یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
مجله ویستا

هر روز، روز تولد توست


هر روز، روز تولد توست

درختان، برگ ریزان دوری تواند
و قرنهاست که ایستاده اند
تا جمالت را زانو زنند
شاخه ها سلامتی ات را هر لحظه در قنوتند
بیابان ها فراق تو را ترک خورده اند
و خروش می کنند دریاها اضطراب …

درختان، برگ ریزان دوری تواند

و قرنهاست که ایستاده اند

تا جمالت را زانو زنند

شاخه ها سلامتی ات را هر لحظه در قنوتند

بیابان ها فراق تو را ترک خورده اند

و خروش می کنند دریاها اضطراب دوری ات را

زمین، آینه دار حضور توست

تا عظمت را بر کهکشان ها ناز بَرَد

چشمهایمان را فرشی ساخته ایم

تا هر چشمی گلی باشد بر قالی قدم هایت

اگر که نیایی

گل ها را آفت می گیرد

شب، ماه را می بلعد

و نور، واژه ای می شود بی نور

پنجره ها دیوار می شوند

و بصیرت را اسیری می برند

زنجیرها طویل می شوند و رودخانه ها پر سنگ

فراموشی، هدیه دشمنان توست

تا بشریت را به خنده فریب دهند

ما چراغانی می کنیم یادت را

تا پادشاه شهر کوران بداند

که چشمهایمان را فرشی ساخته ایم

تا هر چشمی چراغی باشد بر مقدم ظهور تو

و در چراغانی ات می زداییم یاد خویش را

هر روز، روزِ تولد توست

و هر که بی تو قدم زند

کوچه اش بن بست است

و مسیرش تب آلود

ای بلند قامت

ظهورت قیامتی است

که خفاش ها هرگز

تصور این همه روشنی را نخواهند داشت

اگر که دیر کنی

چراغ ها امیدشان تاریک می شود

و دست ها گره می خورد بر زانوانِ غم

خورشید به امید تو روشن است

و ماه به امید تو می چرخد

که شاید دیگر خوف را از یاد برده باشد

فرج الله فکوری