شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

این جهان بی مردم


این جهان بی مردم

به بهانه نمایشگاه عکس های هدیه تهرانی

● ویژگی های مشترک نقدها

نمایشگاه هدیه تهرانی که برگزار شد، و حالا تمام شد، سیلی از انتقاد با خود داشت. قریب به اتفاق عکاس ها، همنوا با روزنامه نگاران و منتقدان هنرهای تجسمی در روزنامه ها، سایت ها و حتی وبلاگ های شخصی خود به این هنرپیشه تاختند، همان طور که پیش از این به نیکی کریمی، ستاره اسکندری، رضا کیانیان و حامد بهداد تاخته بودند. اغلب انتقادها، صنفی به نظر می رسیدند، گویی عکاس ها خوش نداشتند در میدان فعالیت آنها غریبه وارد شود. منتقدان هنری هم گویی خوش نداشتند نقدی به نمایشگاه عکس کسی بنویسند که از نظر آنها عکاس نیست. رضا کیانیان و هدیه تهرانی و دیگران هم در برابر این نقدهای تند واکنش نشان دادند. هدیه تهرانی در نشست خبری نمایشگاه خود گفت؛ «دیگر در ایران نمایشگاه نمی گذارد.» رضا کیانیان هم فعال و نستوه به هر نقدی که نوشته شد، پاسخ نوشت. حال اگر همه نقدهای منتقدان و گزارشگران را در روزنامه ها یا سایت ها مرور کنیم به ویژگی های مشترکی در میان آنها دست می یابیم که با این شرح خواهند بود؛

۱) هیچ نقد و واکنشی بدون اشاره به هنرپیشه بودن صاحب نمایشگاه نوشته نشد.

۲) کمتر نقدی می خواندید که به صراحت یا تلویحاً به تم «حق خوری» اشاره نداشته باشد؛ به این معنی که آنها، به خصوص هدیه تهرانی، با برگزاری این نمایشگاه فرصت و مکان ارائه آثار را از سایر هنرمندان حرفه یی این کار گرفته است.

۳) هیچ نقدی، باز یا به صراحت یا در لفافه، بدون اشاره به غیرحرفه یی بودن هنرپیشه در حرفه عکاسی نوشته نشد.

۴) هیچ نقدی بدون اشاره مستقیم یا واکنش غیرمستقیم به قیمت عکس ها نوشته نشد. همه نوشته ها، گویی در تلاش برای افشای یک تجارت پرسود در لباس هنر هستند، البته در برخی این بعد اظهرمن الشمس موضوع، بسیار کارآگاه وار ارائه می شد که گاه به خودی خود موجب انبساط خاطر بود.

۵) همه نقدها به شکل گیری چیزی شبیه به یک «جریان» اشاره داشتند، جریانی که در آن هنرپیشه ها به جای هنرپیشگی کردن، عکس می گیرند. آن وقت نوشته ها پر می شد از کلماتی نظیر «موج» و «مïد» و «جریان»، برای توصیف شرایطی که در آن چند هنرپیشه نمایشگاه عکس گذاشته اند.

پس پیداست بیشتر نقدها در پی نفی هنرمند بودن این هنرپیشه هاست و منتقدان هنری، روزنامه نگاران و گزارشگران و عکاس هایی که دستی به قلم دارند، کمتر حاضر به صرف وقت برای نقد فارغ از خالق آن هستند. البته هدف این نوشته هم واکنش به آنها و نقد هنر این هنرپیشه ها نیست، بلکه تا اینجا گزارش و مرور نقدها آمده تا به همان پرسش اساسی برسم؛ «چرا آقای مشایی از خانم تهرانی عکس خرید؟» زیرا بدون این مقدمه نمی توان به این پرسش پاسخ گفت.

جوامع میدان هایی برای تولید هنری دارند که در آن عکاس ها عکس می گیرند، بازیگران بازی می کنند، مجسمه سازها مجسمه می سازند و.... اما اگر در این میدان چیزی وارونه یا جابه جا شود، قانونی نقض شده که شاید بیش از هر کسی، افلاطون را عصبانی کند. جامعه یی که در آن عکاس ها بازی کنند و مجسمه سازها عکاسی، جامعه یی مورد تایید افلاطون نیست. در واقع در طول تاریخ، افلاطون نخستین کسی بود که گفت هر کسی را بهر کاری ساختند و اگر این اصل نقض شود، جامعه رو به انحطاط خواهد رفت. حالا در جامعه ما این چیز عجیبی نیست، زیرا هیچ کس جای خود نیست، اما سوال اینجاست که چرا وقتی یک بازیگر به جای بازی عکاسی می کند، این همه منتقد در برابر خود می بیند؟

در اینجا نمی توان هدیه تهرانی یا دیگران را محکوم کرد، او با سرمایه فرهنگی دیگری، قادر به ورود به میدان دیگری شده و خودش و اثرش در آن حضور یافته. در حالی که همان عکاس، حتی بدون هزینه کردن از سرمایه هنری اش، که همان عکس هایش باشد، اگر دست بر قضا پیشنهاد بازی در فیلمی به او داده شود، بی دغدغه می تواند بازی کند و دست کم تا مدتی در شرایط برابر با همان بازیگر قرار گیرد. او هم می تواند راننده داشته باشد، در خیابان مورد توجه قرار گیرد، امضا بدهد و با طرفداران خود عکس یادگاری بگیرد. حال تصور کنید بازیگرانی را که در عزمی جدی در مقابل نابازیگران موضع گیری کنند و فیلم هایی را که در آن نابازیگران حضور دارند، نوعی توهین و غصب میدان تولید هنری خود بدانند و چنان تاثیرگذار شوند که هیچ کارگردانی جرات استفاده از نابازیگر را در کار خود نداشته باشد، آن وقت آیا دیگر فیلم هایی مثل فیلم های عباس کیارستمی، مجید مجیدی، ابوالفضل جلیلی و... می دیدیم؟ حسین پناهی مرحوم شعر می گفت، شاعران شعرهای او را دوست نداشتند، هیچ منتقد ادبی هم درباره شعرهای او ننوشت و اصولاً کسی او را شاعر خطاب نکرد. در واقع حضور او در عرصه شعر جدی گرفته نشد.

این هم نوعی واکنش بود. در صورتی که می شد در همان زمان صفحات روزنامه ها را پر از هیاهو برای شاعر شدن حسین پناهی کرد. اما نکته اینجاست که با شاعر شدن او شعر ایران به انحطاط نمی رفت و به نوعی آب از آب تکان نمی خورد. حال می توان پرسید چرا همین واکنش به نمایشگاه عکس هدیه تهرانی شکل نگرفت؟ اگر نمایشگاه هدیه تهرانی تا این اندازه بی ارزش بود و این همه جای دیگر هنرمندان را تنگ کرد، چرا هر روزنامه یی را که باز می کردید گزارش کامل نشست خبری هدیه تهرانی در آن بود؟ این مساله یک دلیل ساده دارد؛ هدیه تهرانی مشهور است و نمایشگاه عکسی هم که با حدود ۲۰۰ عکس برپا کرده، در یک کلام «جذاب» است، حتی به خیال روزنامه نگاران گزارش آن هم جذاب است، حواشی آن نیز جذاب تر. اما مرحوم حسین پناهی و شعرهای او، به اندازه هدیه تهرانی و عکس هایش «جذاب» نبودند.

● ویژگی های مشترک عکس ها

حال همان طور که ویژگی های نقدهایی را که بر نمایشگاه عکس این هنرپیشه ها نوشته شد، برشمردیم، می توانیم ویژگی های عکس های آنها را نیز برشمریم تا به پرسش نهایی و اساسی این نوشته، سرراست و بدون حواشی پاسخ گوییم. این داستان را باید از اینجا آغاز کرد، یعنی از زندگی روزمره یک بازیگر. بازیگران در خیابان و در میان مردم حاضر می شوند، مردم دور آنها حلقه می زنند، از آنها امضا می خواهند، عکس یادگاری می خواهند و دوست دارند با آنها حرف بزنند. اما آیا این بïعد از زندگی آنها در عکس های آنها نیز نمودار است؟ خیر. هنرپیشه ها با گارد بسته در میان مردم کوچه و خیابان ظاهر می شوند. دانستن اینکه همسر فلان هنرپیشه کیست، برای مردم کوچه و خیابان بحث بسیاربسیار جذابی است. اما هنرپیشه ها در این موارد گارد بسته یی دارند. آنها تلاش می کنند از هر پرسشی درباره زندگی شخصی فرار کنند، با مردم طوری رفتار کنند که چندان با آنها احساس صمیمیت نکنند و زیاد از حد مزاحم آنها نشوند. پس گارد بسته در میان مردم بهترین روش بازدارندگی برای جلوگیری از ورود غریبه به زندگی شخصی آنهاست. گارد بسته در عکس های هنرپیشه ها نیز مشهود است. هدیه تهرانی از آب، موجودات زیر آب با بسته ترین کادر عکس گرفته.

رضا کیانیان هم با بسته ترین کادر از تنه درخت ها عکس گرفته. کادر آنها، مثل کادر آنها در میان مردم بسته است. مردم دوست دارند جزییات زندگی هنرپیشه ها را هم بدانند؛ اما آنها چیزی نمی گویند. رضا کیانیان و هدیه تهرانی کادر خود را باز نمی کنند، زیرا در صورت باز شدن کادر، مردم هم حضور پیدا می کنند و با نگاه های کنجکاوانه خود چارچوب عکس آنها را می شکنند، همان طور که با باز شدن گارد آنها می خواهند خصوصی ترین مسائل زندگی آنها را بدانند. مردم هرگز سوژه عکس های کیانیان و تهرانی و نیکی کریمی و دیگران نبوده اند. آنها نمی توانند مثل عکاس ها دوربین به دوش بگیرند و برای عکاسی به میدان انقلاب قدم بگذارند. همه عکس های آنها در محیطی غیراجتماعی، امن و به دور از چشم مردم تهیه شده. گارد بسته در زندگی اجتماعی و کادر بسته در عکاسی، نخستین ویژگی عکس های آنها است. حتی حامد بهداد هم که نمایشگاه عکس برپا کرد، عکس هایی به نمایش گذاشت که خود از پشت صحنه تهیه کرده بود. پشت صحنه فیلم برای هنرپیشه، همان مکان امن اوست. جامعه یی کوچک که کنجکاوی خاصی درباره هنرپیشه ها نیست. پس می توان عکس های حامد بهداد را هم نوعی کادر بسته دانست.

ویژگی دیگر انزوایی است که در آثار این هنرمندان می بینیم؛انزوایی دور از هیاهوی زندگی روزمره خودشان. دور از فشار کارگردان و حرارت پروژکتورها و دستان مزاحم گریمور. همه عکس ها در زمان فراغت هنرپیشه ها تهیه شده، در طبیعت، در تفریح، در زمانی که گویی هیچ کس دور و بر آنها نیست. عکس های این هنرپیشه ها نوعی پرده برداری از انزوا و تنهایی آنهاست. از این نظر نمایشگاه عکس هدیه تهرانی به راستی که دیدنی است. آنها برای انزوای خود قیمت زیادی قائل اند. این تنها بعد زندگی یک هنرپیشه است که فروختنی نیست، بس که نایاب است. پس پیداست که وقتی هنرپیشه آن را تبدیل به کالا می کند، گران ترین قیمت ها را بر آن روا می داند. امضای برجسته هدیه تهرانی روی مجسمه های چوبی اش و امضای برجسته هدیه تهرانی پای تابلوهای عکاسی اش شاید به همین دلیل باشد؛ او به برجسته ترین شکل پای کارش، نام خود را حک می کند، او می داند که این انزوا، این تنهایی، این جمع گریزی، این فراغت، این جهانً بی مردم، تنها زمانی قیمتی خواهد بود که متعلق به یک هنرپیشه باشد، نام کیانیان و تهرانی و... پای آن باشد. در غیر این صورت تابلوهایی بی روح و بی خالق خواهند بود.

● پاسخ به پرسش بالا

اما پاسخ به آن پرسش اساسی؛ «چرا آقای مشایی از خانم تهرانی عکس خرید؟» سیاست نیز صحنه یی است با بازیگران خاص خود. مشایی هم در صحنه سیاسی، بازیگری ا ست که تاکنون توانسته همیشه نقش اول را بهتر از نقش مکمل ایفا کند. جنس انزوای مشایی از جنس همان انزوایی است که هنرپیشه ها دارند و پیش از این مفصل شرح دادم. مشایی هم به محض حضور در صحنه سیاسی از چپ و راست مورد حمله قرار می گیرد.او نیز همانند هنرپیشه ها، وقتی در جمع قرار می گیرد، باید به بسیاری از پرسش ها پاسخ دهد و پرده از اسرار مگوی بسیار بردارد، پس به همین دلیل با دیدن هدیه تهرانی و عکس های او، گویی که با خود و با شخصیتی نظیر خود رویارو شده؛ مشایی نیز همانند هنرپیشه ها گارد بسته یی در جامعه دارد. اگر از آن صحنه سیاسی که ما مشایی را در آن می بینیم، عکاسی عکس بگیرد، قطعاً ماحصل، تصویری با کادر بسته خواهد بود؛ گویی که نیرویی با نظارت بر کادر عکس، به عکاس می گوید که بیرون از این کادر چیزی برای دیدن نیست.

پس نادیدنی ها و انزوا و تنهایی مشایی نیز نرخ گرانی دارند، درست مثل عکس های هدیه تهرانی.خریدن تنهایی و انزوای بازیگران سیاسی نیز هزینه یی گزاف در پی خواهد داشت. هنرپیشه های سیاسی وقتی نقشی بازی نمی کنند و در انزوا و تنهایی می روند، دیدنی تر و جذاب تر از لحظه حضورشان در صحنه سیاست هستند. مشایی در عکس تهرانی، فراغت، محیط امن و آن لحظه نابی را یافته که به دور از مردم در تنهایی خود، آرامش می یابد و به هیچ پرسشی پاسخ نمی گوید، گاردش را می بندد و در کادر بسته اش مردم نیستند و هیچ کس را هم به انزوای خود راه نمی دهد تا چارچوب کادرش با نگاه های کنجکاوانه فرو نریزد.

علی قلی پور