سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

چخوف به لهجه گیلکی


چخوف به لهجه گیلکی

آداپتاسیون Adaptation از اولین ترجمه های نمایشی در ایران, متداول بود «آداپتاسیون» را «سازگاری» ترجمه کرده اند به صورت درام در آوردن یک رمان یا داستان کوتاه بازنویسی یک اثر نمایشی قدیمی و آن را به گونه ای نو ارائه دادن ترجمهٔ غیر لفظی یک اثر نمایشی به زبان دیگر از این رو در هر دو معنا, واژه Adapt سازگار ساختن و Adaptor سازگارکننده است

آداپتاسیون Adaptation از اولین ترجمه‌های نمایشی در ایران، متداول بود. «آداپتاسیون» را «سازگاری» ترجمه کرده‌اند. به صورت درام در آوردن یک رمان یا داستان کوتاه. بازنویسی یک اثر نمایشی قدیمی و آن را به‌گونه‌ای نو ارائه دادن. ترجمهٔ غیر لفظی یک اثر نمایشی به زبان دیگر. از این رو در هر دو معنا، واژه Adapt (سازگار ساختن) و Adaptor (سازگارکننده) است. سید عظیم موسوی از تعزیه‌شناسان و کارشناسان نمایش ایرانی، پیش از این با اجرای نمایشهای تعزیه در اقصی نقاط کشور و حضور بین‌المللی در خارج از کشور و داوری در جشنواره‌های متعدد به فعالیت می‌پرداخت و حالا با آداپته نمایش «خواستگاری» اثر چخوف در همان مسیر، تجربه‌ای کمدی را در تالار سنگلج روی صحنه برد. بحث آداپتاسیون و تأثیر نمایش فرنگ بر فرهنگ ایرانی، بحثی مفصل است اما جان کلام در اینجاست که غربیها با نگاهی استعمارگونه و مهاجمانه در همهٔ وجوه به مشرق زمین تاختند و با اینکه مبهوت عظمت فرهنگی و سنتهای نمایشی شرق شدند اما بیش از آن شرقیها را مبهوت فناوری و صنعت و تبلیغات خود کردند. در این میان تبادلی که صورت گرفت یکسان نبود، حداقل سرزمین ایران و روشنفکرانش مرعوب اندیشه‌های غربی شدند و نادانسته به نفی ارزشهای فرهنگی گذشتگان خود پرداختند. فرهنگ غربی هم بدون شناخت و حتی بدون ارتباط با وضعیت اقلیمی‌ـ فرهنگی کشور تبلیغ شد.

در دوران نهضت ترجمه، آثار کمدی مولیر آداپته شد و با فرهنگ ایرانی منطبق گردید اما این روش بسیار محدود صورت گرفت و جریان نمایش غربی تا آنجا پیش رفت که نمایشهای ایرانی و نمایشنامه‌های وطنی به تقلید از غرب با همان سبک و سیاق به نگارش در آمد. نمایشنامه «خواستگاری» چخوف در واقع کاملاً ایرانیزه شده است. موسوی برخلاف نمایشهای تاریخی که حرکت و تمرکز در زمان، ویژگی آن است نمایشنامه‌های محلی نگاشت که از ب‍ُعد فضا اهمیت می‌یابد. به عبارت دیگر، اگر نمایش تاریخی به زمان مشخصی تعلق دارد نمایش محلی از آنِ مکانِ خاص است. اما، این وابستگی مکانی، صرفاً متضمن انعکاس رنگ و رویی محلی نیست، بلکه زمینه، گفتار و آداب محلی، وسیله‌ای جهت نمایش بهتر، رفتار و کردار شخصیتها، نحوهٔ تفکر و مجموعه احساسات آنهاست.

این ویژگی در نمایش «خواستگاری» مشهود است. گل آقا (رضا گیلان‌پور) شخصیت اربابی که در ضمن زیاده‌خواهیهای اربابانه، قلبی مهربان دارد و جویای همدل است و خصایل یک مرد شمالی با همه نقاط ضعف و قوت را توأمان دارد. مش قاسم (حمید رضا مرادی) نوکر گل‌ آقا نیز با نگرش و رفتارهای خاص خود، طبقه فرودست منطقه‌ای را به تصویر می‌کشد که در عین وفاداری به ارباب، نگاه خاص خود را نیز دارا می‌باشد و شخصیتی مستقل دارد. این رابطه در ارباب دیگر غلام‌حسین (محمود راسخ‌فر) و نوکرش مش رجب (حسن عقیقی) با حال و هوایی دگرگونه اتفاق می‌افتد. ماه‌بانو (سارا سلیمانی) نیز به عنوان زنی از خطهٔ شمال که همپای مردان و حتی بیش از مردان در معیشت خانواده نقش دارد حضوری باورپذیر دارد.چنین اقتباسی در واقع، ترجیح نویسنده است از مناطق روستایی و ولایات بر جوامع شهری، زیرا در این چهارچوب بهتر می‌تواند به روابط تنگاتنگ افراد بپردازد.

بدین‌سان، او با تکرار عناصر محیطی، مفاهیمی نمادین از آنها اقتباس می‌کند. بی‌دلیل نیست که نمایشنامه‌ها و رمانهای محلی از شخصیت‌پردازی قوی و غنی برخوردارند. در ادبیات و رمان، ویلیام فاکنر به این نوع رمان گرایش داشت، در آثار فاکنر ایالت خیالی «یوکتا پاتاوفا» در اعماق جنوب و مسیر «می‌ سی سی پی» محل خلق آثارش قرار گرفته است: خشم و هیاهو، هنگامی که در حال مرگ بودم، آسبالوم، آسبالوم! همگی در «یوکناپاناوفا» رخ می‌دهند.در نمایشنامه‌نویسی نیز آنتوان چخوف سرآمد نمایشـــنامه‌نویـــسی محـــلی است (Regional play wrighting) اکثر آثار چخوف حکایت انسانهایی را دارد که در روستاها و یا شهرستانهای دور از مسکو، روزگار سپری می‌کنند و عموماً در آرزوی مسکو و سن‌ پترزبورگ هستند و هیچ وقت نیز به آرزوهایشان نمی‌رسند. چخوف سه نمایشنامه کوتاه دارد که در واقع تریلوژی هستند «خواستگاری»، «عروسی»، «مضرات دخانیات»؛ خواستگاری با سوءتفاهم و درک درست نداشتن از «خواستگاری» صورت می‌گیرد و در اوج این اختلاف ‌نظرهای درونی و اشتراک نظرهای دروغین و بیرونی خواستگاری به «عروسی» منجر می‌شود و بعد از سالها تحمل همدیگر در زندگی پوچ و بی‌معنا «مضرات دخانیات» شکل می‌گیرد.

این هر سه نمایشنامه، با همه اختلافهای ظاهری که با یکدیگر دارند، دارای یک سبک و سیاق در طنزپردازی می‌باشند. در «عروسی» چخوف همان شیوه‌ای را اتخاذ می‌کند که پیش از آن در «خواستگاری» به کار بسته بود و بعدها در تک‌گویی «مضرات دخانیات» آن نگاه انبرورد یا عبث‌نمایانه را به اوج می‌رساند. چخوف پیش از بکت و یونسکو و آرابال، در مورد بی‌ارتباطی بین آدمها، با ظرافت کامل سخن گفته است و در آثارش چه داستانهای کوتاه و چه آثار نمایشی این دیدگاه مشهود است. در واقع چخوف را باید پدر نمایشنامه‌نویسی انبرورد دانست. موسوی در ارائه طنز شخصیتها در متن موفق است ولی در اجرا، بازیها هنوز ناپخته‌اند و همین برای انتقال طنز نهفته در کلام شخصیتها، مشکل ایجاد می‌کند.دور باطل نهفته در آثار چخوف، در اجرای موسوی نیز لحاظ شده است. شروع نمایش با جنگ و دعوا (به غیر از پیش در آمد) و انتهای آن نیز با منازعه خاتمه می‌یابد و هیچ‌کس نمی‌تواند به درک و تفاهم با کس دیگری برسد. این «بی‌عملی» (Inaction) یا بی‌کنشی، کنش آثار چخوف محسوب می‌شود و چه دشوار است چنین شیوه‌ای را که جذابیت عام ندارد به اجرا در آورد. موسوی با انتخاب محیطی روستایی در شمال، کلبه‌ای زیبا و رنگ‌آمیزی صحنه و مخصوصاً لباسهای محلی فوق‌العاده‌‌ای که زنان روستایی به تن کرده‌اند و با چه سلیقه و دقتی دوخته و آماده و انتخاب شده‌اند (برعکس لباس مردان روستایی که در کمال سادگی است البته سادگی واقعاً در لباس مردان خطهٔ شمال وجود دارد) اولین گام را برای ایجاد جذابیت بصری بر می‌دارد. قدم بعدی موسوی استفاده از لهجه شیرین گیلکی با شیوه‌ای مورد استفاده در تعزیه یعنی «سحر طویل» است. این شیوه آن‌قدر مؤثر می‌افتد که به نظر می‌رسد چخوف رشتی است و اثر واقعاً به این لهجه نگاشته شده است، و مهم‌تر از اینها، جنبهٔ موزیکال اجراست، ملودیها و اشعار شمالی با موسیقی آن منطقه، عواملی می‌شوند تا بر جذابیت اثر افزوده گردد و اگر از افت ریتم در فاصله صحنه اول و دوم بگذریم در مجموع با اثری یکدست مواجیهم. در کل، نمایش خواستگاری کار عظیم موسوی شیوه‌ای بدیع از آداپتاسیون در روش استفاده از شگردهای نمایش ایرانی در انطباق با یک اثر غیر ایرانی است و در این راه می‌تواند پایه‌ای برای حرکتی ارزشمند گردد.

علیرضا احمدزاده



همچنین مشاهده کنید