جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

عقل قبل از همه


عقل قبل از همه

تنها و بزرگ ترین سرمایه انسان در بازار وجود عقل است

كلمه حصرانگیزِ «تنها» را از سر تأمل و عقیده آوردم، نه از روی مبالغه یا مسامحه. عقل كه ما ایرانیان آن را به نام «خرد» هم می شناسیم، هم راه است هم همراه. با او می شناسیم، می بینیم، تصمیم می گیریم، تربیت می كنیم، انتخاب می كنیم و رأی می دهیم. به هر میزان كه تسلیم خرد باشیم، به همان اندازه از خطا دوریم. برای خرد، دست كم دو رقیب نام برده اند: وحی و قلب.

این دو، به واقع رقیبان عقل نیستند. اولی، ادامه بیرونی عقل است و دومی امتداد درونی آن. یكی پای عقل را به جهان های دیگر می گشاید و یكی دست او را در عوالم ناآشنا می گیرد. عقل بدون وحی، نقص دارد، اما نقض نمی شود. عقل بدون قلب، همچون چشم اندازی است كه شاید دوردست ها را نبیند، اما همچنان از خطای چشم مصون تر است. وحی به دستاویزی عقل راهی به زندگی بشر گشود؛ قلب به حرمت عقل، احترام و احتشامی دارد. عقل بدون وحی و قلب نیز عقل است، اما آن دو بدون عقل، پرندگان بی آشیانی را می مانند كه از شاخی به شاخی می پرند و پیوسته در تیررس صیادان تحریف و انحراف و تحمیق اند.

هیچ بهانه ای برای كناره گیری از خردمندی پذیرفته نیست؛ حتی اگر سلوك باشد یا شهود باشد یا شنود. عرفان و شهود و هر آنچه كه بهانه های تاریخی ما برای گریز از خرد بوده اند، نیمه دوم بازی است. چگون ممكن است نخست نیمه دوم را بازی كنیم و سپس نیمه اول را؟ چه بد كردند آنان كه از عرفان و ولایت و عشق، گریزگاهی برای پشت كردن به عقل ساختند. نام آوران عرفان و اشراق، آنگاه از عقل گریختند كه آرد خود را بیختند و الك خود آویختند. این گریختن، برای رهایی از خرد نبود، برای راه یافتن به خردی دیگر یا رهایی از خام اندیشیِ عقل نما بود. آنچه در عرفان مذمت می شود، عقلی است كه در مقابل عقلی دیگر می ایستد. اولی عقل نماست و دومی عقل سالم. اگر حافظ، عاقلان را كه نقطه پرگار وجودند، در دایره عشق سرگردان می بیند(۱)، مدح آنان است، نه ذم ایشان، زیرا معنای سخن حافظ این نیز می تواند باشد كه اولا عاقلان نقطه پرگار وجودند، ثانیا فقط از این نقطه می توان در دایره عشق پای نهاد و سر گرداند. گو اینكه ذم عقل و عاقلان اگر به معنای تحقیرعقل باشد، پذیرفته نیست، هرچند كه از زبان حافظ و مولوی باشد.

عقل ناب، مدد عرفان و عشق ورزی است، نه سد آن. و راست گفته است فردوسی كه حتی راه های پنهان دل را نیز به نیروی خرد باید گشود:

خرد رهنمای و خرد دلگشای

خرد دست گیرد به هر دو سرای

كسی كو خرد را ندارد ز پیش

دلش گردد از كرده خویش ریش

از اویی به هر دو سرای ارجمند

گسسته خرد، پای دارد به بند

خرد چشم جان است، چون بنگری

تو بی چشم جان، آن جهان نسپری

خرد را و جان را كه یارد ستود

اگر من ستایم كه یارد شنود؟

معروف ترین حدیثی كه درباره عقل نقل شده است، آن را راه عبادت و كسب سعادت شمرده است(۲): العقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرّحمنُ و اكتُسِبَ بِهِ الجَنانُ. بدین ترتیب، فواید خردمندی و عقل گرایی، تا جهان پس از مرگ نیز امتداد دارد. اگر مولوی رهبری عقل را تا گور می پذیرد، این را نیز باید گردن بگذارد كه بی خردی و خردستیزی موجب می گردد كه سر سالم به گور نبریم.

پیش بینی این خرد تا گور بود

و آنِ صاحب دل به نفخ صور بود

این خرد از گور و خاكی نگذرد

وین قدم، عرصه ی عجایب نسپرد

زین قدم وین عقل رو بیزار شو

چشم غیبی جوی و برخوردار شو (۳)

برخی براین گمانند كه عقل گرایی در غرب دنیا بیش از شرق عالم رواج و وجاهت دارد، آن چنان كه برخی شرقی بودن را برابر با اشراقی بودن دانسته اند. اگر چنین باشد، آیا نباید ریشه بسیاری از مشكلات كوچك و بزرگ خود را در این خصلت شرقی خویش ببینیم؟ آیا تا كنون رنج گفت وگو با كسی كه عقل را عضوی زاید در وجود خود می بیند، شما را نیز عذاب داده است؟ عقل گریزی _ كه گاه به عقل ستیزی هم می انجامد_ در عالم دانش و نظریه پردازی، عواقب درازمدت دارد و در جهان سیاست، آسیب های خانمان سوزِ عاجل. تا حرمت عقل و فصل الخطابی آن بر همگان آشكار نگردد، چرخه دانش و سیاست و فرهنگ و صنعت و ... به همان نام و نشان است كه بود. چه اندیشه های مضحك و سستی كه در غیاب عقل بر صدر نشسته اند و قدر می بینند، چه خون دل هایی كه سفره خردمندان را هر روز رنگین تر می كند و نقش آنان را بی رنگ تر. عاقلان كه حافظ آنان را نقطه پرگار وجود می خواند، فقط در دایره عشق سرگردان نیستند، در قتلگاه سیاست نیز سر بر تن ایشان گرانی می كند. متر و معیار عقل به دست گیرید تا بدانید كه آنچه اكنون بر جهان حكومت می كند، چه نام دارد. هرجا كه خردمندان حكم می رانند و حرمت دارند، همه روی ها به سوی كمال است و امنیت و آرامش. آنجا كه خردمند قدر نمی بیند و بر صدر نمی نشیند، مجال گرگان است و سگان. بهانه های عقل گریزی در میان آدمیان گاه چنان موجه و مقدس می نماید كه حتی عاقلان را نیز به شك می اندازد؛ اما هرگز نباید اولُ ما خَلَقَ الله را وانهاد و عرصه به خرافات و توهمات بی بنیان داد. جوامع انسانی، هر چه زودتر باید وام خود را به عقل بپردازند و خردپذیری را همچون عبادت خداوند، مقدس شمارند، ورنه جوركش غول های سفاهت و نامردمی خواهند شد.

هر كه گریزد ز خرابات شهر

جور كش غول بیابان شود

پی نوشت ها:

۱.عاقلان نقطه پرگاروجودند،ولی

عشق داندكه دراین دایره سرگردانند

۲.المعجم المفهرس لالفاظ احادیث الكتب الاربعه،ج،۷به اشراف علی رضابرازش،انتشارات احیای كتاب،۱۳۷۳،ص۴۸۶۳.

۳.مثنوی معنوی،دفتر چهارم،ابیات۳۳۱۱ ۳۳۱۳.

امیر خسروانی