چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

سوپرمن کوچولو به عراق می رود


سوپرمن کوچولو به عراق می رود

به بهانه تماشای فیلم اسکاری « گنجه درد »

یکی دو شب پیش و در حالی که چند روزی بیشتر از اعلام برندگان اسکار هشتاد و دوم نگذشته بود، بالاخره فیلم اسکاری «گنجه درد» به دستم رسید و با اشتیاق و کنجکاوی به تماشای آن نشستم تا ببینم اعضای آکادمی اسکار و البته چندین و چند جشنواره معتبر دیگر در آمریکا چرا این همه به «گنجه درد» توجه و البته جایزه بارانش کرده اند.

قصه اسکار و حاشیه هایش، قصه تازه ای نیست و هر ساله بعد از اهدای این مجسمه های طلایی، حرف و حدیثهایی درباره نحوه داوری ها و نوع نگاه داوران و از همه مهمتر سیاسی بودن این رویداد بزرگ سینمایی مطرح می شود.بدون شک حتی دوستداران و سینه چاکان سینمای آمریکا در نقاط مختلف جهان به این نکته اذعان دارند که «هالیوود» یکی از اصلی ترین ابزارهای سلطه فرهنگی و بدنبال آن سلطه سیاسی ایالات متحده بر جهان است. این بازی، یک بازی پیچیده و غیرقابل فهم هم نیست، بلکه در میان انبوه تولیدات سینمایی و تلویزیونی آمریکا که در ژانرهای مختلف و برای سلیقه های متنوع ساخته می شود، همواره آثاری دیده می شوند که نقشی کلیدی در راستای ارائه ی چهره مطلوب استراتژیستهای آمریکایی به مردم جهان دارند و تلاش می کنند تا این باور را در ذهن مردم دنیا نهادینه کنند که «آمریکا» تنها ناجی بشریت در عصر حاضر است و بدون کمک و حضور آمریکا، انسانها در نقاط مختلف دنیا قربانی جهل، خشونت و گاه درنده خویی خودشان می شوند!

شاهد مثالها برای این موضوع بسیارند. از بتمن ها و سوپر من های دیروزی بگیرید تا جیمز باندها و رمبوها و انواع و اقسام فیلمهای تخیلی و آخرالزمانی که در تمام آنها، این قهرمان غربی و مشخصاً قهرمان سفیدپوست آمریکایی است که نجات دهنده بشر و پیروز میدان است.

اگر تا دیروز هالیوود در فیلمهایش بی پرده و روشن به تبلیغ این موضوعات می پرداخت و چشمهای مخاطبان میلیاردی اش را در سراسر دنیا با دیدن سوپرمن و جیمز باند و رمبو، خیره می کرد، امروز خوب می داند که دیگر این روشها منسوخ شده اند و جواب نمی دهند. حالا نوبت شخصیتهایی از نوع «جیمز» در فیلم «گنجه درد» است که به میدان بیایند و مدافع برتری نژاد انگلوساکسون باشند. این شخصیت که یک متخصص خنثی سازی بمب است بصورتی کاملاً نمادین، سمبل آمریکا است. آمریکایی که اگر بمبهای ویرانگر را از سر راه بشریت برندارد و خنثی نکند، انسانها نوع خود را نابود خواهند کرد.

فقط می ماند اشتیاق وافر سرباز آمریکایی برای مواجهه با مرگ که از زاویه ای می تواند ناشی از روحیه سرخورده و به نوعی حرکت انتحاری او باشد که این موضوع هم در برابر سایر ارجاعات پررنگ فیلم خیلی به چشم نمی آید.در «گنجه درد» عراقی ها که نماد مردم عقب مانده و بدبخت جهان سوم هستند، انسانهایی درنده خو به تصویر کشیده شده اند که حتی به فرزندان خودشان هم رحم نمی کنند، آنها را می کشند و در شکم آنها بمب کار می گذارند تا ناجیان خودشان یعنی آمریکایی ها را نابود کنند.

در این فیلم، شخصیت نوجوان عراقی که فروشنده دی.وی.دی است و فیلمهای آمریکایی ها را به خودشان با چند برابر قیمت می فروشد، از فرط علاقه به فرهنگ غرب، اسم خودش را «بکهام» گذاشته و همین نوجوان وقتی با ملاطفت و برخورد انسانی «جیمز» سرباز آمریکایی رو به رو می شود، سؤاستفاده می کند و می گوید که در صورت تمایل او حاضر است انواع و اقسام فیلمهای مبتذل را برایش فراهم کند! یعنی موجودیت نوجوان مسلمان عراقی که در حقیقت آینده ساز جهان اسلام است، موجودیتی خودباخته و ضعیف است که در سن نوجوانی از راه فروش فیلمهای مبتذل نان می خورد، و چنین شخصیتی باید هم آینده ای روشن تر از برادران بزرگترش که تروریست هستند و سر راه آمریکایی ها بمب می گذارند، نداشته باشد.

امثال همین بچه ها هم هستند که در یک سکانس دیگر به سمت خودروی زرهی آمریکایی سنگ پرتاب می کنند.جالب این جاست که سرباز آمریکایی با همین نوجوان، ملاطفت و مهرورزی می کند و در نیمه دوم فیلم وقتی با جسد او که توسط هموطنان عراقی اش کشته شده و درون بدنش بمب کارگذاشته شده، مواجه می شود، جان خودش را به خطر می اندازد تا «جنازه» پسرک عراقی را نجات دهد! «جیمز» شخصیتی بی باک و دلیر است که بدون هیچگونه واهمه ای به استقبال خطر می رود (به قصد خودکشی یا انسان دوستی! ) و درست در لحظاتی که در حال خنثی کردن بمبهای مرگبار عراقی است، صدای اذان را در بک گراند می شنویم و این در حالی است که عراقی ها بر فراز گلدسته مسجد در حال تماشای او هستند و کمی آن طرفتر یک تروریست عراقی در سایه گلدسته همان مسجد، ریموت کنترل بمب را در دست دارد و تلاش می کند تا بمب را منفجر کند! این بطور واضح یعنی اینکه در کشورهای مسلمان، مسجد پایگاه تروریسم است.

شاید خیلی از دوستان باور داشته باشند که در هالیوود، سینماگران استقلال زیادی دارند و براحتی می توانند آنچه را درست می پندارند به تصویر بکشند و حمایت هم می شوند، اما برای من باورکردنی نیست که فیلمی مثل «گنجه درد» با این نگاه یکسویه و غیرمنصفانه ای که دارد و با این تبلیغات پررنگی که درباره ارتش آمریکا می کند، بدون خطها و حمایتهای پشت پرده ساخته شده باشد و بدون همین حمایتهای حساب شده هم جایزه باران شود.بدون شک این فیلمِ اسکار گرفته مورد توجه جمعیتی میلیونی در سراسر جهان قرار می گیرد و آنها هم مثل مردم آمریکا چیزهایی را می بینند و باور می کنند که واقعیت ندارد.

این منطقی نیست که از هالیوود توقع داشته باشیم بزدلی ها، فسادها، خودکشی ها و مشکلات بزرگ سربازانش را که رسانه ها و خبرنگاران آمریکایی در گزارشهایشان به آن اعتراف می کنند و هشدار می دهند به تصویر بکشد، اما نمی توان در برابر این نگاه یکسویه و آغشته به دروغ هالیوود نیز سکوت کرد.«گنجه درد» به لحاظ سینمایی، تعلیق و بخصوص زبان نمادگرایانه اش فیلم بدی نیست و لازم است به سکانسی اشاره کنم که «جیمز» بعد از انجام یک عملیات با لباس آغشته به خون به مقرش برمی گردد و با همان کلاه و لباس نظامی برای تسکین یافتن، زیر دوش می رود و در یک برداشت موفق و نمادین، سر تا پایش که آغشته به خون است شسته (تطهیر) می شود و ما آبهای خون آلودی را می بینیم که زیر چکمه های او جمع شده است.

این سکانس بیانگر این است که آمریکا بعد از فعالیت خونین بشردوستانه اش در عراق (وسایر کشورها) شستشو می یابد و بازگشت جیمز از عراق ویران، کثیف و گرسنه به آمریکای زیبا، رؤیایی و پر از فروشگاههای زنجیره ای و راه رفتن در راهروهای پر از مواد غذاییِ یکی از این فروشگاهها به همراه خانواده ای که قبلا از آنها بریده بوده است، سکانس نمادین بعدی است.

اما این پایان ماجرا نیست! قهرمان این قصه یا همان سوپرمن کوچولویی که بمبهای بزرگ را خنثی می کند، خانه و زندگی اش را در آمریکای زیبا و دوست داشتنی رها می کند و به همان عراق خطرناک، ویران و گرسنه برمی گردد تا رسالت خطیر بشری اش را به اتمام برساند!

بد نیست اشاره ای هم به علاقه و ادای دین خانم کاترین بیگلو به سریال پر بیننده لاست داشته باشیم. سریالی که آن هم سرشار از همین مفاهیم نمادین است اما انصافاً بصورتی آبرومندانه تر!

انتخاب نام «جیمز» برای شخصیت اصلی «گنجه درد» که همنام یکی از شخصیتهای اصلی سریال لاست است و قرار دادن خانم «اوانجلین لیلی/ کیت» از دیگر شخصیتهای اصلی سریال لاست در مقابل او، تصادفی نمی تواند باشد و البته همه اینها شخصیت «سعید جراح» یعنی همان افسر شکنجه گر عراقی در سریال لاست را بخاطر می آورد که آن هم احتمالاً تصادفی نیست! به هرحال «گنجه درد» اولین فیلم آمریکایی درباره حضور نظامیان این کشور در نقاط دیگر جهان نیست و آخرینش هم نخواهد بود. اما بطور قطع منصفانه ترین آنها هم نیست. پیش از این هم فیلمهایی مثل غلاف تمام فلزی، نامه هایی از ایوجیما، در دره اله و بسیاری فیلمهای دیگر بوده اند که نگاه واقع بین تری نسبت به حضور نظامی آمریکایی ها در دنیا داشته اند.

چه کسی می تواند باور کند که حضور نظامی آمریکا در مناطق مختلف دنیا فقط با اهداف بشردوستانه است و پای مسایلی از قبیل بوی نفت، بلند کردن خیمه و خرگاه کنار گوش دشمنان و در دست گرفتن نبض مهمترین چهارراه های استراتژیک جهان در میان نیست؟ پس اگر اینگونه است آنها باید به دیگران هم در فیلمهایشان فرصت حرف زدن بدهند اما خوب مطمئناً چنین امکانی وجود ندارد چرا که سر این رشته بدست کسان دیگری است. این مطلب را با اشاره به یکی دیگر از سکانسهای کلیدی «گنجه درد» به پایان می برم؛ جایی که جیمز و گروهبان سیاهپوست که مقام ارشد اوست و دایم در تلاش برای غلبه بر جیمز است و موفق نمی شود، مشغول صحبت در خودروی نظامی هستند.

گروهبان سیاهپوست در حالی که اشک در چشمش جمع شده می گوید که من دیگر بریده ام. تو چطور به این راحتی با خطر مواجه می شوی؟ و در ادامه می گوید ای کاش من هم مثل تو یک پسر داشتم! اینجا هم نژاد سیاه حتی اگر آمریکایی باشد در برابر نژاد سفید کم می آورد و حتی تداوم نسلش زیر سؤال می رود تا همه بدانند که این قهرمان سفید پوست آمریکایی است که پیروز است و نسلش برجای خواهد ماند!

سید مصطفی حسینی راد