جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
صادق هدایت , راوی آگاهی غیر رسمی
سایه ی بعضی از شخصیت ها همیشه بر گرده تاریخ سنگینی می کند ، چرا که روایت تاریخی بازنمودی از آنچه که امر واقع است ، محسوب می شود و برای ناظر ( مورخ ، محقق و ... ) تنها متون ( آثار ) و بخشی از زندگی نامه ی اشخاص به عنوان مرده ریگ باقی می ماند ، که باید آن را تحلیل و استنتاج کند و بدین ترتیب ناظر ، یک مشاهده گر صرف نیست بلکه عملاً در فرآیند نتیجه گیری نقشی فعال دارد نه منفعل .
بی شک صادق هدایت (۱۲۸۱ ـ ۱۳۳۰ ه.ش ) یکی از محبوب ترین و منفورترین داستان نویسان ایران است ؛ چون توانسته محبوب و مغلوب دلها شود . اثر آفرینی و اثر گذاری هدایت باعث رد و تایید او شده است . تاویل پذیری متون ، عدم تبیین سازی سیستم فکری ، خطای هاله ای اثر و شخصیت و غرض ورزی ناظر ، برای هدایت شخصیتی آفریده که او را سزاوار لعن و نفرین یا مدح و مرحمت کرده است .
اما جدای از هاله ی متنی ـ منشی هدایت ، آن چه که مبرهن است ، رشد فزاینده ی کتب و مقالاتی است که در رد و تایید این شخصیت فرهنگی ـ ادبی نوشته می شود و این خود دلیلی بر سایه ی سترگ هدایت است که پس از پنجاه و چهار سال که از مرگ او می گذرد ، هنوز بر تاریخ ادبی ایران حکم فرماست و آن چه نوشته می شود دال بر آوازه نام او نیست بلکه آثار متنی و معنوی هدایت آن قدر سترگ است که یا باید او را تایید کرد یا انکار ؛ چرا که نمی توان از کنار او بی تفاوت گذشت . آنچه که هدایت را از دیگر همسانانش متمایز می کرد ، احاطه اش به ادبیات کهن و معاصر است و تخیلی که این دو را در فرایندی دیالکتیکی به هم نزدیک می ساخت ، تا اثری بدیع بیافریند .
هدایت اثار برجسته ی اروپایی زمان خویش را خوانده بود : در « گروه محکومین و پیام کافکا » به ترجمه و نقد آثار این نویسنده چکسلواکی ( ۱۸۸۳ ـ ۱۹۲۴ م ) می پردازد . هدایت سه عامل موثر در زندگی فرانتس کافکا را که در نوشته هایش تاثیر گذاشت ، این گونه معرفی می کند :
۱ ) اختلاف با پدر و مادر
۲ ) مخالفت با جامعه ی یهودی
۳ ) زندگی مجردانه و بیماری .
هدایت رمان « اولیسس » جیمز جویس ( ۱۸۸۲ ـ ۱۹۴۱ م ) را که یکی از برترین های ادبیات داستانی جهان می باشد ، را خوانده بود . در نامه ای به حسن شهید نورایی می نویسد : « شکی نیست که این کتاب ( اولیسس ِ جیمز جویس ) یکی از شاهکارهای انگشت نمای ادبیات است و راه های بسیاری به نویسندگان بعد از خودش نشان داده و هنوز هم خیلی ها از رویش گرته برمی دارند . اما خواندنش کار آسانی نیست و فهمش کار مشکل تری است . من که نمی توانم چنین ادعای داشته باشم . ولی مطلبی که اشکار است ، نویسنده وحشتناک نکره ای دارد که شوخی بردار نیست .» ( صادق هدایت ، ۱۳۸۲ ،ص ۶۸ )
این تیز فهمی هدایت در حدود ۵۷ سال پیش که پس از تکمیل و چاپ اثر اولیسس (۱۹۱۴ ـ ۱۹۲۶ م ) اتفاق افتاد ، نشان از تیزبینی وی در امر تشخیص آثار برتر جهانی دارد . هدایت سعی در بت شکنی فرهنگی علیه باستان گرایان و میهن پرستانی داشت که دائماً به افتخارات و عظمت ایران باستان می بالیدند ، هرچند که خود گروهی از متون پهلوی را از زمانی که در هند بود ، ترجمه کرد و مقدمه ای بر رباعیات خیام نوشت ، اما در این موضوع می نویسد : « فردوسی و مولوی و حافظ و خیام ( که امروز مدعیانی پیدا کرده اند ! ) البته نام بزرگی در ادبیات بین المللی دارند اما اگر تنها دلمان را خوش بکنیم که این شعرا خاتم ادبیات می باشند ، بسیار ابلهانه است . آیا انگلیس با شکسپیر و آلمان با گوته و روسیه با پوشکین در ادبیاتشان را تخته کردند و دست روی دستشان گذاشتند و نشستند یا صدها نابغه دیگر در دنیای علم وا دب به وجود آوردند ؟ ... داشتم ، داشتم حساب نیست ، دارم ، دارم حساب است . باید دید امروز چه داریم و چه می خواهیم بکنیم ... » ( صادق هدایت ،۱۳۲۱ ، اشک تمساح )
اعتقاد به دینامیک بودن ادبیات نزد هدایت ، امری ذاتی در ادبیات است ؛ او نمی خواست که ما با داشتن چنین پیشینه ی تاریخی ـ فرهنگی از گردونه ی ادبیات جهان به دور افتیم . اما جالب این جاست که هدایت نسخه ی ادبی ـ فرهنگی را که گروهی از روشنفکران برای وضع آشفته ی ادبیات پیچیدند ، توصیه نمی کرد : اسطوره شدن غرب .
هدایت علی رغم توجه به فرهنگ و ادبیات غرب ، به فرهنگ و زبان باستانی و فلکولور خودمان نیز تسلط داشت . « گجسته ابالیش » ( ۱۳۱۸ ) ، « کارنامه اردشیر بابکان » ( ۱۳۱۸ ) و «زندوهومن یسن » ( ۱۹۴۴ م ) از ترجمه های زبان پهلوی به فارسی هدایت است . او در دو مجموعه ی « اوسانه » (۱۳۱۰ ) و « نیرنگستان » ( ۱۳۱۲ ) قصه های عامیانه را که نشانگر فرهنگ توده است ، جمع آوری کرد .
هدایت با انتشار طرح طبقه بندی قصه ها که در مجله ی سخن ( اسفند ۱۳۲۳ و خرداد ۱۳۲۴ ) به چاپ رسید ، سعی در تشویق عمومی برای جمع آوری قصه ها و توجه به فرهنگ توده داشت ، هر چند که وی از اولین کسانی نبود که پروژه جمع اوری فولکور را در دستور کار خود داشت ، اما بی تردید از پیشگامانی است که به قدر همت خود در این شاخه ی علمی مردم شناسی ادای دین کرد . ایرج افشار ، کتاب شناس و مصحح می گوید : « وقتی هدایت دستور العمل گردآوری مطالب فرهنگ مردم را نوشت ، به جای دو نفر ، دویست نفر دنبال تحقیقات فلکلوری رفتند ؛ و از این بابت او اثر غیر قابل انکاری بر اوج گیری تحقیقات فرهنگ مردم باقی گذاشت ؛ اما او سلسله جنبان این نوع تحقیقات نبود ، راهنمایی دلسوز بود .» ( ایرج افشار : ۱۳۸۲ ـ ص : ۱۸ ) هدایت با اقبالی که به فرهنگ و ادبیات خودمان نشان داد و با کسب فنون داستان نویسی و علوم روانکاویی که از غرب وام گرفت ، توانست شاهکار داستانی خود را که مورد تشویق آندره برتون ( از بنیانگذاران سوررئالیسم : ۱۸۹۶ ـ ۱۹۶۶ م ) قرار گرفت ، بیافریند : « بوف کور » ( ۱۳۱۵ ه. ش ) این اثر که نمونه ای از تاریخ فرهنگی ماست با بهره گیری از اساطیر ایرانی ـ هندی و تکنیک های مدرن داستان نویسی ، شکل گرفت . بهره بهینه از ادبیات شفاهی مردم کوچه و بازار این امکان را به هدایت داد تا روایت گر « آگاهی غیر رسمی » باشد . هدایت سعی کرد افکار ، گفتار و متلک های عامیانه را وارد ادبیات مکتوب کند و به خصوص در داستان از این گنجینه ی عامیانه بهره گیرد . استفاده از لحن مردم سر گذر ، در قالب دیالوگ یا لحن راوی ، نه تنها از ارزش آثار هدایت نکاست ، بلکه مایه ی ارتباطی موثرتر با قشر عوام گردید . هدایت در داستان کوتاه « میهن پرست » که طنزی برای ادبیان ملانقطی ـ چون علی اصغر حکمت ، وزیر وقت اداره فرهنگ و هنر ـ است ، در مقام نویسنده / راوی ، توصیه به بهره گیری از زبان عامیانه در نوشتن فرهنگ لغات می کند : « ... عضو فرهنگستان درست می کرد تا لغت های مضحک بی معنی بسازند و به زور به مردم حقنه بکنند . در صورتی که همه جای دنیا لغت را بعد از استعمال مردم و نویسندگان داخل می نمایند . » ( هدایت داستان نویس ، ص : ۲۱۵ )
ادبیات شفاهی مردم کوچه و بازار که آکنده از عناصری مربوط به بخش های پایین تنه ای ، مدفوعات ، روابط عریان جنسی ، کلمات رکیک و مستهجن ، قسم و دعا ، نفرین و تهمت ، شایعه و غیبت ، پرده دری ، خشم و عصیان ، بیماری و مرگ و ... است و به تعبیر « میخائیل باختین » منتقد و نظریه پرداز ادبی و زبان شناس روسی ( ۱۸۹۵ ـ ۱۹۷۵ م ) « زبان سر گذر » یا زبانی پر از اسامی غیر رسمی « است ؛ این زبان غیر رسمی از گذشته ی نچندان دور وجود داشته است و چون شیئی گرانبها هنوز هم در پستوی ذهنمان از این واژگان تحریمی و زبان غیر رسمی نگهداری می کنیم ، چرا که در مواجهه با زبان رسمی احساس شرمندگی می کنیم . این احساس صحیح یا غلط بودن واژگان و در حقیقت « ملاک ارزیابی ، منحصر به قابل قبول بودن در بعضی از طبقات اجتماع می شود ، یعنی طبقاتی که در اجتماع حاکمند و رفتار آنان برای دیگران سرمشق قرار می گیرند » ( رابرت هال ،زبان و زبانشناسی، ص : ۱۶ )
همین طبقه ی اجتماع ـ که غالباً حاکمان بوروژواها و گروهی از اصحاب دانش و ادب هستند در شکل گیری «کلمات تحریم » نقش مهمی دارند و تعیین می کنند که چه چیزی پذیرفته است و چه چیزی پذیرفته نیست ؛ مسائلی از قبیل مسئله جنسی ، دفع ضایعات بدن و ... را ساماندهی می کنند و به قول میشل فوکو « نظمی را بر گفتار » اعمال می نمایند که تحت سیطره سامانه های قدرتی ـ دینی است که از بالادستی ها به پایین دستی ها اعمال می شود و بدی این کلمات ناسزا و تحریم « از این حقیقت ناشی می شود که بعضی مردم ، یعنی آن ها که در جامعه دست برتری دارند ، از شنیدن این کلمات خوششان نمی آید و نسبت به کسانی که آن ها را به کار می برند ، واکنش نامطلوب نشان می دهند . » ( رابرت هال : ص :۲۵ )
جبهه گیری طیف واژگان رسمی و غیر رسمی در برابر هم دال بر وجود آگاهی های رسمی و غیر رسمی است که در برابر هم به صف آرایی پرداخته اند : وجود گفتمان (discourse ) حاکم در برابر گفتمان های غیررسمی : حاکمان در برابر محکومین . اما آنچه که از نظر زبانشناسی مطرح است این مهم است که «همهی زبان ها و گویش ها دارای ارزش مساوی هستند ، هر یک برای خود »( رابرت هال ،ص:۹ )
هیچ واژه ی غلطی نداریم ، واژه همان است که توسط عموم کاربران ادا می شود و با آن ارتباط برقرار میکنند . اما کیست که با این خزانهی کوچه نا آشنا باشد؟ فرهنگ کوچه بدون رودربایستی با ملموسترین ، عینیترین و جسمانیترین واژگان و تعابیر ، مخاطب خود را مورد خطاب قرار میدهد . پس چه امری باعث شده که هدایت با شجاعتی کم نظیر به نحوی بهینه از این زبان کوچه و بازار در آثارش بهره گیرد ؟ آیا همان طور که میشل فوکو در اثر « اراده به دانستن » به وجود سامانه های سکسوالیته اشاره می کند ، سازوکاری ایدئولوژیک و پنهان وجود دارد که به مطرود کردن این زبان به حاشیه و حذف از متون میانجامد؟ آیا این زبان توده که در برابر زبان آکادمیک و رسمی قرار گرفته است ، نوعی مقاومت و پایداری توده در برابر گفتمان حاکمان و اربابان ادب مستولی برمناصب حکومتی و دانشگاهی نیست؟ همین امر باعث شده که موقعیت هدایت در برابر طنزپردازان خلف خود ـ چون عبیدزاکانی ـ موقعیتی ویژه باشد ، چرا که عبیدزاکانی در برابر گفتمان حاکمان و اربابان ادب زمان خود ـ آنچنان که هدایت قرار داشت ـ قرار نگرفت . ( گروه اربعه در برابر گروه سبعه ) . زبان توده ، تنها یک کانال ارتباطی ویژه این قشر نیست ، بلکه به زعم نظریه پردازان مارکسیست ، عقیده و زبان افراد ، جدا از هستی اجتماعی آن ها نیست ، « افراد حاملان موقعیت هایی در نظام اجتماعی اند و نه عاملانی آزاد. » ( رامان سلدن و پیترویدوسون ،راهنمای نظریه ادبی معاصر،ص:۱۱۴ )
لویی آلتوسه ـ مارکسیست فرانسوی ـ معتقد است که ادبیات میتواند نقش ویژهای همانند ایدئولوژی داشته باشد ، با این کارکرد که دنیایی تخیلی (آرمانی) بیافریند که از طریق « آن مردم روابط واقعی خود با جهان را برای خود مجسم میکنند » ( رامان سلدن ،ص:۲۸۴ )
هدایت با بهرهگیری از ادبیات شفاهی مردم کوچه و بازار سعی در ساختارشکنی در شیوه رایج ادبیات داستانی زمانهی خود داشت و با آوردن این نوع از ادبیات شفاهی در به رسمیت شناختن این مردمان ـ به عنوان دیگری ـ در برابر آن چه که ایدئولوژی حاکم از ادبیات است ، کمک و کوشش کرد . باختین خلف نظریه پردازان ادبی مارکسیست متاخر از این جبهه گیری در زبان توده به عنوان « آگاهی غیر رسمی » یاد میکند ، او معتقد است که نویسنده « واژگان خود را از یک فرهنگ ( لغت ) برنمیگزیند بلکه آن ها را از زمینهای واقعی که واژگان در آن پرورده و از ارزشگذاریها سرشار شدهاند انتخاب می کند ـ بدین ترتیب او ارزشگذاریهای وابسته به واژگان را برنمیگزیند ،آن هم از دیدگاه موجودات زندهای که حامل این ارزشگذاری هستند . میتوان گفت که نویسنده در هر لحظه با تمایل یا بیزاری ،موافقت یا مخالفت شنونده کار میکند.»( باختین :ص۱۱۶ )
این جهتگیری در بهره بردن از زبان توده آشکار میسازد که هدایت هیچگاه در پی آن نبوده که عقده های جنسی خود را در متن واگشایی کند و یا با این زشتانگاری ( Pornography ) باعث هرج و مرج عمومی گردد،بلکه تنها خواهان به رسمیت شناختن این نوع آگاهی بوده : « آگاهیهای غیررسمی »
هدایت با تثبیت این شکل از حیات اجتماعی قشر مطرود ، راندهشده و حاشیهنشین سعی در بهرسمیت شناختن و هویتبخشیدن به این جمعیت داشت، بی آنکه ارزشگذاری کرده باشد ، چرا که داستاننویس تنها نمایشگر صحنههای زندگی است و هدایت صحنههایی را نمایان میکند که کمتر مورد توجه زعمای قوم ادبی بود . در «قضیه توپ مرواری » و « علویه خانم » (۱۳۱۲ ) این بهره از زبان توده نقشـ ویژههای خاص خود را دارد .
« بنابراین همیشه به عنوان بخشی از عرف غیررسمی و غیرمجاز توسط مردم پنهانی خواهد شد ... بنابراین ممیزی آن کاری بیثمر است ، هیجان ممنوعیت به جذابیت آن خواهد افزود .در حالی که برای هدایت شاید هدف از بهکارگیری آن ، همانطور که خودش آشکارا میگوید نوشتن خرافات و موهومات برای براندازی آنهاست. پس هدف اسطورهزدایی بوده است.» ( محمد صنعتی :۱۳۸۲،ص:۲۰ )
اما این براندازی خرافات در جهت تغییر نگرش بود نه حذف فیزیکی نگرنده ـ هدایت با بهره از زبان توده و تیپسازی از این اشخاص ، حضور آنان در جامعه را بهرسمیت شناخته ، اما بینش و منش آنها را تایید نکرد و این خود نوعی بینش اگزیستانسیالیستی هدایت را میرساند : تحمل دیگری .
مجید نصرابادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست