یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
توهمات را به کار بینداز
نوام چامسکی در انتخابات اخیر از مردم خواست به اوباما رأی دهند اما «بیهیچ توهمی». من هم کاملاً به تردیدهای او درباره پیامدهای واقعی پیروزی اوباما باور دارم؛ از دیدگاهی پراگماتیستی و عملگرایانه، کاملاً محتمل است که اوباما صرفاً اصلاحاتی جزئی انجام دهد و به «بوش دیگری با وجههای انسانی» بدل شود. او همان سیاستهای کلی و پایهای را، منتهی به شیوهای جذابتر، دنبال خواهد کرد و بنابراین عملاً هژمونی آمریکا را، که با فاجعه سالهای حکومت بوش خدشهدار شده بود، تقویت میکند.
با اینحال یک جای این واکنش میلنگد - در این تحلیل، یک بعد اساسی از قلم افتاده است. پیروزی اوباما را نمیتوان صرفاً به تغییر و جابهجایی دیگری در پیکار ابدی پارلمانتاریستی برای کسب اکثریت - با همه ارزیابیها و برآوردها و دستکاریهای عملگرایانهای که در آن دخیل است - تقلیل داد. این پیروزی نشانه چیزی بیش از اینها است. به همین دلیل وقتی خبر پیروزی اوباما آمد، یکی از دوستان آمریکایی من، یک چپ سفتوسخت بیتوهم، گریه کرد. هر چقدر هم که [درباره اوباما] شک و تردید داشتیم، لحظه پیروزی او همه ما آزاد بودیم و در آزادی جهانشمول بشریت مشارکت میکردیم.
کانت در نزاع قوا سؤالی سهل اما ممتنع میپرسد: آیا در تاریخ پیشرفت حقیقی وجود دارد؟ (منظورش پیشرفت اخلاقی است، نه فقط رشد و تحول مادی) وی به این نتیجه میرسد که پیشرفت قابل اثبات نیست، اما نشانههایی وجود دارد که حاکی از ممکنبودن پیشرفتاند. انقلاب فرانسه چنین نشانهای بود، که به امکان آزادی رهنمون شد: این انقلاب باورنکردنی رخ داد و همه مردم بیواهمه بر حق آزادی و برابری خود انگشت نهادند. برای کانت، حتی مهمتر از واقعیت - اغلب خونبار - آنچه در خیابانهای پاریس رخ داد، اشتیاقی بود که رخدادهای فرانسه در نظر ناظران همدل در سراسر اروپا برانگیخت و حتی در جایی به دوریِهاییتی، که موجب رخداد تاریخی جهانی دیگری شد: اولین شورشِ بردگان سیاهپوست. مسلماً والاترین لحظه انقلاب فرانسه هنگامی بود که هیئت نمایندگانی از هائیتی، به رهبری توسَن لووِرتور [اولین رهبر برجسته انقلابی مستقل در آمریکا] از پاریس بازدید کردند و با آنها مشتاقانه بهصورت برابر [و نه همچون برده] برخورد شد. [چرا که پس از انقلاب ژاکوبنها بردگی را در مستعمرات فرانسه برانداختند]
پیروزی اوباما نمایانگر تاریخی معنای سهگانه نشانه در کانت است: نشانه اثباتکننده، نشانه یادآورنده، نشانه پیشرفت در آینده [که متناظر است با سهگانه خاطره، رخداد، امید]. نشانهای که در آن خاطره گذشته طولانی بردهداری و پیکار در جهت الغای آن طنینانداز است؛ رخدادی که اکنون جلوهگر یک تغییر است؛ امیدی به دستاوردهای آتی. [چیزی نگذشت که] ثابت شد شک و تردیدهای پشت پرده بسیاری از افراد پیشرو اما نگران، اشتباه بوده - این تردید که اگر در خلوت اتاق رأیگیری، نژادپرستی عموماً انکارشده دوباره برگشت چه؟ [= اگر تقلب شد چه؟] یکی از نکات جالب درباره هنری کسینجر، آخرین سیاستمدار کلبیمشرب، این است که چطور اکثر پیشبینیهایش کاملاً اشتباه از آب درآمد. برای مثال، وقتی خبر کودتای نظامی ضد-گورباچف در سال ۱۹۹۱، به غرب رسید، کسینجر فوراً رژیم جدید را به عنوان یک واقعیت [بینالمللی] پذیرفت. این رژیم بهطرز خفتباری سه روز بعد فرو پاشید. در چنین مواقعی یک کلبیمشرب برجسته با اعتمادبهنفس کامل میگوید: «ولی، مگر نمیبینید که همه اینها واقعاً به خاطر پول، قدرت و رابطه جنسی است؟ و ادعای اصول و ارزشها صرفاً حرفهایی توخالیاند که اصلاً به حساب نمیآیند». آنچه کلبیمسلکان نمیبینند سادهاندیشی خودشان است، خاماندیشی خرد کلبیشان که قدرت توهمات را نادیده میگیرد.
دلیل اینکه پیروزی اوباما چنین اشتیاقی برانگیخت، صرفاً این نیست که علیرغم تمام مخالفتها این پیروزی واقعاً رخ داد: بلکه این پیروزی امکان وقوع چنین اتفاقاتی را به اثبات رساند. همین نکته در مورد همه گسستهای عظیم تاریخی صادق است - سقوط دیوار برلین را در نظر بگیرید. اگرچه همه ما چیزهایی درباره ناکارآمدی افتضاح رژیمهای کمونیستی میدانستیم، اما واقعاً باور نداشتیم آنها از هم میپاشند و متلاشی میشوند - ما نیز همچون کسینجر، همه، قربانیان پراگماتیسم کلبیمشربانه بودیم. پیروزی اوباما حداقل در این دو هفته آخر قبل از انتخابات قابل پیشبینی بود، اما باز هم به عنوان نوعی شگفتی تجربه شد.
نبرد حقیقی تازه الان شروع میشود، بعد از پیروزی: نبردی در راه [تجلی] معنای واقعی این پیروزی، به ویژه در متن دو واقعه بسیار شوم دیگر: یازده سپتامبر و بحران اقتصادی جاری، مصداقی برای این جمله که تاریخ خود را تکرار میکند؛ بار اول در قالب تراژدی و بار دوم به صورت کمدی. نشانیهای پرزیدنت بوش [در سخنرانیهایش] به آمریکاییها پس از دو واقعه یازده سپتامبر و بحران مالی، همچون دو نسخه از یک نطق واحد به نظر میرسیدند. او هر دو بار، این وقایع را تهدید به سبک زندگی آمریکایی دانست و لزوم عملکرد سریع و قاطع را یادآور شد و هر دوبار خواستار تعلیق جانبدارانه ارزشهای آمریکایی (همچون ضمانتهایی درباره آزادی فردی، سرمایهداری بازار) درست برای نجات همان ارزشها شد. این همه شباهت از کجا میآید؟
سقوط دیوار برلین در نهم نوامبر ۱۹۸۹ نمایانگر آغاز «دهه شاد ۱۹۹۰» بود. بر طبق نظر فرانسیس فوکویاما، لیبرال دموکراسی به لحاظ تئوری پیروز شد. پایان این دوره عموماً با واقعه یازده سپتامبر در نظر گرفته میشود. اما به نظر میرسد اتوپیا باید دوبار بمیرد: فروپاشی اتوپیای سیاسی لیبرال - دموکرات در یازده سپتامبر، تأثیری در اوتوپیای اقتصادی کاپیتالیسم بازار جهانی، که اکنون به آخر خط رسیده، نداشت.
بحران اقتصادی، امکان نادیده گرفتن نابخردی آشکار کاپیتالیسم جهانی را منتفی ساخته است. ما ممکن است در مبارزه با ایدز، گرسنگی، کمبود آب یا گرمایش جهانی، فوریت و اضطرار حل مشکل را تشخیص دهیم، اما همیشه زمانی برای تامل وجود دارد تا تصمیمگیری را به تعویق بیندازیم. نتیجه مهم جلسه سران جهان درباره تغییرات آبوهوایی در بالی (جزیرهای اندونزیایی)، که به عنوان یک موفقیت ارج نهاده شد، این بود که آنها دو سال دیگر دوباره برای ادامه بحثها گردهم خواهند آمد. اما فوریت بررسی مسئله فروپاشی و بحران مالی بیقید و شرط بود؛ خیلی زود محاسبهای فراتر از خیالپردازی صورت گرفت. نجات گونههای در معرض خطر، نجات سیاره از گرمایش جهانی، یافتن درمانی برای ایدز، نجات بچههای گرسنه... همه اینها میتوانند کمی منتظر بمانند، اما «نجات بانکها!» وظیفهای بیقید و شرط است که مستلزم عمل فوری است. وحشت محض حکمفرما شد. خیلی زود وحدت و اتحادی فراملیتی و بیطرف شکل گرفت، برای یک لحظه، همه کینهها و نفرتها میان رهبران و سران جهان فراموش شد تا از فاجعه پیشرو اجتناب کنند. (اتفاقاً، آنچه در حقیقت موردنظر دو حزبیگرایی بیش از حد تحسینشده است، این است که روندهای دموکراتیک عملاً کنار گذاشته شدهاند.) پول فوقالعاده هنگفتی خرج شد، اما نه در راه وظایفی «واقعی»، بلکه در جهت «بازسازی اعتمادبهنفس» در بازارها - یعنی به دلایل عقیدتی. آیا ما باز هم شواهد بیشتری نیاز داریم تا ثابت کنیم سرمایه امر واقعی زندگیهای ماست، امر واقعی که تقاضاهایش حتی قطعیتر از ضروریترین تقاضاهای واقعیت اجتماعی و طبیعی ماست؟
۷۰۰ بیلیون دلاری را که آمریکا تنها صرف ایجاد سیستم بانکی کرد با ۲۲ بیلیون دلاری مقایسه کنید که ملتهای ثروتمندتر تعهد کردند به ملتهای فقیرتر کمک کنند تا بتوانند با بحران مواد غذایی کنار بیایند، که از آن مقدار (۲۲ بیلیون دلار) تاکنون فقط ۲/۲ بیلیون دلار آماده شده است. نمیتوان مظنونین همیشگی همچون فساد، ناکارآمدی یا مداخله دولتی را بهخاطر بحران مواد غذایی مقصر دانست. حتی بیل کلینتون اعتراف کرد که «همه ما، از جمله خود من، به فنایش دادیم»، زیرا به جای اینکه محصولات غذایی را حق حیاتی فقیران جهان بدانیم، همچون کالاهایی [قابل مصرف] در نظر گرفتیم. کلینتون به صراحت، نه فقط این یا آن دولت یا حکومت خاص را مقصر دانست، بلکه سیاستگذاری بلندمدت غربی را، تحتتأثیر، نفوذ و فشار آمریکا و اتحادیه اروپا، که توسط بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و دیگر سازمانهای بینالمللی به اجرا درآمده، ملامت کرد. کشورهای آفریقایی و آسیایی مجبور شدند اعانههای دولتی را به کشاورزان اختصاص دهند، و به طریقی بهترین زمین کشاورزی خود را برای استفاده در جهت صادرات محصولات سودآورتر فراهم آورند. نتیجه چنین «تعدیل ساختاری»ای ادغام کشاورزی در اقتصاد جهانی بود؛ محصولات صادر شدند، کشاورزان زمینهاشان را رها کردند و به سمت بیگاریخانهها سوق داده شدند، و کشورهای فقیرتر باید هر چه بیشتر و بیشتر به مواد غذایی وارداتی اعتماد میکردند. بدینطریق، این کشورها در وابستگی مابعداستعماری نگه داشته میشوند، و در معرض خطر نوسانات بازار هستند - افزایش قیمت غلات (که بخشی از آن مربوط به استفاده از محصولات غذایی در سوختهای زیستی است) به معنای گرسنگی در کشورهایی از هائیتی تا اتیوپی است.
حق با کلینتون است که میگوید: «محصولات غذایی کالایی در کنار دیگر کالاها نیستند. ما باید به یک سیاست حداکثری از خودکفایی غذایی بازگردیم. احمقانه است که فکر کنیم میتوان کشورهایی را، بدون افزایش توانایی آنها برای سیر کردن خودشان، در سراسر جهان رشد و توسعه داد». حداقل دو نکته باید در اینجا افزود. یکی اینکه، کشورهای توسعهیافته غربی بسیار مراقب بودهاند تا خودکفایی غذایی خود را از طریق حمایت مالی از کشاورزانشان حفظ کنند (اعانههای مربوط به کشاورزی، تقریباً چیزی حدود نیمی از کل بودجه اتحادیه اروپا را در برمیگیرد). دو دیگر اینکه، لیست چیزهایی که «کالاهایی نیستند در کنار دیگر کالاها» بیش از اینها است: به غیر از غذا (و سیستم دفاعی، چنانکه همه وطنپرستان میگویند) آب هست، انرژی، محیط زیست، فرهنگ، آموزش، سلامتی - اگر نتوانیم اینها را به بازار واگذار کنیم، چه کسی قرار است درباره این موارد تصمیم بگیرد؟ درست همینجاست که راهحل کمونیسم دوباره سر بر میآورد.
جلد ویژهنامه مجله تایم در ۵ ژوئن ۲۰۰۶، تیتری داشت با عنوان: «مرگبارترین جنگ در جهان» - گزارشی جزئی و دقیق از خشونت سیاسی که تاکنون چهار میلیون نفر را در کنگو طی یک دهه گذشته کشته است. هیچیک از سر و صداهای بشردوستانه معمول بلند نشد و تنها نامه دو تن از خوانندگان را در پی داشت. سیام اکتبر، آسوشیتد پرس گزارش داد که لارنت نکوندا، شورشیای که پایتخت استانی شرقی کنگو یعنی گُما را محاصره کرده، میخواهد درباره اعتراضاش به معامله بیلیون دلاری با چین مذاکرهای مستقیم با حکومت داشته باشد؛ معاملهای که در قبال ساخت راهآهن و بزرگراه برای کنگو، به چین اجازه دسترسی به ثروتهای عظیم معدنی این کشور را میدهد. اصلاً مسائل نواستعماری به کنار، این معامله تهدیدی حیاتی برای منافع فرماندهان نظامی محلی محسوب میشود، چرا که پایهای زیربنایی برای جمهوری دموکراتیک کنگو در مقام اجراکننده فرامین ایالات متحد فراهم میآورد.
در سال ۲۰۰۱، یکی از تحقیقات اتحادیه اروپا درباره بهرهبرداری غیرقانونی از منابع طبیعی در کنگو نشان داد که درگیریها در این کشور عمدتاً بر سر دستیابی، کنترل و تجارت در پنج ماده معدنی کلیدی است: کُلتان(۱)، الماس، مس، فلز لاجورد و طلا. باتوجه به این تحقیق، سوءاستفاده از منابع طبیعی کنگو توسط فرماندهان نظامی محلی و ارتشیهای خارجی «سیستماتیک و سیستمیک» [روشمند و فراگیر] بود. ارتش رواندا طی ۱۸ ماه با فروش کلتان، که در گوشیهای موبایل و لپتاپها به کار میرود، حداقل ۲۵۰ میلیون دلار به جیب زد. این گزارش نتیجه میگیرد جنگ داخلی مدام و تکهتکه شدن و از هم پاشیدن کنگو، «یک موقعیت «برد - برد» را برای همه طرفهای درگیر به وجود آورده است. تنها بازنده در این دادوستد بزرگ مخاطرهآمیز مردم کنگو هستند». بدینقرار ما، پس پشت ظاهر ساختگی مبارزه نژادی، به نماهای کاپیتالیسم جهانی پی میبریم.یکی از بزرگترین استثمارگران و بهرهبرداران از این معادن، توتسیهای رواندایی (یکی از دو قبیله عمده کشور رواندا)، قربانیان نسلکشی ۱۴ سال قبل، هستند.(۲) اوایل امسال، حکومت رواندایی مستندی را منتشر کرد که مشارکت و همدستی دولت میتران را در نسلکشی هویدا میکرد: فرانسه به منظور بازیابی تاثیر خویش بر هزینه توتسیهای انگلیسی زبان، از طرح رژیم هوتو برای تصاحب قدرت، حتی با تامین اسلحه برای آنها، حمایت کرد. تبرئه کامل فرانسه از اتهاماتی که گفته میشد کاملاً بیپایه است، حداقل به تعبیری، خود بیپایه و اساس بود. کشاندن میتران به دادگاه لاهه، حتی پس از مرگ او، تمایزی سرنوشتساز خواهد گذاشت، چرا که برای اولینبار یک رهبر سیاسی غربی که وانمود میکند به عنوان حافظ و حامی آزادی، دموکراسی و حقوق بشر عمل میکند به پای میز محاکمه کشانده میشود.
در هفتههای اخیر ایدئولوژی مسلط، بسیج خارقالعادهای تشکیل داده تا با تهدیدها علیه نظم جاری بجنگد. برای مثال اخیراً گی سورمن، اقتصاددان نئولیبرال فرانسوی، در مصاحبهای در آرژانتین گفته است: «این بحران به اندازه کافی کوتاه هست». سورمن با گفتن این حرف، به تقاضای ایدئولوژیک پایهای در خصوص بحران اقتصادی پاسخ میدهد: عادیسازی مجدد وضعیت. همانطور که او در جای دیگری میگوید «این جابهجایی بیوقفه سیستم قدیم با سیستم جدید - که از ابداعات تکنیکی و کارآفرینی و سرمایهگذاری حاصل میشود، خود ناشی از سیاستهای موفق اقتصادی است - رونق و شکوفایی به ارمغان میآورد، با اینحال آنها که توسط این فرآیند جابهجا شدهاند، و کارشان زائد به حساب میآید، میتوانند به این روند اعتراض کنند». (این عادیسازی با فرآیند متضاد خود در تعامل است: با وحشت و اضطرابی که مراجع قدرت به منظور آماده کردن فضای عمومی برای پذیرش راهحل پیشنهادی - و مسلماً ناعادلانه - در مقام تنها راه ناگزیر به جامعه تزریق میکنند). سورمن اذعان میکند که بازار انباشته از رفتارهای غیرعقلانی است اما خیلی زود میافزاید «این خیلی احمقانه است که برای توجیه بازسازی مقررات دولتی افراطی از اقتصاد رفتارگرایانه استفاده کنیم. بالاتر از همه، دولت دیگر نهادی عقلانی نیست چه رسد به نهادی فردی، و اقداماتش میتواند پیامدهای بهشدت مخربی داشته باشد.» او ادامه میدهد:
«یکی از وظایف اساسی حکومتهای دموکراتیک و نظریهپردازان در مواجهه با چرخههای اقتصادی و فشار سیاسی این است که از سیستمی که به این خوبی به بشریت خدمت کرده، حمایت و حفاظت کنند، و به بهانه نقصها و کمبودهایش از چاله به چاه نیفتند و آن را با سیستمی بدتر عوض نکنند. بیگمان ترجمه این نکته به زبانی که افکار عمومی آن را بپذیرند، همچنان یکی از سختترین کارهاست. در حقیقت، بهترین نظام اقتصادی ممکن دنیا هم نقص و کمبودهایی دارد. حقایقی که علم اقتصاد آشکار میکند، هر چه میخواهد باشد، نهایتاً بازار آزاد صرفاً بازتاب سرشت انسانی است؛ سرشتی که خود کمتر ممکن است کامل و بیعیب و نقص باشد».
کارکرد ایدئولوژی به طور کمنظیری با واژگان واضحتر و صریحتری توصیف شد: دفاع از سیستم موجود در مقابل هرگونه نقد جدی، به آن در مقام نمایانگری از سرشت انسانی مشروعیت میبخشد.
بعید است که بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ در مقام موهبتی با جامه مبدل، عمل کند؛ ما را از رویایمان بیدار، و با صراحت یادآوری کند که ما در واقعیت کاپیتالیسم جهانی بسر میبریم. همه اینها بستگی دارد به اینکه کاپیتالیسم چگونه نمادپردازی شود، بر مبنای چه تفسیر یا روایت ایدئولوژیکی خود را تحمیل کند، و چطور فهم عمومی از بحران را مشخص و معین کند. وقتی در روند عادی امور بهگونهای تروماتیک وقفه میافتد، راه برای یک رقابت ایدئولوژیک «پراکنده» باز میشود. در آلمان اواخر دهه ۱۹۲۰، هیتلر در رقابت بر سر تعیین اینکه کدام روایت دلایل بحران جمهوری وایمار و راه برونرفت از آن را بهتر نشان میدهد، پیروز و موفق شد؛ در سال ۱۹۴۰، در فرانسه روایت مارشال پتن در دعوای اینکه دلایل شکست فرانسه چیست، روایت غالب و پیروز شد. بنابراین اگر بخواهیم از واژگان دِمُده مارکسیستی استفاده کنیم، مهمترین و اصلیترین وظیفه ایدئولوژی مسلط و غالب در بحران حاضر این است که روایتی را تحمیل کند که تقصیر بحران را نه به گردن سیستم کاپیتالیستی جهانی، فینفسه، بلکه به عهده انحرافات این سیستم همچون مقررات بیقید و بند، فساد مؤسسات مالی بزرگ و... بیندازد.
در تقابل با این تمایل عمومی، باید بر پرسشی کلیدی پافشاری کرد: کدام یک از «نقصان»ها یا «کمبود»های سیستم فینفسه امکان چنین بحرانها و سقوطهایی را میدهد؟ اولین چیزی که اینجا به ذهن خطور میکند این است که خاستگاه و ریشه بحران، خاستگاهی خیرخواهانه است: بعد از اینکه کسبوکار شرکتهای داتکام (۳) در سال ۲۰۰۱ به هم خورد و فروپاشید، تصمیمی که از سوی مردم پیشنهاد شد، این بود که برای ادامه پیشرفت و جلوگیری از پسروی اقتصاد، شرایط واقعی سرمایهگذاری تسهیل شود، بحران اقتصادی امروز هزینه اجتناب از پسرفتی است که هفت سال پیش باید برای آمریکا رخ میداد.
بدینقرار خطر قریبالوقوع این است که روایت غالب از بحران و فروپاشی اقتصادی، روایتی نیست که ما را از رویای آمریکایی بیدار میکند، بلکه روایتی است که ما را قادر میسازد به رویا و خواب خود ادامه دهیم؛ و از همینجاست که ما باید نگران شویم: نه فقط نگران پیامدهای اقتصادی بحران بلکه همچنین نگران وسوسه واضحی مبنی بر تقویت طرح «جنگ علیه ترور» و مداخلهگرایی آمریکا در جهت پیشروی اقتصادی. با پیروزی اوباما هیچ تصمیم خاصی اتخاذ نشد، ولی این پیروزی آزادی ما را بیشتر کرد و در نتیجه گستره و فرصت تصمیمگیری ما را. اهمیتی ندارد که بعداً چه اتفاقی میافتد، بلکه مهم این است که این پیروزی به عنوان نشانهای از امید، برای زمان تاریکِ یأس و نومیدیمان باقی خواهد ماند؛ نشانهای دال بر اینکه حرف آخر را کلبیمشربهای واقعبین نمیزنند؛ چه چپ باشند و چه راست.
اسلاوی ژیژک
ترجمه: رحمان بوذری
پینوشتها :
۱- کُلتان نام غیررسمی و عامیانه کلمبیت - تانتالیت به آفریقایی است؛ نوعی سنگ معدنی که بخش عمده آن آهن و نیوبیوم و تانتالیوم است.
۲- نسلکشی رواندا در سال ۱۹۹۴ به دنبال سقوط هواپیمای حامل «جونالهابیا ریمانا» رئیسجمهور وقت رواندا در نزدیکی کیگالی پایتخت این کشور به وقوع پیوست. قوم توتسی این عمل را به قوم اکثریت «هوتوس» نسبت داد. همین امر آغاز درگیریهای شدید میان این دو قوم شد که به کشتار حدود ۸۰۰ هزار توتسی رواندایی و هوتوسهای میانهرو در مدت ۱۰۰ روز توسط هوتوسهای تندرو منجر شد. سازمان ملل در ابتدا از پذیرش این رویداد به عنوان نسلکشی خوداری کرد و در نتیجه به شدت مورد انتقاد رسانههای جمعی قرار گرفت. در پی این واقعه بحثهایی برای تغییر در ساختار سازمان ملل برای برخورد سریع با نسلکشی شد.
۳- شرکتهای داتکام بازار بورسی بود متشکل از مجموعه چند شرکت بازرگانی اینترنتی. پس از بروز و رونق سایتهای اینترنتی و تکنولوژیهای صنعتی به طور کل، به اینترنت به عنوان بازاری مجازی نگریسته شد که میتوان از آن پول در آورد. سال ۱۹۹۵، سال آغاز جهشی عظیم در رشد و ازدیاد مصرفکنندگان اینترنت بود. در نتیجه بسیاری از کمپانیها و شرکتهای بازرگانی از طریق اینترنت مشغول به کسب و کار شدند. این شرکتها به خاطر .com آخر نامشان به شرکتهای داتکام (dot-coms) مشهور شدند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست