دوستان واقعی

در روزگاران پیش یک سنجاب کوچولو با یک سگ کوچولو به تازگی دوست شده بود. آنها هر روز با هم بازی می‌کردند.
سنجاب کوچولو خیلی زرنگ بود و همیشه در بازی با دوستش برنده می شد. به همین خاطر …

در روزگاران پیش یک سنجاب کوچولو با یک سگ کوچولو به تازگی دوست شده بود. آنها هر روز با هم بازی می‌کردند.

سنجاب کوچولو خیلی زرنگ بود و همیشه در بازی با دوستش برنده می شد. به همین خاطر سگ کوچولو همیشه فکر می‌کرد که نمی‌تواند ازعهده کارها به خوبی بر آید و برای همین هم همیشه دربازی‌ها تلاش و کوشش کافی را نمی‌کرد و در بازی‌ها هم برنده نمی شد.

یک روز در حالی که باران سختی می‌بارید، سنجاب کوچولو شاد و خوشحال از این درخت به آن درخت شروع به پریدن کرد که ناگهان لیزخورد و در آب افتاد.

او فریاد می‌زد و از سگ کوچولو کمک می‌خواست. سگ کوچولو همین که صدای دوستش را شنید، با عجله خودش را به او رساند تا او را نجات دهد.

وقتی سگ کوچولو سنجاب را از آب بیرون آورد او از دوستش تشکر کرد و گفت: ما دوستان خیلی خوبی برای هم هستیم. دیدی تو هم می‌توانی کارهای بزرگی انجام بدهی. تو جان مرا نجات دادی. من و تو برای همیشه دوستان خوبی برای یکدیگر خواهیم بود. بچه‌های عزیز همه شما توانایی‌های زیادی دارید که با تلاش و کوشش می‌توانید آن را نشان دهید و علاوه بر این‌که برای دیگران مفید هستید، خودتان را هم باور خواهید کرد.