دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مجموعه‌ی ناچیز من آشفته‌ی او باد


مجموعه‌ی ناچیز من آشفته‌ی او باد

چون طفل که از خوردن داروست پریشان
با دوست پریشانم و بی‌دوست پریشان
ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم
چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان
مجموعه‌ی ناچیز من آشفته‌ی او باد
آن کس که …

چون طفل که از خوردن داروست پریشان

با دوست پریشانم و بی‌دوست پریشان

ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم

چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان

مجموعه‌ی ناچیز من آشفته‌ی او باد

آن کس که وجودم همه از اوست پریشان

دست و دل من بر سر این سلسله لرزید

در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان

آرامش دریای مرا ریخته بر هم

این زن که پری‌خوست... پری‌روست... پری‌شان...

با حوصله‌ی تنگ و دل سنگ چه سازم؟

با دوست پریشانم و بی‌دوست پریشان

علیرضا بدیع