سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
چکی هولمز یا شرلوک باند
شرلوک هولمز یکی از معروفترین کارآگاهان تخیلی جهان به شمار میرود. شهرت جهانی هولمز در مجموعه کتابهای آرتور کانن دویل یا مجموعه فیلمهایی که بازیل راتموند در سینما یا جرمی برت در مجموعه بیبیسی ایفا کردهاند به مرموز بودن قدرت مشاهده، دقت در جزئیات و قدرت استنتاج شهره هستند اما در سال ۲۰۰۹ هالیوود دست به خلق دوباره هولمز زد اما این بار به جای تمرکز بر داستان روی قدرت فیزیکی هولمز تکیه کرد. گای ریچی، کارگردان انگلیسی فیلمهای گانگستری با چاشنی حادثهای و به لحاظ کردن نوع خاصی از کمدی انگلیسی معروف است و عمده فیلمهای اخیر خود را با ترکیب این ۳ژانر ساخته است و اغلب آثارش غیر از «راکن رولا» فیلمهای موفقی به شمار میروند. ریچی با همان دقت و سلیقهای که در ذات فیلمسازیاش وجود دارد همه مولفههای خیرهکنندهاش را با رابرت داونی جونیور (هولمز) ترکیب میکند. اما هدف مجموعه جدید هولمز سلیقهسازی میانه با تکیه بر فرمولهای رایج این روزهای هالیوود یعنی ابرقهرمانپروری است. ریچی «سایهای از مخلوق» آرتور کانن دویل را برداشت و با سبک غلوسازش ترکیب کرده و به جای محور قرار دادن این شخصیت حادثه و رویدادهای اکشن را به محور فیلم تبدیل و تلاش کرده ابرقهرمانی هوشمندتر اما زمینیتر از «بتمن»، «اسپایدرمن»، «هالک»، «کاپیتان آمریکا» و «ثور» خلق کند.
هولمز گای ریچی علاوه بر هوشمندی ویژگیهای بزنبهادرانه چکی چان را با همان رندی و سرعت دارد و همکارش واتسون با وجود لنگ بودن، در بزنبهادری نسبت به شخصیت اصلی کم و کسری ندارد. یکی از ویژگیهای قابل توجه فیلم همارز بودن هر دو شخصیت اصلی است طوری که اگر پیپ را به دست جود لاو دهیم، میتوانیم او را در نقش هولمز تصور کنیم.
شخصیت متفکر شرلوک هولمز در ۲ قسمتی که ریچی سکاندار و هدایتگرش بوده است همان ویژگیهای متفکرانه مجموعه کتابهای کانن دویل را دارد با این تفاوت که ویژگیهای کلاسیک هولمز در قالب فرم ریچی، به ترکیبی از جیمز باند و چکی چان بدل شده و علت تداوم محبوبیت شرلوک هولمز با این ۲ فیلم سینمایی دلیلی روشن دارد؛ او یک قهرمان حادثهای متفکر است و قابلیتهای این شخصیت حالتی غیرعادی دارد یعنی از برخی جهات دسترسیپذیر نیست و این مولفه که حاصل فرم است، شخصیت هولمز را رازآلودتر میکند.
«هولمزکلاسیک» پرسوناژی داستانی و کارآگاه امروزی است که برای نخستینبار از روشها و متدولوژی علمی برای کشف حقیقت در پروندههای پیچیده جنایی استفاده میکرد. نظاره علمی، استدلال منطقی، تشخیص جرم با استفاده از شیوههای پزشکی با این شخصیت در آثار نویسنده قرن نوزدهمی- اسکاتلندی ظاهر شد. آرتور کانن دویل، خالق هولمز همچون واتسون، پزشک بود. دویل با در محور قرار دادن این شخصیت ۴ رمان و ۵۴ قصه کوتاه نوشت. بیشتر ماجراها از طریق دانایکل (واتسون) روایت میشود. رابطه هولمز و واتسون در مجموعه کتابهای دویل بسیار جالب است؛ سردی ظاهری، احترام رسمی و گرمای باطن مولفه اصلی رابطه هولمز و واتسون است اما در ۲ فیلم ریچی این ۲ بیشتر بوچ کسیدی و ساندیس کید دوران معاصر خودشان به نظر میرسند. در مجموعه رمانهای دویل ستایش علم، تقابل خرافه و مدرنیته علمی نظریهپردازی و پیشداوری سنتی، عبور از دنیای قدیم به دنیای جدید، رجعت به جهان صنعتی و تولید مبتنی بر علم بیشتر از هر چیز دیگر به چشم میآید. در نسخه ریچی توطئههای جهانی و رابطه ملتها و نظم نامتعادل جهانی در ابعادی وسیع به چشم میآید و از داستانهای خالهزنکی کارآگاهی به کل فاصله گرفته است، از این رو فرم و محتوای آثار ریچی امروزیتر به نظر میرسد. اگر قرار باشد بدون هیچ تغییر واسطهای آثار آرتور کانن دویل دارای برگردان تصویری شود چندان جذابیتی نخواهد داشت و مثل نسخ متعددی که ساخته شده شکل موزهای خواهد داشت. هولمز دویل و مجموعه اقتباسی تا قبل از اثر ریچی با طراحی لباس و دکور ویکتوریایی و لهجه انگلیسی بیشتر یادآور مجموعه سینمایی است که بازیل راتموند آن را جاودانه کرد و جرمی برت در سریال بیبیسی از خود نشان داد. هولمزی که ریچی در ۲ قسمت اخیر ساخته به متدولوژی علمی نمیتواند قناعت کند، مثل جت لی سینه ستپر میکند و همانند چکی چان با زور بازو و هنرهای رزمی افراد را کله پا میکند و با تیزهوشی از نوع جیمز باند مشکلات بینالمللی را حل میکند؛ این تصویر طبعا امروزیتر و جذابتر است.
جذابیت سر به زیر و بدون غلوپردازی شرلوک هولمز در کتابهای کانن دویل با آن فضای مهآلود لندن و مبادی آداب بودن دیگر تصویر جذابی از داستانهای هولمز نیست. هولمز در مقام جیمز باند سعی میکند توطئههای شیطانی که آرامش باوقار جهان در اواخر قرن نوزدهم را برهم میزند، خنثی کند.
شخصیت متین و نکتهسنج هولمز به مجنون روانی تبدل شده است با همان خاصیت فرهنگ Cool آمریکایی که جنون، شلختگی و پلشتی در آن موج میزند و به نوعی منتج از فرهنگ کابوئیست است و این نوع شخصیتپردازی نمونههای دیگری دارد و در شخصیتهایی مثل جک گنجشکه و ایندیانا جونز متجلی شده است. هولمز به تبعیت از ۲ شخصیت یادشده به جنون ادواری مبتلاست و در محلات فقیرنشین شرق لندن مشغول مسابقات مشتزنی غیرقانونی است.
داستان فیلم در قسمت نخست مایههایی از داوینچی کد دارد، در لندنی که عصر صنعتی شدن را به تدریج طی میکند و تیرگی و بدیمنی از آسمان و پروژههای صنعتی نیمهکارهاش میبارد، داستان سیاسی هولمز وارد فاز تازهای میشود. هولمز در سراسر قسمت نخست با یک بدکار شیطانپرست به نام لرد بلکوود میجنگد. وی فرقه سیاه و فراماسونری به راه انداخته است و نیتهای شومی در سر دارد اما قبل از هر امکانی اعدام میشود و مرگش را واتسون تایید میکند اما بعد از مدتی از قبر بیرون میآید و فرقه کشتارگر سیاهی را بهراه میاندازد و هولمز نهتنها باید او را دنبال کند بلکه باید برای نجات قاره آمریکا تلاش کند، چون این فرقه ماسونی میخواهند آمریکا را به تابعیت انگلیس درآوردند. در نهایت هولمز موفق به نجات آمریکا میشود. در قسمت دوم دشمن کلاسیک هولمز، پروفسور موریارتی ظاهر میشود. او قصد دارد با چند عملیات تروریستی موجبات جنگ جهانی اول را فراهم کند. در شماره ۹۸۳ «وطنامروز» یادداشتی در باب فیلم «اسب جنگی» به نگارش درآوردم و در آن شماره اشاره کردم ایده جنگ اول جهانی به روشنفکران و متفکران اروپایی تعلق دارد. روشنفکران اروپایی اعتقاد داشتند بهراه افتادن جنگی در ابعاد جهانی در اروپا سبب پوستاندازی تمدن بشری خواهد شد. اتفاقا در قسمت دوم هولمز (ارتش سایهها) موریارتی تلاش میکند زمینه جنگ اول را مهیا کند تا بتواند زمینه این پوستاندازی را فراهم کند. منطبق بر دادههای دراماتیک فیلم، موریارتی دانشمند علم شیمی است که در سراسر اروپا سفر میکند و قدرت سیاسی فراوانی هم دارد. از مرور داستان قسمت دوم هم میتوان به این نتیجه رسید که دیدگاههای جهانی در نقد استعمار پیر انگلستان به خوبی در اعماق و روح فیلم مستتر است و فانتزی ابرقهرمانانه ریچی حاوی پیامهای سیاسی است.
گای ریچی، استاد فیلمهای حادثهای با بازیهای تصویری است، فیلمهایی که از سال ۲۰۰۰ به بعد ساخته فرم و سبک خاصی دارد. این سبک تاحدودی به عمده آثار تونی اسکات فقید شبیه است اما ویژگیهای منحصر به فرد ریچی در صحنهسازی، استفاده از دوربین و ممزوج کردن موتور محرکه محتوا به فرم از ویژگیهای بدیع آثار ریچی در ۱۰ سال اخیر به شمار میرود. ۲ فیلم اخیر هولمز شعبدهبازی و آتشبازی بصری گای ریچی است که فیلم را به پیش میاندازد، ریچی همچنان تمرکز بر داستان و شخصیت را رها میکند و فیلم را با سرعت پیش میبرد. ضرباهنگ فیلم چنان است که به هنرپیشه فرصتی برای بروز نمیدهد. فرهنگ سینمایی ریچی اکشن و سریع گذشتن از صحنههاست و هیچ حفرهای برای داستانگویی مبتنی بر دیالوگ قائل نیست.
البته در اعماق این سبک فرافکنانه اگر دقت کنیم ابتکارات ریچی در نو کردن یک قصه آشنا جذابیت دارد. هر چند فرمولهای قهارانه فیلمسازی ریچی، منتقدان را راضی نمیکند اما تماشاگر بیحوصله مشتاق امروز را با هر سلیقهای سرگرم میکند. شخصیتهای شرلوک هولمز و دستیارش واتسون پزشک از جلد کهنه کانن دویل خارج میشود و به مامور ۰۰۷ نزدیک میشود تا ماهیت فیلم انعطافی امروزی پیدا کند؛ شخصیت هولمزی که در سینما بیشتر از ۵۰ بار دستمایه ساخت فیلم قرار گرفته و بارها و بارها روایتهای تازهای از آن مورد استفاده فیلمسازان مختلف قرار گرفته است. گای ریچی از هوشمندی این شخصیت برای فیلمسازی قهارانه خودش استفاده میکند. زاویه غیرعادی دوربین، اسلوموشن در صحنههای جنگ، گریز و نبردها بیشتر مولفه شخصی کارگردان را بر خود دارند تا الهام از نویسنده اصلی. البته طراحی این شخصیت در آثار نویسنده به گونهای است که با کمی تغییر قابلیت بدل به ابرجاسوس بینالمللی شدن را دارد. اگر گزاف نگفته باشیم قبل از یان فلمینگ، داستانهای جیمز باند در قالب مجموعه هولمز متجلی شده است و میتوان گفت فلمینگ، به نوعی از کانن دویل الهام گرفته است. در ۲ قسمت که ریچی ساخته است این روایتها لحن بینالمللیتر و در حادثهپردازی لحن جیمز باندگونهای دارند. در ۲ قسمت اخیر، شرلوک هولمز قهرمان حادثهای روشنفکری است که مصلحتاندیشی جهانی دارد در صورتی که در آثار کانن دویل مصلحاندیشی هولمز کاملا انگلیسی و خودخواهانه است.
رابرت داونی جونیور شخصیتی که در فیلم نخست قالب دیگری از هولمز را خلق کرده است، در فیلم دوم به این شخصیت شاخ و برگ میدهد.
کانن دویل در اغلب روایتهایش از روش داستانگویی وارونه استفاده میکرد؛ راز داستان برای مخاطب تا پایان گنگ باقی میماند و دویل مخاطبش را به سفری در اعماق کشف و شهود رهنمون میکرد، ریچی از همین سبک استفاده میکند اما مخاطبش را در اغلب صحنههای فیلم شریک میکند. فیلم نخست سرچشمه شرلوک هولمز بود و شاید تنها ماموریت معرفی این قالب جدید بود و به نوعی علاقهمند کردن مخاطب اما داستان دوم اتکایی دیگر بر قالب جدید شخصیتها ندارد و همچنان برای نشان دادن صحنههای اکشن و ماجراجویانه تلاش میکند.
● حاشیهها
برای نقش دکتر واتسون با کالین فارل مذاکره شد اما جود لاو نقش را پذیرفت.
ظرف ۲۰ سال گذشته این نخستین فیلم با موضوع شرلوک هولمز است که در آمریکا روی پرده نمایش میرود. آخرینبار در سال ۱۹۸۸ فیلم کمدی «بدونیک سرنخ» در آمریکا به نمایش درآمد که در آن مایکل کین ایفاگر نقش شرلوک هولمز بود.
دکور خانه شرلوک هولمز قبلا به عنوان خانه سیریوس بلک در «هری پاتر و محفل ققنوس» (۲۰۰۷) استفاده شده بود.
در دوران فیلمبرداری یک سکانس زد و خورد، رابرت میلت واقعا رابرت داونی جونیور را زخمی کرد.
داونی جونیور کتابهای بسیاری از داستانهای شرلوک هولمز را مطالعه کرد و مجموعه «ماجراهای شرلوک هولمز» (۱۹۸۴) را تماشا کرد تا بیشتر درباره این شخصیت بداند. در این مجموعه جرمی برت نقش شرلوک هولمز را داشت.
جود لاو در «پرونده- کتاب شرلوک هولمز» (۱۹۹۱) نقشی را برعهده داشت. در این مجموعه نیز جرمی برت ایفای نقش میکرد.
در فیلم صحنههای لندن دوران ویکتوریایی با نقاشی اغراقآمیز بازسازی شده است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست