چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا

نام من عشق است, می شناسیدم آیا


نام من عشق است, می شناسیدم آیا

چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود

چه سرنوشت غم‏انگیزی که کرم کوچک ابریشم‏

تمام عمر قفس می‏بافت ولی به فکر پریدن بود

بیت بالا، آخرین بیت از غزلی است که بی‏شک، می‏توان آن را -اگر نه نقطه اوج- یکی از نقاط درخشان‏ غزلسرایی معاصر دانست. غزلی که با «خیال خام پلنگ من، به سوی ماه جهیدن بود» شروع شد و غزلی‏ بی‏بدیل در اشعار حسین منزوی است.

حسین منزوی، که به جرات می‏توان او را «سعدی معاصر» نامید، از جمله برترین شاعران معاصر است. او در اول مهرماه‏ ۱۳۲۵ در زنجان به دنیا آمد و ۲۵ سال بعد اولین دفتر شعر خود را با نام ‏»حنجره زخمی تغزل‏» چاپ کرد که به ظهور شاعری بزرگ‏ و خوش‌قریحه را نوید می‏داد.

منزوی با این کتاب برنده اولین جایزه ادبی فروغ فرخزاد شد. منوچهر آتشی در مورد منزوی و اولین غزل‏های او گفته است: «وقتی غزل‏های او را خواندم احساس کردم که فضای تازه‏ای‏ در غزلسرایی ایران به وجود آمده است.

وی همچنین اشعار حنجره زخمی تغزل را بی‏نظیر می‏داند. « علی باباچاهی نیز در این مورد گفته است. «وقتی حنجره زخمی‏ تغزل منتشر شد، من از جمله افرادی بودم که نقدی بر آن‏ نوشتم که در مجله تهران مصور آن سال‏ها چاپ شد. در آن‏ نوشته نوید دادم که شاعری با طراوت و غنای روحی پا به‏ عرصه گذاشته است، که این پیش‏بینی درست از آب درآمد». «حنجره زخمی تغزل‏» علاوه بر غزل‏های منزوی، شامل اشعار سپید و نیمایی او نیز هست و البته در این مجموعه، غزل‏های‏ منزوی از جایگاه بالاتری نسبت به دیگر اشعار برخوردارند. غزل‏هایی چون:

در من ادراکی است از تو، عاشقانه عاشقانه‏.

در تو تصویری است از من، جاودانه جاودانه

*

اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت

زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت

*

دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست

آن‏جا که باید دل به دریا زد همینجاست

*

از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم

نه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریم

و یا

لبت صریح‏ترین مطلع شکوفایی است‏

و چشم‏هایت شعر سیاه گویایی است

که بعدها خود منزوی در «از ترمه و تغزل‏» از این غزل به ‏عنوان‏ اولین غزلی که در حال و هوای تازه از او چاپ شده و راهی در غزل معاصر گشوده، نام برده است. اما در کنار تمام این‌ها، نکته‏ای که تنها توجه به تاریخ چاپ این‏ مجموعه آن را عیان می‏سازد کار سترگ منزوی در احیای‏ دوباره قالب غزل است.

این نکته گفتنی است که د دهه‏های‏ ۴۰ و ۵۰ اغلب شاعران به سمت قالب‏های سپید و نیمایی‏ گرایش پیدا کرده بودند و بزرگانی چون شاملو، فروغ، اخوان‏ و ... نیز در این قالب‏ها سردمداری می‏کردند و گویی همگان‏ مرگ غزل را باور کرده بودند، اما به گفته سید عباس سجادی، منزوی تئوری مرگ غزل را به هم زد و پلی بزرگ و محکم‏ شد تا شاعران بعد، از او بگذرند و خودش به‏عنوان یک پیشرو همیشه باقی خواهد ماند.

منزوی در «حنجره زخمی تغزل‏» نشان می‏دهد که در غزل و به خصوص غزل عاشقانه -که تنومندترین شاخه شعر فارسی‏ است، چه از لحاظ فرم و چه از لحاظ محتوا- استاد است.

او در شعرهایش به ستایش عشق می‏پردازد و تا آخرین شعرهایش‏ نیز دست از این کار برنمی‏دارد، به‏گونه‏ای که شاید عشق‏ پربسامدترین واژه در اشعار منزوی باشد.

خود منزوی نیز در این‏باره گفته است: «عمری برای ستایش‏ عشق گلو پاره کرده‏ام. از روزگار حنجره زخمی تغزل تا روزگار کهربا و کافور» و روزگار کهربا و کافور، روزگار بلوغ و بالندگی‏ شعر منزوی بود. غزل‏های ‏»از کهربا و کافور» در زمره‏ پخته‏ترین و ساختمندترین غزل‏های منزوی و بلکه غزل‏ معاصر قرار می‏گیرد و باتوجه به این غزل‏هاست که می‏توان‏ منزوی را سعدی معاصر نامید، چراکه با تمام ارادتی که منزوی‏ به خواجه شیراز داشت و خود نیز گفته است که:

ز مشق خواجه و عشق تواش به هم زده‏ام‏

فصاحتی است اگر با زبان الکن من

سرانجام حسین منزوی که کتاب‏های شعر (غزل) حنجره‏ زخمی تغزل، با عشق در حوالی فاجعه، از شوکران و شکر، از کهربا و کافور و چندین و چند کتاب و مجموعه دیگر از شعر نیمایی و سپید گرفته تا نقد و نظر را به جامعه ادبی ایران تقدیم‏ کرده بود در اردیبهشت سال ۱۳۸۳ درگذشت و آخرین غزل‏ خود را سرود، اما نمی‏توان همه این‌ها را گفت و از گمنام بودن حسین منزوی‏ در جامعه ایران ابراز تعجب نکرد!

جامعه‏ای که شاعرانی به‏ مراتب ضعیف‏تر از حسین منزوی بر اریکه ادبیات نشسته‏اند و ادعای پیامبری در شعر دارند، اما حسین منزوی و امثال او گمنام می‏مانند و چه نکته‏ای تلخ‏تر از اینکه حتی بسیاری از دانشجویان رشته ادبیات نیز با وی آشنایی ندارند. البته شاید در جامعه‏ای که مرسوم شده اغلب هنرمندان و انسان‏هایش از پول، آرمان و پول را آرمان بسازند، منزوی‏‌بودن چندان عجیب نباشد.

چنان‏که در مراسم تشییع پیکر منزوی نه پیام تسلیتی خوانده شد و نه مسوولی فرهنگی یا غیرفرهنگی حضور پیدا کرد و چه تلخ است تکرار تاریخ وقتی که‏ ناگزیر باید شعری را که منزوی در سوگ مهدی اخوان ثالث‏ سروده بود، در سوگ خود او زمزمه کنیم:

شاعر! تو را زین خیل دردان کسی نشناخت‏

تو مشکلی و هرگزت آسان کسی نشناخت‏

هرکس رسید از عشق ورزیدن به انسان گفت‏

اما تو را! ای عاشق انسان کسی نشناخت

نویسنده : حسین کرمانی