جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
راهی به حقیقت دین
● این جانهای ناخوش... -
برای <جان ناخوش> ویلیام جیمز نه آیین عشاء ربانی تسکین بود، نه سرودهای دستهجمعی در کلیسا؛ آنگونه که مومنان مسیحی آرام و قرار مییابند. <جانهای ناخوش> هم از آن اصطلاحات خاص ویلیام جیمز است که برای توصیف حال و روز خود و آدمهایی نظیر خود به کار میبرد؛ کسانی که با عمق جان درک میکنند پلشتی حاکم بر جهان را و میترسند از بیمعنایی جهان.
و حالا ۱۰۰ سال پس از ویلیام جیمز و کتاب ارزشمندش <تنوع احوال دینی> )Varieties of Religious Experience( ، یک آدم ناخوشاحوال دیگر پیدا شده است که اصطلاحات ویلیام جیمز و دنیای فکری او را تفسیر و نقد میکند؛ کسی به نام چارلز تیلور، یک فیلسوف از اهالی کانادا. بیهوده در حافظهتان جستوجو نکنید. ما او را نمیشناسیم، هرچند که از معروفترین فلاسفه جهان انگلیسی زبان باشد. یک <جان ناخوش> باید در این سوی جهان پیدا میشد که ترجمه میکرد آنچه را او گفته است، همان کاری را که عاقبت مصطفی ملکیان برعهده گرفت و حاصل شد رساله کم حجمی ۱۸۶۶ صفحه) با نام <تنوع دین در روزگار ما> یا <دیداری دوباره با ویلیام جیمز> که این آخری عنوان فرعی کتاب است. هر چند جای این پرسش از او باقی میماند: آیا بهتر نبود در وهله اول کتاب ویلیام جیمز ترجمه میشد تا تفسیر و نقدی که چارلز تیلور بر آن نوشته است؟ گمان میکنم مسیر صحیح این بود، گرچه ما عادت کردهایم همیشه <تفسیرها> را بخوانیم به جای <اصل اثر>؛ یک روش معکوس برای <شناخت>، آنچنان که بسیاری از فلاسفه و اندیشمندان غرب را به این شیوه شناختهایم. در این مورد مشخص نیز بعید میدانم کسی با خواندن کتاب <تنوع دین در روزگار ما> به صرافت کشف جهان ویلیام جیمز نیفتد، بهخصوص با توصیفاتی که پیش از این اینجا و آنجا و در فلان مقاله و بهمان کتاب درباره جیمز شنیدهایم و کتاب چارلز تیلور آنقدر کامل است که ما را در این مسیر یاری کند، چون تیلور در این کتاب از مرحله تفسیر نظریه ویلیام جیمز فراتر رفته و با نقد خود بخشهایی از این نظریه را اصلاح میکند.
مقدمهای هم که مصطفی ملکیان بر این کتاب نوشته، کارگشاست، آنچنان که ناگفتهای درباره نقد و تفسیر چارلز تیلور باقی نمیگذارد. ملکیان در سطرهای آغازین این مقدمه مینویسد: <صد سال پس از اینکه ویلیام جیمز درسگفتارهای پرآوازه خود را ایراد کرد و آن را به صورت کتابی با عنوان <تنوع احوال دینی> نشر داد، تیلور در کتاب خود به پارهای از مسائلی که جیمز در این شاهکار طرح کرده است بازمیگردد و سعی میکند اوضاع و احوال دین را در روزگار خودمان ایضاح کند. چون معتقد است که این اثر جیمز، به نحو حیرتانگیزی با مسائل نظری و مشکلات عملی امروز ما در باب دین و دینداری ربط و نسبت دارد و کاملا باب روز و مناسب روزگار ماست...>
باری، آنچه در اندیشه ویلیام جیمز اهمیت پیدا میکند، تلقی او از <حقیقت دین> است؛ حقیقت امری که میتواند نجاتبخش باشد، خاصه در این روزگار و برای <جانهای ناخوشی> که راهی از بیمعنایی هستی به سوی معنا مییابند، اما این دین لزوما چیزی است که افراد احساس میکنند، نه آنچه آموزش میبینند، آن هم نه در جمع، بلکه در تنهایی و انزوا. از این رو، دین مورد نظر ویلیام جیمز ماهیتی دگرگونه نسبت به ادیان <متعارف> پیدا میکند یا ادیانی که بر <مناسک جمعی> و <آموزش طریق دینداری> تاکید میورزند. جیمز <حال دینی دسته اول> را در کلیساها و معابد جستوجو نمیکند، بلکه معتقد است چنین حالی در کنج خلوت آدمها یافت میشود و بس. میگوید: <این احوال را فقط در افرادی میتوانیم بیابیم که در نزد آنان دین، نه به مثابه عادتی یکنواخت و ملالآور، بلکه به مثابه تبی شدید وجود دارد.> و به باور جیمز <چنین افرادی نوابغ دودمان دیناند.>
اینگونه آرای جیمز را میتوان در امتداد جنبشهای پارسایانهای تصور کرد که از اواخر قرون وسطی به این سو سربرافراشتهاند؛ جنبشهایی که دین را به معنای التزام و پارسایی شخصی میدانند و نه عمل بر محور مناسک و شعائر جمعی. تیلور خاطرنشان میکند: <این نوع برداشت، البته در سنت دینی ما ریشههای عمیق دارد. وقتی که سراینده مزامیر، از زبان خدا، به ما میگوید که قربانیهای گاو و گوسفند خود را به کناری نهیم و در عوض، قلبی نادم پیشکش کنیم، در راه رسیدن به تصور روزگار خودمان از دین شخصیایم.>
اینجا اما نقطه آغاز نقد تیلور بر ویلیام جیمز است، چنان که مفروضات او در باب حال دینی را به چالش میکشد. تیلور میپذیرد که در جهان سکولار، عملا دین به امری شخصی تبدیل شده و از این رو، آرای جیمز <به روحیه جامعه روزگار ما بسیار نزدیک است>، اما نباید دچار این اشتباه شد که <چیزی که جیمز حال دینیاش قلمداد میکند یگانه شکلی است که دین، امروزه میتوان به خود بگیرد.> ملکیان در مقدمه خود نقد تیلور بر جیمز را چنین صورتبندی میکند: ...< برخلاف رای جیمز، اصلا حال واقعا فردی نمیتوان داشت، زیرا همه احوال نیازمند یک واژگانهستند و بخش عمده واژگان، لاجرم، در وهله اول، از طریق جامعه به دست ما میرسد... برخلاف رای جیمز، هستند احوالی که شخص در حالت همبستگی با دیگران میتواند داشته باشد، اما در تنهایی نمیتواند...>
تیلور برای اثبات این ادعای آخر، مثال فردی را آورده که در خانه خود به تماشای یک مسابقه هاکی نشسته است. میگوید: <من در خانه نشستهام و دارم تماشا میکنم که تیم هاکی محلی جام استنلی را میبرد. خوشحال میشوم، اما احساس خوشحالی من از این طریق حاصل میآید که پی میبرم هزاران طرفدار در سرتاسر شهر در این لحظه وجد و سرور شریکند.>
تیلور گرچه جیمز را نقد میکند، اما در بسیاری موارد هم تحسینش میکند، مانند آنجا که جیمز به شیوه خود تلاش میکند راهی برابر دینداران بگشاید که متهم به نقض <اخلاق عقیده> نشوند. وقتی کلیفورد عقلگرا میگوید که <همیشه و در هر جا و برای هر کس، اخلاقا خطا است که بر اساس قرائن و شواهد ناکافی به چیزی عقیده پیدا شود>، <میتوان گفت که دینداران از لحاظ اخلاقی خطاکارند، چون به عقایدی معتقد شدهاند که قرائن و شواهد اثبات کننده آنها ناکافیاند.( >ملکیان، صفحه ۱۹ کتاب)
حال آنکه جیمز عمومیت این اصل را نفی میکند و به این رای میرسد که <گاهی و در جاهایی و برای کسانی اخلاقا خطا است که بر اساس قرائن و شواهد ناکافی به چیزی عقیده پیدا کنند و گاهی دیگر و در جایی دیگر و برای کسانی دیگر، اخلاقا خطا نیست، بلکه صواب است که بر اساس قرائن و شواهد ناکافی به چیزی عقیده پیدا کنند> و <دست بر قضا، دینداران از این کسان دیگرند و از این رو در عین اینکه بر اساس قرائن و شواهد ناکافی به عقاید دینی خود معتقد شدهاند مرتکب خطای اخلاقی نشدهاند.( >ملکیان)
اما چگونه؟ از آنجا که در این قضیه ما نه میتوانیم به نفی دین بپردازیم و نه به اثبات آن (بر اساس قرائن و شواهد)، بنابراین، باید ساحت عاطفی ما وارد کار شود و یکی از دو گزینه را انتخاب کنیم. تیلور دراین باره میگوید: <رای جیمز، به یک اعتبار، مبتنی بر این بینش آگوستینی است که در پارهای از ساحتها عشق و خودگشایی ما را قادر به فهم چیزهایی میکنند که جز از این طریق هرگز درکشان نمیتوانستیم بکنیم.>
و در نهایت از این رهگذر به چند اصل دیگر در آرای جیمز میرسیم که ملکیان آنها را چنین صورتبندی کرده است: <دین پدیدهای متعلق به ساحت معرفتی - عقیدتی آدمی نیست... بنابراین الهیات که هم پیشفرضش این است که عقاید مهمترین رکن یا یکی از ارکان دینهستند و هم هدفش ... توجیه، عقلانیسازی و دفاع نظری و عقلی از عقاید دینی است، ربطی به حقیقت دین دارد. حال مطلب را میتوان بدین صورت تقریر کرد: خدا را نمیشناسند، فهم نمیکنند، بلکه به کار میگیرند - گاهی به عنوان تامینکننده آب و نان، گاهی بهعنوان پشتوانه اخلاقی، گاهی بهعنوان دوست و گاهی بهعنوان محبوب... دین پدیدهای متعلق به ساحت احساسی - عاطفی - هیجانی آدمی است؛ یعنی نوعی احساس است؛ نوعی حال... حقیقت دین همان احساس و حال دینی است...>
تا شما، خوانندگان این سطرها یا کتاب <تنوع دین در روزگار ما> چه باوری داشته باشید.
● کاملترین شکل ارتباط با خدا کدام است؟
چارلز تیلور فیلسوف و نظریهپرداز سیاسی، کتاب خود <تنوع دین در روزگار ما> را بازخوانی <تنوع احوال دینی( >درسگفتارهای ویلیام جیمز در سالهای نخست سده ۲۰ میلادی) دانسته است. او معتقد است درسگفتارهایی که جیمز ۱۰۰ سال پیش درباره احوال (تجربههای) دینی ارائه داد واجد تعاریف مناسب حال انسان امروز است لذا به بازخوانی و نقد اثر مربوطه دست زده است.
کتاب با ترجمه مصطفی ملکیان محقق و نظریهپرداز فلسفی و مقدمهای مفصل از او همراه است که آرای ویلیام جیمز و سیر تطور اندیشه او را کاویده است.
تیلور برای ورود به بحث درباره نظریات ویلیام جیمز ابتدا تحلیلی از جنبشهای دینی ارائه میکند. این تحلیل مبتنی بر تعریف جیمز درباره حقیقت دین است. به عقیده او، دین پدیدهای فردی و خصوصی است و نه اجتماعی و عمومی. دین تنها به قلمرو روانی آدمیتعلق دارد و از این رو یکسره شخصی و درونی است. همچنین دین از سنخ معرفت و عقیده نیست یعنی دینداری به معنی داشتن یک سلسله معارف درباره خدا تعبیر نمیشود. دین متعلق به ساحت احساسی - عاطفی انسان است و آدمی آن را احساس میکند نه اینکه فهم کند. به نظر جیمز، احساس و احوال دینی بالقوه انسانها بعضا به این جهت فعلیت نمییابد که به مانع برخورد میکند. اما تیلور نقدی بر جیمز وارد میکند. او میگوید تلقی جیمز نظرا خطا ولی عملا موفق بوده است. به عبارتی جیمز دین را درست نشناخته اما <سیر> دین را در جهان غرب و سراسر جهان خوب پیشبینی کرده است. به اعتقاد تیلور، اصلا حال فردی نمیتوان داشت. زیرا همه احوال نیازمند یک واژگان هستند و بخش عمده واژگان در وهله اول از طریق جامعه به دست میآید. این زبانها و واژگانها هرگز زبان و واژگان صرفا یک فرد نیستند و آنچه را جیمز به هیچوجه به حساب نیاورده، پدیده حیات دینی جمعی است که صرفا نتیجه ارتباطات دینی فردی نیست، بلکه به نحوی سازنده این ارتباط یا خود این ارتباط است.
رسیدن انسان به دین شخصی، باطنی و پارسایانه و جدا ساختن آن از حیات سیاسی، یکی از مباحث محوری کتاب است؛ اینکه دینداری روزبهروز شخصیتر، درونیتر و فردگراتر میشود. تیلور میگوید جیمز واجد بصیرتی فوقالعاده نسبت به نیازهای معنوی دنیای جدید بود. او دریافته بود که انسانهای ژرفاندیش و خردمندتر دنیای امروز یا به احساس بیمعنایی نسبت به عالم و آدم و هستی و زندگی دچار خواهند شد یا به احساس شر فراگیر و یا به احساس شدید گناهکاری شخصی و این امر در هر صورت نیازمند برون جهیدن از چنبره یک حال منفی مهم است. (ملکیان لغت حال را معادل experience یا <تجربه> گرفته و آن را شرح داده است)
در محیط متجددانه امروز بسیاری احساس میکنند که در جهان چیزی که ضامن معنا باشد وجود ندارد چراکه همه خاستگاههای سنتی معنا قابل شک هستند. بنابراین امروزه الگوی معنوی بستگی به تصمیمهای شخصیای دارد که انسانها آن را به صورت منفرد اختیار میکنند. جیمز حال (تجربه) دینی را از حیات دینی تمییز میدهد و میگوید حال دینی ازآن فرد است و حیات دینی برگرفته از یک جماعت، هویت یا مذهب. روی همین اصل آنجا که مذاهب جنبه مخرب مییابند و کسانی را به مخالفت با دین ترغیب میکنند، جایی است که شاهد کوتاهیها و انحرافاتی در نهادهای دینی هستیم. در اصل مخالفان دین با چیزی مخالفت میکنند که حقیقت دینی نیست بلکه متاعی در پوشش دین است. او گروههایی را مثال میزند که حول نوابغ دینی شکل میگیرند و کمکم سازماندهی شده و به نهادهای مذهبی تبدیل میشوند و به معادلات سیاست و قدرت و زدوبند و... میافتند و اصل گوهر دین را به فساد میکشند. پس محل حقیقی دین را در حال فردی میداند و نه در زندگی جمعی.
و هر چه دین شخصیتر و درونیتر باشد، ایمان و پایبندی درونی انسان عمیقتر و جدیتر میشود و دیگر شعائر و ظواهر ارزش شمرده نمیشود و آنگونه نخواهد بود که هر که بیشتر اعتراف کند، قربانی کند و... دینمدارتر از دیگری باشد. تیلور اما میگوید هیچکدام از دو تجربه دینی فوق (فردی و جمعی) ارجح بر دیگری و حقیقتمندتر از دیگری نیست و میان آنها نسبتی مکملگونه برقرار است. کشش به سوی دین شخصی بیشتر از سوی دنیویاندیشان (سکولارها) دنبال شده و این قرائت با سکولاریزاسیون همخوانی داشته است. تیلور قائل بر این است که جمع این دو نوع دینورزی در یک حیات دینی واحد میسر است و بحث بر سر محل ارتباط با خدا است؛ اینکه جای شکلگیری این ارتباط در حیات جمعی و کلیسا است یا درون فرد؟ حتی اگر کلیسا را به جسم رازآمیز مسیح تعبیر کنیم و وجود و واقعیتی روحانی و معنوی برای آن قائل شویم، آیا این طرز زندگی کاملترین شکل ارتباط با خدا است؟ اما تیلور میگوید احوالات یا تجربههایی هستند که در حالت همبستگی و شراکت با دیگران حاصل میشوند. به بیان دیگر، پارهای اوقات حال آدمیاز رهگذر این واقعیت که دیگران نیز در آن شریکند به چیزی دیگر تبدیل میشود.
تیلور در فصلی تحت عنوان <دین در روزگار ما> به ایجاز سیر تطور باورمندی انسانها را به دین در سده اخیر و با تکیه بر مفاهیم ایمان و بیایمانی پی میگیرد؛ دنیایی که در آن انسانها به حیات عمومی دنیویاندیشتر (سکولارتر)ی رسیده و تعابیر اخلاقی و معنوی تازهای در پیش گرفتهاند. او پس از پرداختن به التزام دینی، گروههای مذهبی، دین مدنی، ملیتگرایی مبتنی بر مذهب مشترک و پیوند دین و حکومت به فردگرایی دروننمایانه میرسد. تیلور از شکلگیری و بسط فردگرایی دروننمایانه در نیم قرن اخیر سخن میگوید که جیمز پیشتر از آن خبر داده بود. مفاد آن این است که هر یک از ما برای تحقق انسانیت خود، راه و روش خاص خود را دارد و با آن زندگی میکند، نه اینکه تسلیم و پیرو الگویی شود که از بیرون یعنی جامعه، نسل قبل، ولایت دینی و سیاسی بر او تحمیل میشود. احساس معنوی منبعث از درون شخص است و هر کس باید الهامات معنوی خود را طی کند؛ پس حکم این است که فقط چیزی را بپذیرد که به نظر <خود> درونی خودت حقیقت دارد.
این تلقی از سرشت معنویت، نوعی کثرتپذیری (پلورالیسم) را در خود نهفته دارد و براساس آن باید به طرق معنوی دیگران حرمت نهاد و به اصل ضرر (جان استوارت میل) نیز وفادار بود؛ اصلی که میگوید <هیچ کس جز من حق تصمیمگیری درباره مرا ندارد حتی اگر آن تصمیم به نفع من باشد و دیگران میتوانند تنها مانع ضرر رساندن من به دیگران شوند.> در نگرهای که احساس فردیت یافته نسبت به امور معنوی را شرح میدهد، نسبت انسان با معنویت روز به روز از نسبت او با جوامع سیاسی فاصله میگیرد و ارتباطش با جامعه تقدس یافته و هویت ملی قطع میشود.
اما دو نکته پایانی درباره این کتاب؛ یکی اینکه بازخوانی چارلز تیلور از درسگفتارهای یک قرن پیش ویلیام جیمز نشان میدهد که آرای این روشنفکر دینی نهتنها هنوز منسوخ نشده بلکه با جهان امروز تطابق دارد. همچنان طرز تلقیهای متفاوتی از دین وجود دارد که راه پرسش درباره احوال دینی و آرای جیمز را باز میگذارد. مصطفی ملکیان نیز در مقدمهای که بر کتاب نوشته، وظیفه روشنفکران دینی و فلاسفه را بازخوانی دین در دنیای هر دم جدیدتر دانسته است. اما نکته دوم به برگردان کتاب بازمیگردد که طی آن با معادلهایی تازه و متفاوت از واژههای آشنا و گاه ترجمهناپذیر متون فلسفی روبهرو هستیم. او برای religious experience از عبارت رایج <تجربه دینی> استفاده نکرده و بنا به دلیلی که آورده، <حال دینی> را جایگزین کرده است. در جای جای کتاب نیز با برگردانهایی چون <خودگشایی)selfopening( >، <دروننمایانه)experssive( >، <دروننماییگرا( >) experssivist، <خودتنهاانگاری)solipsism( >، <خود حائلدار( >)bufferdself و... مواجه میشویم که توسط مترجم با شرح همراه بوده و تلاش در معادلسازی آنها صورت گرفته است.
احسان عابدی /جواد ماهزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست