چهارشنبه, ۲۷ تیر, ۱۴۰۳ / 17 July, 2024
مأیوس نمیشویم
![مأیوس نمیشویم](/web/imgs/16/87/0yuu71.jpeg)
با شتاب آمد پیش من و گفت: میدانی که روز خبرنگار نزدیک است. یک چیزی بنویس.
گفتم: چی بنویسم؟
گفت: یعنی چه؟ روز خبرنگار است دیگر. مگر یادت رفته، روز شهادت محمود صارمی، خبرنگار ایرنا.گفتم: خدا شهید صارمی را بیامرزد. البته که یادم هست آن خبرنگار چگونه در هرات شهید شد، به دست آن از خدا بیخبران طالبان.
گفت: به همین مناسبت میگویم یک مطلبی، چیزی بالاخره بنویس.
گفتم: اگر آن خدا بیامرز آن طور بیرحمانه شهید شد، ما که هر روز شهید میشویم، البته محترمانه. میرویم وزارتخانهای، ادارهای، سازمانی و خیلی جاهای دیگر؛ اما هیچ کس حاضر نیست یک کلمه خبر در اختیار ما بگذارد، یک مصاحبه کوتاهی انجام دهد، یک پاسخ درستی به پرسش ما بدهد و ما مجبوریم آنقدر به جاهای مختلف سرک بکشیم تا خبر تازهای به کف آریم و البته نه، به غفلت به مردم بدهیم.
میرویم روابط عمومی، کسی حاضر نیست حرف بزند. میرویم دبیرخانه، میگویند نه. میدانی همکار محترم، تو مرا یاد علیاکبر خان دهخدا انداختی که گفته بود: «اگرچه دردسر میدهم، اما چه میتوان کرد، نشخوار آدمیزاد حرف است.
آدم حرف هم که نزند، دلش میپوسد. ما یک رفیق داریم اسمش دمدمی است. این دمدمی حالا بیشتر از یک سال بود موی دماغ ما شده بود که کبلایی تو که هم از این روزنامهنویسها پیرتری، هم دنیادیدهتری، هم تجربهات زیادتر است الحمدلله به هندوستان هم که رفتهای، پس چرا یک روزنامه نمینویسی.
میگفتم عزیزم دمدمی، اولا همین تو که الان با من ادعای دوستی میکنی، آن وقت دشمن من خواهی شد. ثانیا از اینها گذشته، حالا آمدیم روزنامه بنویسیم، بگو ببینیم چه بنویسیم. یک قدری سرش را پایین میانداخت بعد از مدتی فکر، سرش را بلند کرده، میگفت چه میدانم از همین حرفها که دیگران مینویسند، معایب بزرگان را بنویس. به ملت، دوست و دشمنش را بشناسان.
میگفتم عزیزم والله بالله اینجا ایران است، در اینجا این کارها عاقبت ندارد. میگفت پس یقین تو هم مستبد هستی، پس حکما تو هم بله... وقتی این حرف را میشنیدم، میماندم معطل برای این که میفهمیدم یک کلمه تو هم بله... چقدر آب برمیدارد.باری چه دردسر بدهم آنقدر گفت و گفت و گفت تا ما را به این کار واداشت. حالا که میبینید آن روی کار بالاست دست و پایش را گم کرده، تمام آن حرفها یادش رفته...»
حالا هم ما وارد کاری شدهایم که کاریش نمیتوان کرد. آن روز که پدرم در قید حیات بود، وقتی شنید میخواهم وارد روزنامه شوم، مرا به کناری کشید و گفت: پسر، آیا میدانی وارد چه کاری میخواهی بشوی؟ گفتم: البته پدر جان.
گفت: نه نمیدانی، اگر میدانستی، میرفتی درس اقتصاد و تجارت میخواندی و بعدا یک تاجر موفق میشدی. میخواهی روزنامهنگاری بخوانی؟ این هم شد شغل؟ گفتم: پدر جان میدانی! عاشق شدهام.
نگاهی از سر طنز به من انداخت و گفت: خب، این یک موضوع دیگری است حالا به من بگو عاشق چه کسی شدهای.
گفتم: عاشق کسی نشدم، عاشق چیزی شدم، عاشق روزنامهنگاری، که دیدم از کنارم دور شد و زیرلب گفت: خدا آخر و عاقبت تو را به خیر کند.
الان نزدیک به ۴۰ سال از آن روزگار میگذرد. نمیدانم عاقبت به خیر شدهام یا نه؛ اما هرچه هست شوق غریبی دارم که نهتنها خستگی ندارد، بلکه وجود ما روزنامهنگاران را مملو از شادابی و طراوت میکند؛ گرچه کار سختی است، بویژه آن موقع که دواندوان خود را به جایی میرسانی که بتوانی کسب اطلاع کنی، اما به تو میگویند؛ نه.
این نه گفتنها البته ما را مایوس نمیکند؛ چراکه خبرنگار و روزنامهنگار از همان «نه» هم میتواند خبر تولید کند. مطبوعات در کنار ۳ رکن قضاییه، مقننه و مجریه، رکن ۴ است و به قولی در عصر حاضر همهکاره...
م - شیرازی
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
ایران مسعود پزشکیان علی باقری عزاداری پزشکیان دولت چهاردهم دولت ترور رئیس جمهور انتخابات دولت سیزدهم سعید جلیلی
قتل هواشناسی زمین لرزه زلزله تیراندازی سازمان هواشناسی شهرداری تهران شاهچراغ تب دنگی پشه آئدس شورای شهر تهران وزارت بهداشت
خودرو اقتصاد ایران افغانستان قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار ترافیک ایران خودرو سایپا بازار خودرو حقوق بازنشستگان قیمت
امام حسین عزاداری محرم فضای مجازی لیلی رشیدی الناز شاکردوست تلویزیون سریال مهران غفوریان دفاع مقدس مداحی سینمای ایران
فناوری
رژیم صهیونیستی دونالد ترامپ اسرائیل فلسطین غزه ترامپ آمریکا جنگ غزه ترور ترامپ روسیه ایالات متحده آمریکا جو بایدن
پرسپولیس فوتبال علیرضا بیرانوند استقلال رئال مادرید کیلیان امباپه یورو 2024 باشگاه پرسپولیس رامین رضاییان تیم ملی اسپانیا تیم ملی انگلیس باشگاه استقلال
خودروهای وارداتی همستر کامبت دیابت ناسا هوش مصنوعی کد مورس شیائومی
گرمازدگی رژیم غذایی تخم مرغ کاهش وزن ویتامین دی حسین فرشیدی طول عمر