دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

این واژه ها خیال رفتن ندارند


این واژه ها خیال رفتن ندارند

در متون اداری کافی است مخاطب پیام را دریافت کند واژه ها اهمیت چندانی ندارند و سرعت در انجام کار مجال بازخوانی و تصحیح متون را به آنها نمی دهد این واژه ها به زبان عمومی راه می یابند و تکرارشان در مطبوعات, آنها را به جزیی از زبان بدل می کند

برخی واژه ها خیال رفتن ندارند. همه جا هستند. انگار بی حضورشان زبان چیزی کم دارد. کلیشه مفهوم جدیدی نیست. قدیمی تر ها این لفظ فرانسوی را «باسمه» می خوانند. عباراتی که از فرط تکرار پیش بینی پذیر شده و به شکلی مکانیکی و عاری از خلاقیت، در زبان ظاهر می شوند.

این قالب های کلیشه وار را همه جا می بینیم. از خبر های ورزشی روزنامه گرفته تا اخبار سیاسی خبرگزاری ها و گزارش های تلویزیونی. بلوری خبرنگار حوادث برخی کلیشه ها را حاصل «کپی برداری» خبرنگاران «بی تجربه» از متون پلیسی و تکرار شیوه آن در نوشته های نسل بعد می داند.

این کلیشه ها در عبارات خلاصه نمی شوند. بلکه به نثر و پردازش گزارش ها هم راه می یابند. توصیف جزء به جزء صحنه ها در گزارش های حوادث یکی از کلیشه هایی است که از متون پلیسی به زبان مطبوعاتی راه یافته و به شیوه غالب حوادث نویسی بدل شده است.

بعضی از آنها هم، عباراتی بی معنا و خودساخته اند که به واسطه رواجشان در زبان به فرهنگ های لغت هم می آیند و حضورشان را توجیه می کنند. اما همیشه این طور نیست. زبان شناسان اغلب کلیشه ها را واجد پشتوانه ای منطقی می دانند و شاید بی معنایی شان نتیجه زوال همان منطقی باشد که با فضای امروز ما قابل فهم نیست و این فضای جدید بی شک کلیشه ای جدید را طلب می کند.

شاید زبان اداری هم بی تقصیر نباشد. در متون اداری کافی است مخاطب پیام را دریافت کند. واژه ها اهمیت چندانی ندارند و سرعت در انجام کار مجال بازخوانی و تصحیح متون را به آنها نمی دهد. این واژه ها به زبان عمومی راه می یابند و تکرارشان در مطبوعات، آنها را به جزیی از زبان بدل می کند.

اما مطبوعات را نمی توان با متون اداری و گزارش های پلیسی قیاس کرد. به قول دکتر بهروز بختیاری، زبانشناس و عضو هیات علمی پردیس هنر های زیبا، واژه ها برخلاف متونشان تاریخ مصرف ندارند و تا مدت ها در زبان و حافظه جمعی، جا خوش می کنند.

بسیاری از این واژه ها حاصل ترجمه های شتاب زده اند. ظهور تلکس و ترجمه همزمان متون، به این امر دامن می زند و حضور کم رنگ ویراستاران در فضای رسانه ای آنها را ماندگار می سازد. پیشکسوتان روزنامه نگاری گلایه می کنند که خبرنگاران نوپا شیوه استادانشان را چون اسطوره هایی تغییرناپذیر می پذیرند و برآنند که یافته های تازه شان را در این قالب های تائید شده به مخاطب عرضه کنند. بی توجه به گذشت سال ها که ذائقه مخاطب و حتی ماهیت رویداد ها را هم تغییر داده است. اما واژه های کلیشه ساز ها و کلیشه پرداز ها از یک جنس نیست. آفرینندگان کلیشه ها اغلب افرادی خلاق اند که گفتارشان به پشتوانه تازگی و ایجاز در زبان رایج و ماندگار می شود. فریدون صدیقی روزنامه نگار و مدرس روزنامه نگاری یکی از این کلیشه سازها است. او دلیل ماندگاری یک سبک یا عبارت را باورپذیری اش برای مخاطب می داند.

از نظر صدیقی رویداد تازه ای رخ نمی دهد بلکه این نگاه و پرداخت تازه ما نسبت به یک رویداد است که آن را متفاوت و نو جلوه می دهد و این استاد روزنامه نگاری کلیشه سازها را واجد این نگاه می بیند. خبرگزاری ها هم از کلیشه ها در امان نیستند. فعل ها و عبارات شروع و پایان در خبرگزاری ها اغلب تکراری اند.

تنظیم خبر با تکرار واژه های معنا از دست داده ای چون «خاطرنشان کردن»، «تصریح و تاکید کردن» و... به شیوه غالب خبرنویسی این رسانه ها تبدیل شده است. صدیقی می گوید خبرگزاری ها در ارائه اخبار و گزارش هایشان سعی دارند بیشترین مفهوم را در کوتاه ترین عبارات جای دهند و این امر فرصت خلق شیوه ای تازه یا تنوع در شیوه ها را از آنها می گیرد. محدودیت زمانی در ارسال اخبار هم در این تکرار ها بی تاثیر نیست.

به قول شاهین امین، دبیر سرویس فرهنگی خبرگزاری میراث فرهنگی، در خبرگزاری ها به دلیل حجم بالای کار و فرصت محدود، نویسنده متن اغلب تنها کسی است که آن را قبل از ارسال می خواند. اما این تکرار های کلیشه وار گاه رنگ اغراق می گیرند. این روند را در خبر های ورزشی به وضوح می بینیم. نویسنده اغلب با عباراتی از این قبیل وارد می شود؛ تیم «الف» دروازه تیم «ب» را گشود و این گونه ادامه می دهد؛ تیم «الف» از سد تیم «ب» گذشت و رفته رفته اغراق برای برانگیختن احساس مخاطب را تا گفتن «گلوله باران کردن دروازه های تیم» پیش می برد. علی اکبر رژدام ویراستار مرکز نشر دانشگاهی با کلیشه ها مخالف نیست و بر آن است که تا جرم این واژه ها را ثابت نکرده ایم، نمی توانیم از زبان بیرون برانیم شان.

اما بسیاری دیگر حضور میلیون ها مخاطب در برابر واژه های تکراری و گاه نادرست را برای اثبات جرمشان کافی می دانند. آنها رسانه ها را حافظ و رشددهنده زبان معیار جوامع می دانند و عقیده دارند که نزدیکی زبان مطبوعات به زبان مردم، نباید تا ایجاد رکود و حتی سکون زبان پیش رود. رسانه هایی که وظیفه تصحیح کلیشه ها و حذف عبارات نادرست را دارند.

از نظر آنان کلیشه های ادیبانه و اغراق آمیز هم راهی بر سرپوش گذاشتن به ناتوانی روزنامه نگاران در بی طرفی و خلاق بودن است. فریدون صدیقی با این نگاه موافق نیست. او تفاوت مخاطبان بخش های مختلف روزنامه ها را دلیلی بر تفاوت سبک ها می داند.

کمتر کسی منکر این حقیقت است که هر بخش رسانه ای به فراخور مخاطبانش بسته های متفاوتی را برای ارسال پیامش برمی گزیند و صفحه های یک رنگ و با قالب های مشابه در مطبوعات، حاصلی جز دور شدن مخاطب از رسانه نخواهد داشت.

اما عبارات و تیتر های اغراق آمیز و احساس برانگیز در مطبوعات، گاه تا تبدیل شدن به کلیشه هایی تخطی ناپذیر پیش می روند. بلوری می گوید؛ سرویس حوادث فعالیتش را در سال های پیش از انقلاب آغاز کرد و واژه ها و تیتر های شاعرانه ای چون «عشق مرگبار»، «سرنوشت تلخ» و... گرچه امروز تازگی و جذابیتش را از دست داده، اما در آن زمان برای تجسم صحنه ها در ذهن مخاطب، بهترین راه بوده است. زبان شناسان برای مطبوعات نقش دیگری هم قائل می شوند؛ «روزآمد کردن ادبیات جامعه.» بختیاری می گوید؛ هیچ واژه ای نباید تنها به پشتوانه وضوح و آسان فهم بودنش در زبان ماندگار شود.

محدود بودن بانک واژگانی روزنامه نگاران هم در این تکرار ها بی تاثیر نیست. صدیقی می گوید این تکرار ها گناه روزنامه نگاران نیست. گذشته از فشارهای ناشی از ناامنی شغلی و فعالیت همزمان روزنامه نگاران در چند رسانه، که فرصت مطالعه و تامل برای نوآوری را از آنها می گیرد، نظام آموزش روزنامه نگاری هم مقصر است که جایی برای آموزش روزنامه نگاری تخصصی در برنامه هایش نمی گذارد.

او از کلام بهروز بختیاری که روزنامه ها را مدارس غیررسمی می داند و استفاده از کلیشه های نادرست را ترویج یک اشتباه در تیراژ میلیونی می شمارد، می گذرد و باز هم بر نقش گسترده رسانه های دیداری و نظام آموزشی در ارتقای ادبیات اجتماع تاکید می کند. او هم بر این حقیقت اتفاق دارد که روزنامه نگاران از کلیشه ها نمی گذرند، چون نوآوری را نیاموخته اند و مخاطبان آنها را می پذیرند، چون نظام آموزشی واژگانی فراتر را به زبانشان راه نداده است.

این تکرار های بی اندیشه به روزنامه ها و خبرگزاری ها محدود نمی ماند. خبر های تلویزیونی هم از آنها سرشار است. این واژه ها گاه تا ایجاد اختلال هایی در برنامه های تلویزیونی پیش می روند. اما برخی کلیشه ها عمر درازی ندارند.

واژه «وقت به خیر» در زبان فارسی پیشینه چندانی ندارد. این کلیشه تازه از عباراتی است که برای حذف تکرار های بی گاه واژه «شب به خیر» ساخته شد. تکرار مکانیکی و اجتناب ناپذیر واژه «شب به خیر» در برنامه های صبح و عصر، برنامه سازان تلویزیونی را ناگزیر به ساختن کلیشه ای تازه کرد.

گرچه سال هاست که متخصصان زبان در فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای ایجاد الگویی واحد در زبان، ساختن واژه هایی نو و تصحیح کلیشه ها در تلاش اند، اما بسیاری دیگر زبان را امری خودجوش می دانند و معتقد ند که ساخت الگو ها و تحمیل آن به زبان راه مناسبی برای اصلاح کلیشه ها نخواهد بود و این شرایط اجتماعی است که مشخص می کند زبان به چه سمتی برود و حافظان زبان تنها وظیفه شناخت این شرایط و تطبیق با آن را دارند. اما آنها از رسالت رسانه ها چشم نمی پوشند و همچنان تکرار می کنند که دوره تکرار ها به سر آمده و زمان آن است که روزنامه نگاران شیوه ای تازه بیافرینند.

لی‌لی اسلامی