جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

سر گشتگی


سر گشتگی

سخت پریشان و آشفته ام هیچ پنداری از نیک و بد در من نیست نه سرفرازم , نه شرمنده , لیک آمیزه ای از دو حالم

سوال و جواب با اشو

سوال :

"سخت پریشان و آشفته ام . هیچ پنداری از نیک و بد در من نیست. نه سرفرازم ، نه شرمنده ، لیک آمیزه ای از دو حالم .

هر آنچه تا کنون فرا چنگ آورده ام چنان است که گویی دوشادوش ناکامی هایم در تیرگی فرو شده.

حال خود را چون ابری رقیق و ناپایدار می بینم اما از میانهء آن ابر، اندوهی سترگ چون ستیغ خاره ای بّران که لفاف مخملی آن را پوشانده سر بر می آورد.

باگوان ۱ ، پایانی بر حال خود نمی یابم یا به راستی پایانی بر آن نیست ؟ آیا به دوش کشیدن بار ناپاکی ها سر مستی است؟

باگوان ارجمند ، مرا خلعت سانیاس بپوشان"

جواب :

دل پریشی و سرگشتگی ، مجالی است بس گرانسنگ . آنان که سر گشته و آشفته دل نیستند و این حال در خود نمی یابند دشواری های بسیار در پیش خواهند داشت.

این پندار در سر دارند که دانایند و از همه چیز آگاه ، حال آنکه هیچ نمی دانند .

آنان که باور دارند روشنی در نزدشان است ، به راستی در رنجی صد چندان پای در زنجیر دارند و سّد و بندی گران در راهشان است.

دانایی و روشنی شان تهی مایه است و بی مقدار . در واقع امر، از روشنی بهر ه ای ندارند .

اگر آنان را بنگرید شاید قدری غبطه خورید که چه اندازه به خود مطمئن هستند و چه سان سرمست و شاد.

هدفی دارند و مسیری و راه وصول آن را نیک می دانند و تمشیت امور می کنند و زندگی را سهل می گذرانند و هم اکنون شاهد مقصود را در آغوش دارند.

اما این دری است که هماره بر یک پاشنه چرخیده است. میانمایگان آسوده خاطرند و در اوج اطمینان و بی شبهه و در این میانه تنها آنانی که هوشمندند گرفتار پریشان حالی و دل آشفتگی اند .

دل پریشی به راستی مجالی است پربها .

اگر به تمام معنا آشفته دل و سر گشته ای تو را مژده می دهم که ذهنت توانش از کف داده و رو به تحلیل است . اکنون دیگر ذهن قادر به فراهم آوردن قطعیت و امر مسلمی برای تو نیست.

هر دم که می گذرد به مرگ و زوال ذهن نزدیکتر می شوی و این بزرگترین حادثه ای است که می توان در حیات کسی سراغ گرفت.. و چه کلان موهبتی !

دیر یا زود باید آن را به حال خود واگذاری . حتی اگر رهایش نکنی روزی خود ذهن تو را ترک خواهد کرد و آن دم که طومار ذهن در هم پیچیده شود ، آشفتگی و سر گشتگی پای پس می کشد و از میان بر می خیزد .

نمی گویمت که به اطمینان خاطر می رسی ، چرا که آن هم واژ ه ای است که فقط در دنیای ذهن و ذهنیات مصداق دارد .

آنگاه که آسیمگی و دل پریشی وجود دارد ، می توان از یقین و بی گمان شدن سخن گفت و آن دم که آشفتگی روح از میان می رود امور مسلم و قطعی نیز رنگ می بازد .

در آن لحظه موعود فقط روشنی و شفافیت است که دل خستگی ات را نوازش می دهد.

شفافیتی به غایت دل انگیز که فیض الوهی است.

زیبا ترین لحظه در زندگی انسان که نه شکی می آزاردت و نه یقینی در آسایشی. آیینه ای را ماننده ای که آنچه را که هست باز می تاباند.

حضورت را به تمامی در لحظه در خواهی یافت ؛ حضوری در لحظه بی هیچ حد و مرزی . آن دم که ذهنی در کار نیست از هیچ آتیه ای نمی توان سراغ گرفت و برایش برنامه ای ترتیب داد .

کل آفرینش در آن لحظه تلاقی می یابد و آن دقیقه ، دقیقه ای است به غایت معنا دار که ژرف است و بلندایش ناپیدا ، راز آلوده است و سراسر شور و حدت ، آتشین گونه است و بی واسطه و سخت ملموس.

....

هوش و فراست ، آشفتگی به بار می آورد و آشفتگی سبب ترس است و اضطراب . تو دیگر نمی دانی به کدام سوی باید قدم نهی و کدامین کار بایسته است که انجامش دهی و آن گاه در پی پیشوایی به هر سو دوان خواهی بود...............

اگر ذهن خود را رها کنی نمی توانم تو را وعده بی گمانی و قطعیت دهم . تنها به یک چیز بشارتت می دهم و آن اینکه به پاکی خواهی رسید و روشنی خواهی یافت و شفاف می شوی . قادر خواهی شد تا چیز ها را چنان که هست ببینی و ادراک کنی.

نه پریشان خواهی بود و نه بی گمان. بی گمانی و پریشانی دو روی یک سکه اند . اما تو در دقیقه ای دلنشین و بس زیبا غرقه خواهی بود و جهانی که در آنی نیز چنین خواهد بود.

۱- نام اصلی اشو

منبع : بخشی از کتاب سرگشتگی از عارف معاصر هندی اوشو – ص ۲۴

محمد صالحی