هم در قضاوتش و روایتش از حوادثی که در گذشته و حال بر او رفته و می رود، سعی یا اصراری ندارد که چیزی به واقعیت موجود اضافه کند و خود را تافته جدابافته یا مبارزی انقلابی معرفی کند. نویسنده هم با رعایت فاصله یی آگاهانه، درباره او و حوادث داستان صحبت می کند. به همین دلیل هم «بعد از عروسی چه گذشت» برخلاف بیشتر نمونه هایی که از ادبیات آرمانگرایانه، به خصوص در آثار پیش از انقلاب، سراغ داریم، تبدیل به مانیفستی سیاسی علیه دیکتاتوری شاه یا درد نامه یی درباره مبارزی مظلوم نمی شود بلکه خونسردانه، مبارزه با دیکتاتوری طاغوت را به عنوان واقعیتی محتوم و جزیی بدیهی از زندگی معرفی می کند؛ حیطه یی عمومی که برخلاف انتظار رایج، ورود به آن فقط بر عهده مبارزان و پارتیزان ها نیست.

روی دیگر سکه درباره کسانی است که مرگ، کسب و کارشان است. داستان بی جانبداری براهنی، این آدم ها را هم شهروندان جامعه و شغل شان را برخاسته از شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی همین جامعه می داند. از همین روست که «بعد از عروسی چه گذشت» در پایان این احساس را در خواننده بر جا می گذارد که جای رحمت و سرباز بیرجندی شاید هم می شد به سادگی عوض شود؛ اتفاقی که ذهن رحمت را هم در تمام طول داستان به خود مشغول کرده و در نگرانی او از ازدواج زنش با سرباز بیرجندی نمایانده می شود.

● بعد از عروسی چه گذشت / رضا براهنی

▪ چاپ اول / ۱۳۸۸

▪ انتشارات نگاه



همچنین مشاهده کنید