شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
بتهوون شناسی
«روزی خواهد رسید که آثارش رستاخیزی به پا خواهد کرد» این پاسخی بود که لودویگ فان بتهوون (۱۷ دسامبر ۱۷۷۰-۲۶ مارس ۱۸۲۷) در مقابل سؤال شیندلر که «آیا یقین دارد در آینده قدر آثارش را خواهند دانست؟» به او داد. رستاخیزی که بیش از دو قرن، کماکان نام بتهوون را در دنیای موسیقی بیهمتا نگه داشته است و او را شکسپیر جهان موسیقی لقب دادهاند. همانطور که میکل آنژ را در هنرهای تجسمی و شکسپیر را در هنرهای دراماتیک غایت کمال میدانستند، در دنیای موسیقی او به این جایگاه رسیده بود.بتهوون را نمیتوان صرفاً یک آهنگساز متعلق به یک دوره خاص قلمداد کرد. تأثیر آثارش بعد از گذشت سالها کماکان بر مکاتب مختلف هنری و فکری اروپا و جهان دیده میشود به گونهای که بسیاری از خالقان دنیای هنر از آثار او الهام گرفتهاند. نبوغ سرکشاش، او را برای درنوردیدن سرزمینهای بیکران به پیش میبرد؛ این نبوغ، پولاد گرانی بود که از ضربات سهمگین روزگار آب دیده شده بود و تحمل این ضربات را نمیتوان از کسی جز خود وی انتظار داشت. ل.شلوسر میگوید: «بتهوون آن ابر انسانی است که به قدرت نبوغ، درون بینهایت آدمی را از بند آزاد ساخت و دنیای نویی را طرحریزی کرد.»
بتهوون در برابر سرنوشت دو راه پیش رو داشت: راه اول هنرمندی متملق در خدمت جوامع اشرافی و درباری قرن نوزدهم و راه دوم تمثیل کامل یک هنرمند برای کل بشریت در تمام عصرها. بالطبع با روند زندگی بتهوون که از دوران کودکی با رنجهای فراوانی آغاز شد و تا آخرین روز زندگیاش با وی همراه بود انتخابی جز مسیر اول برای وی انتظار نمیرفت اما وقتی صحبت از بزرگترین انسانها در تاریخ به میان میآید، پس باید انتظار انجام محال را داشت و بتهوون مسیر دوم را برگزید، مسیری که ساز مخالف کائنات در مقابل نوای جاودانگی او قد برافراشته بود.
افکار و کنکاش بتهوون در عالم هستی لحظهای متوقف نمیشود و ذهن او همواره در جدال و تحلیل بود. هیچ گاه تسلیم قواعد و چارچوبها نبود، رودلف از شاگردانش به نقل از او گفته: «قواعد و اصول حکم چوب زیر بغل را دارند و به درد افراد معلول و ناتوان میخورد». به درسهایی که از استادان میآموخت صرفاً بسنده نمیکرد و هر چیزی را تا خود تجزیه و تحلیل نمیکرد، نمیپذیرفت. دو استاد او آلبرخت برگر و سالیاری میگفتند که چیز زیادی به او یاد ندادهاند چون او به این گونه آموزشها اعتقادی نداشت. روزی آنتون هالم به تأثیر از بتهوون سوناتی نوشت و پارهای از قواعد را زیر پا گذاشت و برای توجیه خود گفت:«بتهوون اجازه این قانون شکنیها را داده است» بتهوون در جواب او نوشت:«من حق دارم که این قوانین را زیر پا بگذارم ولی شما نه!» و امروز این دیدگاه سرکش و سنت شکن بتهوون پذیرفته شده و قابل احترام است چون همگان به دانش و شایستگی بتهوون بعد از دو قرن سر تعظیم فرود میآورند. او انسانی است که در اوج شهرت و خلق بزرگترین آثار تاریخ موسیقی هیچ گاه از استمرار در یادگیری و مطالعه آثار بزرگان دست نکشید و در جایی به چرنی گفته بود: «آنگونه که بایست نیاموختم» در دهه چهل زندگی خود آن هنگام که آوازه آثارش کل اروپا را فراگرفته بود به کتابخانه آرشیدوک رودلف میرفت و ساعتها به مطالعه و آنالیز بزرگانی چون برگر، فوکس، تورک، باخ و شاهکارهای موسیقی بعد از قرن یازدهم میپرداخت.
● بیانی نو از موسیقی کلاسیک
بتهوون آهنگساز دوران کلاسیک است ولی تفاوتهای زیادی بین آثار او با همعصرانش وجود دارد. او فرمها و تکنیکهای دوران کلاسیک را با بیانی نو، شور و جانی تازه بخشیده و عناصر موسیقی را به زیر ذرهبین خلاقیت خود برده و با نگاهی متفاوت به آنها، شکلی نو و عمیق برای مخاطبان دنیای موسیقی روایت کرده است. قطعات وی سرشار است از تضادها در تمپو، دینامیک و هارمونی. فورتههای عظیمی که به یک سکوت محض ختم میشوند، یا ملودیهای خروشانی که دهها ساز آن را مینوازند و به یکباره در ادامه به فلوتی تنها سپرده میشود یا نوای آرام ساحلی مهتابی را به توفانی خشمگین و مواج بدل میکند. همه این آثار همراه است با تأکیدات و اوجها و فرودهای سهمگین. بتهوون بزرگترین معمار دنیای موسیقی است. عظمت قطعاتش آنقدر بزرگ است که حتی دو قرن فاصله برای دیدن قله آن کم است. توانایی او در خلق و تکامل فرمهای ساختاری سترگ موسیقی بیبدیل است. او فرمهای جامع موسیقی همچون سونات و سمفونی را به اوج شکوفایی خود میرساند، اوج و صلابتی که هنوز بعد از گذشت دورههای مختلف هنری دست نیافتنی باقیمانده و الهام بخش بسیاری از آهنگسازان بزرگ شده است.
او در موسیقیاش هیچ حرفی را بیدلیل نمیزند و زیاده نمیگوید ولی آنگاه که سخنی برایمان دارد به سادگی از آن نمیگذرد. بتهوون استاد بسط و گسترش ایدههای کوچک و ساده است، آنچنان آنها را میپروراند و به پیش میبرد که گویی ذرات کوچک برف در دامنه پهناور خلاقیتش به بهمنی سهمگین بدل میگردد که هرگونه سستی و ضعفی را در مسیر خود از پای درمیآورد. بدون شک موسیقیای با این ویژگیها در قالب فرمهای گذشته قابل بیان نمیبود و بتهوون برای ساخت آثار خود راهی جز تغییرات اساسی در ساختار فرمها و ارکستر نداشت. چنانکه میبینیم بهطور مثال سمفونی هایش از لحاظ زمان گاه تقریباً دو برابر زمان سمفونیهای آن دوران است. او در اجرای سمفونیهایش به ارکسترهای بزرگتری روی آورده و مقدار ویولنهای اول و دوم و سازهای باس را افزایش داده و حتی ترومبون، پیکولو، کنترباسون و تبمپانیهای دوبل که در ارکسترهای آن زمان مرسوم نبود را برای دستیابی به حجم و وسعت صدایی بیشتر به ارکستر افزود. در قطعات ارکسترالش هیچگاه سازها وظیفه کلیشهای گذشته را نداشتند و ملودیها و فضاهای متنوع هارمونی به صورت مواجی بین سازها در تلاطم بودند. این خلاقیتها و نوآوریها آنقدر پیش میروند که در فینال سمفونی۹ علاوه بر سازهای ارکستر، از آواز کر و ۴ تکخوان روی شعری از شیلر بهره میبرد.
بتهوون را میتوان رابط نسل کهن دنیای موسیقی به دوره جدید دانست. وی همچون پل مستحکمی است که عصر باروک و کلاسیک را به دوره رمانتیک و مدرن وصل میکند و بیشک نمیتوان بنای این پل عظیم را به دست معماری جز او سپرد. پلی که سالها بعد بزرگان تاریخ موسیقی چون برامس، مندلسون، واگنر، مالر، استراونسیکی و... از آن عبور کردند و خود را به استادان گذشته چون باخ، هندل، هایدن و موتزارت پیوند دادند و از آنها تأثیر پذیرفتند. برای مثال مالر میگوید: افق عصر مدرن را با گذر از این پل و دستیابی به کنترپوان ناب دوران باروک و باخ در قالب فرم سمفونی که بتهوون آن را تا سر حد کمالش پیش برد، برایمان روشن میکند.
● سه دوره زندگی هنری بتهوون
دوره آغازین (تا سال ۱۸۰۲)، دوره میانی (۱۸۱۴-۱۸۰۳) و دوره پایانی (۱۸۲۷-۱۸۱۵) بالطبع دوره آغازین همچون تمام هنرمندان تحت تأثیر آثار پیشینیان خود بوده است. آثاری که از لحاظ ساختار و بافت متمایل و وام دار استادان بزرگ گذشته همچون هایدن و موتزارت هستند، ولی با این حال میتوان قطعاتی را در این دوره مشاهده کرد که رنگ و امضای بتهوونی دارند و بیانگر ظهور ابرانسانی در عالم موسیقی است. حتی در سن ۱۶ سالگی وقتی برای موتزارت نواخت، او گفت: «او را جدی بگیرید، آن روز خواهد آمد که آثارش زبانزد همه خواهد شد.»
دوره میانی که شامل آثاری است با قالبی کاملاً شخصی و زبان خاص بتهوون. این آثار بسی طولانیتر، پرصلابت و قهرمانانهتر از آثار گذشتهاند. آثاری که ویژگیهای خاص موسیقی بتهوون در آن شکوفا میشود (تضادهای شدید دینامیک، آکوردهای کوبنده و پاساژهای پرسرعت و پرطنین). موسیقیای که در آن میتوان صلابت و غرور مستحکم بتهوون را لمس کرد. بالطبع نمود این ویژگیها در موسیقی بتهوون به روند زندگی اجتماعی و شخصیتی او در این دوره باز میگردد، دورهای که ارتباطات او به سبب راهیابی به محافل بزرگان فرهنگی و هنری وین و اروپا و کسب شهرت، با اشراف بیشتر شده بود و غنای تکنیکی و قدرت موسیقی او چنان به شکوفایی رسیده بود که آثارش توسط ناشران بزرگ اروپایی بدون هیچ درنگی به چاپ میرسید و به رغم ارتباطاتش با اشراف و منافعی که از طریق آنها عایدش میشد، هیچ گاه خدمتگزارشان نبود و موسیقی پرصلابت این دوره از ذاتی نشأت میگرفت که اعتقاد راسخ بر این داشت که شأن و ارج یک هنرمند بسیار بالاتر از یک اشرافزاده است تا آنجایی که در نامهای به شاهزاده لیشفنسکی مینویسد: «شما شاهزادگی را از پدر به ارث بردهاید، اما من همه چیز را به کوشش خود به دست آوردهام، فراموش نکنید که در سراسر جهان هزاران شاهزاده هست و یک بتهوون بیشتر نیست.»
دوره سوم دوره پایانی است که آن را باید فراتر از یک دوره هنری برای هنرمندی خاص در نظر گرفت. دورهای پرصلابت و سراسر مفهوم و تعالی برای تاریخ موسیقی و هنر.
بتهوون در این دوره به بیان مفاهیم نو و فراتر از عصر خود پرداخته است. از فرم ساختاری قطعات این دوره نمایان است که وی به مفاهیمی فراتر از عصر خود دست یافته و جالب آنجایی است که این مفاهیم حتی برای موسیقیدانان هم عصرش نیز نو و غریب میآمد. روزی ویولنیستی از دشواری و غیرقابل فهم بودن قطعهای به وی انتقاد کرد و او در پاسخ گفت: «فکر میکنید آنگاه که هستی با من سخن میراند من مراعات ویولن ناچیزی را میکنم؟» قطعات این دوره باز میگردد به دوران ناشنوایی او، قطعاتی سراسر متعالی با روحی آسمانی که برخاسته از وجود ابر انسانی است که هیچ گاه تسلیم تقدیر نشد و برگ تاریخ را به سوی محال گرداند و نگذاشت تاریخ نویسان اینگونه سرگذشتش را بنویسند که در دوره پایانی زندگیاش به دلیل ناشنوایی، موسیقی را کنار گذاشت و به کنج عزلتی نشست و این به گوش هر انسانی منطقی میآمد؛ ولی بتهوون مرد منطق نبود او ابرانسان و مرد اعجاز است.
● تندیسی از پشتکار و خلاقیت
حال باید دانست تک تک این قطعات هیچ گاه به صورت نبوغی که تعریف عامهگونه، آن را به وحی و نزول از غیب شبیه میکند، شکل نگرفته است و هیچ کدام از آنها از روی اتفاق و تصادف ساخته نشده. او همواره ایدههای جدیدی را که در ذهنش شکل میگرفت در دفترچه کوچک طرحهای موسیقیاش وارد میکرد و در ادامه آنها را میپرداخت و شکل میداد. امروز که ما آن ایدههای ابتدایی را با نسخههای نهایی مقایسه میکنیم در عجب مسیر پرپیچ و خم خلق آن قطعات فرو میرویم که چگونه، با چه همت و پشتکاری آن طرحهای خام و خالی به شاهکاری بینظیر در عالم موسیقی تبدیل گشتهاند، همچون تندیس پرظرافتی که با هزاران ضربه دقیق تیشه از دل مرمری سخت میروید.
او دستیابی به کمال و شکوه در موسیقیاش را با کار سخت و طولانی و اصلاح مداوم ایدههایش ممکن میساخت. ممکن بود سالها روی قطعهای کار کند و بارها نوشته هایش را مچاله کند و دوباره از نو بنویسد. از آن روست که هیچ گاه تعداد سمفونیهایش به اندازه هایدن و موتزارت نبوده است و تعدادشان از انگشتان دو دست بالاتر نمیرود. بزرگترین منتقد کارش خودش بود و تا به کمال والایی که در پیاش بود دست نمییافت اثرش را پایان نمیداد. برای نمونه مس سولمنیس را پس از ۵ سال به پایان رسانید (در اواسط ۱۸۱۸ آغاز و در ژانویه ۱۸۲۳ پایانش را امضا کرد).
● سمفونی آزادی و برابری
قصد از نوشتن این سطور مدح و ثنای یک انسان با دستاوردهای هنریاش نیست چون بتهوون را نیازی به این گونه سطور نیست. قصد تنها اشارهای است در مورد انسانی که دستاوردش برای ما آنچنان جاودان بوده که از تأثیر شگرفش غافلیم، دستاوردی که طی دو قرن روح و جان همه انسانها را از هر قوم و نژادی به هم پیوند داده. جالب آنجاست که هرچه از او دورتر میشویم افق عظیم تری از آثارش برایمان نمایان میشود، شاهکارهایی که شاید بشر امروزی در عصر حاضر با هزاران ناملایماتی که خود آنها را رقم زده بیش از هر دورهای تشنه آن باشد. در عصری که هر انسانی به راحتی خالق بزرگترین فجایع میگردد، میتوان بیشتر از پیش ارزش و منزلت آهنگسازی که تمام وجود خود را وقف آزادی و برابری انسانها کرده، دانست. وی قصد داشت سمفونی سوم (اروئیکا) خود که یکی از جاودانترین آثارش بود را به پاس قهرمانیهای ناپلئون در انقلاب فرانسه که سمبل آن بود، بناپارت بنامد، ولی آنگاه که فهمید ناپلئون خود را به سلطنت فرانسه منصوب نموده برآشفت و صفحه عنوان را که نام ناپلئون برآن نقش بسته بود را پاره کرد.
بتهوون در تیرهترین روزهای زندگیاش، اتفاقی که برای هر انسانی و بخصوص موسیقیدان بزرگی در حد بتهوون میتواند همچون مرگ باشد یعنی ناشنوایی، باز به فکر اعتلای نوع بشر است. در آن دوره تاریک و غمگین زندگیاش قسمت پایانی سمفونی نهم روی شعری از شیلر به نام چکامه شادی که مضمون آن چیزی نیست جز برادری و برابری انسانها، پرطنینترین نوای آزادی را برایمان سر میدهد.
بتهوون تا آخرین لحظه عمرش هیچ گاه برای خود زندگی نکرد، او خود را وقف رسالتش کرد، رسالتش چیزی نبود جز اعتلای هنر در بالاترین سطح خود برای خدمت به نوع بشر که در نامهای به نگلی مینویسد: «در زندگی دو قصد بیشتر ندارم: اول فداکردن خویشتن در راه هنری جاودان و آسمانی و دوم کار نیک برای دیگران.» و در جایی دیگر به سال ۱۸۰۴ مینویسد: «از ایام کودکی خوشبختی و لذت واقعی را در آن میدیدم که برای دیگران کار کنم.» نمیتوان از این جملات به سادگی گذشت چون در آن ذرهای تزویر و دورویی وجود ندارد. ارمغان او برای بشر فریاد جان بود نه زبان، زیرا اگر چیزی غیر این بود ناشنواییاش او را در اولین قدم متوقف میکرد. او تازیانه زمانه را بر جان خویش تاب میآورد اما خم نمیشود تا روشنی را برای انسان به ارمغان آورد.
بتهوون نویسنده سمفونی خلقت است. صدای او از آن عصر و مکان خاصی نیست. او جهان را دعوت به شنیدن میکند و دعوت به برابری. او روح خسته انسان را از بند میرهاند و آنگاه که با نوای او همراه میشویم، عروجی به ما هدیه میکند که فراتر از خاک و تن ماست و این عروج چیزی جز باور خود وی نیست که در نامهای به گوته مینویسد: «موسیقی یگانه چیزی است که میتواند خود را از ماده بپیراید، وارد جهانی شود که فراتر از آن است که ما انسانها را احاطه کرده و هرگز انسان نمیتواند بر چنین جهانی جز با موسیقی تسلط پیدا کند.»
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست