پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

نگاهی تحلیلی بر واقعه غدیر


اینکه رسول گرامی اسلام پس از ۲۳ سال تبلیغ دین آسمانی توحید چه تدبیری برای آینده آن اندیشیده بود موضوع یکی از مباحث کتاب ارزشمند بحثی پیرامون ولایت نوشته شهید آیت الله سیدمحمد باقرصدر است

ایشان این موضوع را موشکافی کرده و احتمالات و راهکارهای پیش روی پیامبر(ص) در موضوع جانشینی و وصایت را براساس عقل و واقعیت، مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و در نهایت نتیجه گیری منطقی متناسب با عظمت دین و رهبر آن را ارائه داده است.

آن شهید در این بحث علمی، منطقی و تاریخی عمیق، راجع به موضع و دیدگاه پیامبر در خصوص آینده دین اسلام پس از ایشان و اینکه آیا آن حضرت شکل سیاسی نظام حکومتی پس از خود را مشخص ساخته و فرد خاصی را برای این موضوع توصیه کرده است یا نه به بحث پرداخته است.

نظر به اهمیت این موضوع و ارزش علمی بحث آیت الله صدر، آن را به مناسبت عید مبارک غدیرخم در سه قسمت تقدیم خوانندگان عزیز می کنیم که قسمت اول آن هم اکنون از نظر خوانندگان عزیز می گذرد.

رسول خدا«ص» در مورد آینده اسلام پس از خود سه شیوه و راهکار در پیش رو داشت: ۱- شیوه سلبی ۲- شیوه ایجابی متجلی در شورا ۳- شیوه تعیین رهبر آینده.

نخست: شیوه سلبی ]وانهادن مسأله خلافت[: بدین معنی که آن حضرت در قبال آینده دین موضعی سلبی داشته باشد و تنها به هدایت و رهبری دین در دوران حیات خود بسنده کند و آینده آن را به شرایط زمان و شانس و اقبال واگذارد. فرض چنین تصوری ]یعنی بی تفاوتی درباره آینده اسلام[در مورد پیامبر«ص» غیرممکن است زیرا برای تفسیر و توجیه آن باید یکی از دو فرضیه زیر را در نظر گرفت که هیچ کدام در مورد پیامبر صدق نمی کند:

فرضیه اول: اینکه بگوئیم آن حضرت اعتقاد داشت که بی توجهی و بی تفاوتی، هیچ تاثیری برآینده اسلام ندارد و امتی که وارث دین می شوند قادر به اداره کردن دین و جلوگیری از انحراف آن خواهند بود.

فرضیه دوم: اینکه بگوئیم پیامبر نگاهی مصلحتی به دین داشت و تنها چیزی که برایش مهم بود اینکه تازنده است از دین حمایت و محافظت کند و از آن سود ببرد و از منافعش بهره مند گردد و کاری به آینده دین پس از خود، نداشته باشد.

در خصوص فرضیه اول باید گفت که این اعتقاد و فرضیه، به هیچ وجه مطابق با واقعیت نیست بلکه حتی جریان طبیعی واقعیات، خلاف آن را ثابت می کند. زیرا دین اسلام- به حکم اینکه در آغاز، حرکتی تحول آفرین و انقلابی با هدف ساختن یک امت و خشکاندن تمام ریشه های جاهلیت بود- در صورت فقدان رهبری و نبود هیچگونه برنامه ریزی، و خلأ ناشی از آن، با بزرگترین خطرات مواجه می شد از جمله:

الف) خطرات ناشی از بوجود آمدن خلأ ]فقدان رسول خدا[ و نبودن برنامه ر یزی قبلی و احساس ضرورت فوری و نابهنگام جامعه برای اتخاذ تصمیمی شتابزده در قبال ضایعه بزرگ از دست دادن پیامبر اکرم(ص).

اگر پیغمبر«ص» بدون برنامه ریزی برای آینده اسلام، صحنه رهبری را خالی می کرد، امت اسلامی برای اولین بار احساس می کردند که آنان خود باید در غیاب رهبر، با بزرگترین مشکلات پیش روی دین، دست و پنجه نرم کنند حال آنکه هیچ پیش زمینه و شناخت قبلی از این مسئله نداشتند، اقتضای وضعیت پیش آمده هم این بود که آنها به رغم بزرگی مشکل، تدبیری فوری و شتاب آلود بیندیشند، زیرا تداوم خلأ ناشی از نبود رهبری غیرممکن می شد.

در آن لحظات که امت، دچار ضایعه فقدان پیامبر شده و احساس می کند رهبر بزرگ خود را از دست داده است؛ ضایعه ای اینگونه بطور طبیعی سیر اندیشه و تفکر صحیح را منحرف می سازد و موجب تزلزل و اضطراب ]ناشی از خلأ فقدان رهبر[می شود، همچنان که صحابی معروف را وا داشت که اعلام کند: «پیامبر نمرده و هرگز نخواهد مرد!» و نیز نقل شده عمربن خطاب گفت: «هرکسی بگوید محمد مرده است با شمشیرم او را می کشم، (او نمرده) بلکه به آسمان عروج کرده است.»(۱)

در آن لحظات، اتخاذ هرگونه تدبیر فوری و اقدام شتابزده، خطرات ناگواری را در پی دارد.

ب) خطرات ناشی از عدم رشد دینی مردم چرا که آنان به حدی از رشد نرسیده بودند که پیامبر پیشاپیش اطمینان حاصل کند پس از او، خواهند توانست عملکرد و رفتاری اصولی و واقعگرایانه در قبال دین داشته باشند و در چارچوب آن عمل کنند و بتوانند برافکار ضد و نقیض- که هنوز در زوایای نفوس مسلمانان وجود داشت و آنها را به مهاجرین و انصار، قریش و غیرقریش، مکی و مدنی تقسیم می کرد- غالب گردند.

ج) خطرات ناشی از وجود منافقان؛ همان بخشی که خود را تحت لوای اسلام پنهان کرده بود و در زمان حیات پیامبر، دائماً بر ضد اسلام توطئه چینی می کرد و قرآن از آن با عنوان منافقین یاد می کند، اگر به این عده، تعداد زیادی از مسلمان شده های پس از فتح مکه را- که از روی ناچاری مسلمان شده بودند و نه براساس کشف حقیقت- اضافه کنیم در آن صورت می توانیم به میزان خطرناک بودن این عناصر پی ببریم که با خالی شدن صحنه از حضور رهبر، فرصت مناسبی برای فعالیتهای گسترده خود می یافتند.

براین اساس، حساسیت شرایط پس از رحلت پیامبر«ص» و خطراتی که پس از ایشان، اسلام را تهدید می کرد، چیزی نبود که برای هیچ رهبر فکری و عقیدتی پوشیده باشد تا چه رسد به خاتم پیامبران.

اگر می بینیم که ابوبکر بااحساس مسئولیت نسبت به آینده حکومت به بهانه احتیاط در امر خلافت، حاضر نمی شود صحنه زمامداری را بدون یک اقدام مثبت ترک کند، اگر می بینیم که در جریان ضربت خوردن عمر بن خطاب، مردم از ترس بوجود آمدن خلأ ناشی از فقدان خلیفه، علی رغم ثبات سیاسی و اجتماعی اسلام پس از یک دهه از زمان رحلت پیامبر«ص»، با اضطراب و نگرانی به او مراجعه می کنند و می گویند: ای امیر مؤمنان! در مورد حکومت وصیتی بکن(۲) و عمر در پاسخ به احساس خطر دیگران دستور تشکیل شورای شش نفره می دهد(۳) و در روز سقیفه با تمام وجود، عمق خطر و حساسیت شرایط را درک می کند و احساس می نماید که انتخاب شتابزده ابوبکر به خلافت ممکن است عوارض و تبعات منفی بدنبال داشته باشد، چنانکه خود می گوید: «بیعت با ابوبکر عجولانه و ناگهانی بود، اما خداوند شر آن را دور ساخت.(۴) و اگر می بینیم ابوبکر از قبول شتابزده حکومت و پذیرش مسئولیتهای بزرگ عذرخواهی می کند و چنین استدلال می نماید که حساسیت شرایط و ضرورت اقدام سریع برای یافتن راه حلی، او را به این کار واداشت و در پاسخ کسانی که او را بخاطر قبول خلافت سرزنش می کردند می گوید: «رسول خدا«ص» وقتی رحلت کرد، مردم تازه از دوران جاهلیت خارج شده بودند و من ترسیدم که فتنه ای برپا کنند و خلافت را دوستانم بر من تحمیل کردند(۵) اگر همه اینها درست است پس بدیهی است که رهبر آئین اسلام و پیامبر آن بیش از دیگران به خطر سلبی نگری و بی تفاوتی نسبت به آینده دین واقف باشد و بیشتر و عمیق تر از دیگران، شرایط و وضعیت را بشناسد و از اقتضاءها و ضرورتها و بایسته های ایجاد تحول در مردمی که به قول ابوبکر با زمان جاهلیت فاصله چندانی نداشتند باخبر باشد.

فرضیه دوم:

دومین فرضیه ای که ممکن است بی تفاوتی رهبر دین را در قبال آینده و سرنوشت آن تفسیر و توجیه کند این است که بگوییم رسول خدا علی رغم مخاطره آمیز دانستن چنین موضعی، هیچ تلاشی در جهت حفظ اسلام در برابر این خطر انجام نداد. زیرا او نگاهی مصلحتی به دین داشت و تنها چیزی که برایش مهم بود اینکه در زمان حیاتش از این دین مواظبت کند تا از منافع و دستاوردهای آن بهره ببرد و اهمیتی به آینده آن پس از رحلتش ندهد.

این تفسیر امکان ندارد در مورد پیامبر صدق بکند حتی اگر ما او را به عنوان پیامبری مرتبط با خداوند متعال درنظر بگیریم و به او تنها به دیده رهبر یک مکتب و آئین همانند سایر رهبران عقیدتی بنگریم، باز این تفسیر قابل انطباق برایشان نیست، چه آنکه تاریخ رهبران مکاتب و آئین ها کسی را نظیر پیامبر اسلام، حضرت محمد«ص» سراغ ندارد که در آئین و مکتب خود اخلاص داشته و در آن ذوب شده و تا آخرین لحظه عمرش برای آن فداکاری کرده باشد و همه تاریخ زندگانی آن حضرت نیز گواه صادقی است بر این موضوع.

به عنوان مثال زمانی که پیامبر در بستر مرگ افتاده بود و سنگینی و فشار بیماری را تحمل می کرد، باز دغدغه نبردی را داشت که قبلا برای آن برنامه ریزی کرده و سپاه اسامه را برای این منظور آماده ساخته بود. پیامبر در آن حال که مرتب بیهوش می شد و به هوش می آمد این جمله را تکرار می کرد: «سپاه اسامه را آماده کنید، سپاه اسامه را به راه بیندازید، سپاه اسامه را روانه کنید.» (۶)

حال اگر اهتمام رسول خدا به یکی از امور مربوط به اسلام آن هم در حال احتضار در بستر مرگ تا به این حد است و خود می داند که پیش از دیدن دستاوردهای آن جنگ وفات خواهد کرد ولی باز از پیگیری موضوع، دست بر نمی دارد و تنها دغدغه اش در نفس های آخر عمر انجام یافتن این کار است، چگونه ممکن است تصور کنیم آن حضرت به فکر آینده دین نبوده و برای درامان ماندن آن از گزند خطرات احتمالی پس از وفاتش برنامه ریزی نکرده باشد؟!

]اگر ما حتی همه آنچه را که گفتیم نادیده بگیریم[ رفتار پیامبر«ص» در لحظات آخر بیماری اش حقیقتی است که به تنهایی برای نفی و بطلان راهکار نخست ]یعنی بی تفاوتی در قبال آینده اسلام[ کافی است و دلیلی است بر اینکه رهبر بزرگ اسلام حضرت محمد«ص» امکان نداشت در قبال آینده اسلام به بهانه عدم احساس خطر یا اهمیت ندادن به آن، شیوه ای سلبی اتخاذ کند و بی تفاوتی نشان دهد. این حقیقت در تمام منابع مسلمانان اعم از شیعه و سنی اینگونه نقل شده است:

هنگامی که پیامبر در آستانه رحلت قرار گرفت و عده ای از بزرگان از جمله عمربن خطاب در خانه پیامبر جمع بودند، حضرت فرمود: «برای من کاغذ و دوات بیاورید تا برای شما وصیتی بنویسم تا از آن پس هرگز گمراه نشوید.» (۷)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.