شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا

زن شیشه ای


زن شیشه ای

سیلویا پلات از آن آدم هایی است که نمی شود به هیچ کس تشبیه شان کرد بیش تر از چهار دهه از مرگش می گذرد و همان طور اسرارآمیز باقی مانده است

سیلویا پلات از آن آدم‌هایی است که نمی‌شود به هیچ‌کس تشبیه‌شان کرد. بیش‌تر از چهار دهه از مرگش می‌گذرد و همان طور اسرارآمیز باقی مانده است. سایه‌ی سنگین او روی شعرها و رمانش «حباب شیشه» به وضوح حس می‌شود و اصولا" از آن نویسنده‌هایی است که هیچ وقت از یاد آدم نمی‌رود. یکی از روزهای همین هفته سال‌گرد تولد سیلویا پلات بود و این بهانه‌ی خوبی است برای نوشتن از او.

سیلویا پلات متولد سال ۱۹۳۲ میلادی بود و ۳۱ سال بیش‌تر عمر نکرد. مادرش یک زن آمریکایی بود که اجدادش به اتریشی‌ها می‌رسید و پدرش، اتو پلات هم از آلمان به آمریکا مهاجرت کرده بود. پدر سیلویا زندگی عجیبی داشت و مثلا" به خاطر این که از رسوم مذهبی خانوادگی‌اش پیروی نمی‌کرد، از سوی آن‌ها طرد شده بود. خود سیلویا پلات هم در تمام زندگی‌اش دچار احساسات متناقضی نسبت به دین بود. او اولین شعرش را در ۸ سالگی چاپ کرد و البته در زمینه‌های مختلف هنری از جمله در نقاشی از خودش استعداد زیادی نشان می‌داد. اصولا" در دوران نوجوانی دختر باهوش و حساسی بود و هر کاری را به بهترین شکل ممکن انجام می‌داد. اما در همان سالی که سیلویا ۸ ساله شد (یعنی سال ۱۹۴۰ میلادی) پدرش از دنیا رفت و این مسئله در زندگی و نوشته‌های سیلویا تأثیر زیادی گذاشت. یکی از معروف‌ترین شعرهای او با عنوان «بابا» هم ظاهرا" تحت تأثیر مرگ پدر نوشته شده است.

سیلویا پلات متولد سال ۱۹۳۲ میلادی بود و ۳۱ سال بیش‌تر عمر نکرد. او اولین شعرش را در ۸ سالگی چاپ کرد و البته در زمینه‌های مختلف هنری از جمله در نقاشی از خودش استعداد زیادی نشان می‌داد.

سیلویا پلات در کالج اسمیت در ماساچوست درس خواند و در سال ۱۹۵۰ میلادی که وارد کالج شد اشعار زیادی نوشته بود. در مدت تحصیلش در آن‌جا هم بیش از ۴۰۰ شعر نوشت اما این دست‌آورد بیرونی با افزایش تناقض‌های درونی او همراه بود و این شرایط بعدها خیلی بیش‌تر نمایان شد. یکی از مهم‌ترین تجربه‌هایی که سیلویا در این دوران داشت همان ماجرایی است که در رمان «حباب شیشه» هم روایت شده است. استر شخصیت اصلی رمان «حباب شیشه» دانشجوی باهوش و توانایی است که موقع گذراندن دوره‌ی کارآموزی در یک مجله دچار سرگردانی روانی می‌شود و این همان تجربه‌ای است که خود پلات در جریان دوره‌ی کارآموزی در مجله‌ی «مادمازل» به آن دچار شد. ماجرا از این قرار بود که وقتی سیلویا سومین سال کالج را می‌گذراند، موقعیتی برای کار آزمایشی در آن مجله برایش پیش آمد و به همین خاطر یک ماه را در شهر نیویورک سپری کرد. این تجربه اصلا" آن چیزی نبود که سیلویا انتظارش را داشت و نهایتا" این دوره، دیدگاه او نسبت به خودش و زندگی را کلا" عوض کرد. کار حتی به جایی رسید که سیلویا با خوردن قرص خواب‌آور سعی کرد به زندگی‌اش خاتمه دهد اما زنده ماند.

مدتی بعد، سیلویا پلات بورسیه شد و به انگلیس رفت تا در دانشگاه کمبریج درس بخواند. وقتی در کمبریج مشغول تحصیل بود، شعرهای زیادی نوشت و در همان دوران بود که در یک میهمانی با تد هیوز شاعر انگلیسی و همسر آینده‌اش آشنا شد و در سال ۱۹۵۶ میلادی با او ازدواج کرد. پلات و هیوز در فاصله سال‌های ۱۹۵۷ تا ۱۹۵۹ میلادی در آمریکا زندگی می‌کردند و در این مدت، سیلویا پلات در همان کالج اسمیت مشغول تدریس بود. وقتی پلات باردار شد آن‌ها تصمیم گرفتند به انگلیس برگردند و در همان زمان یعنی سال ۱۹۶۰ میلادی بود که پلات اولین مجموعه‌ی شعرش را منتشر کرد. ازدواج پلات و هیوز کلا" خیلی پر ماجرا بود و آن‌ها در اواخر سال ۱۹۶۲ میلادی از هم جدا شدند. ظاهرا" خیانت تد هیوز یکی از مهم‌ترین اتفاقاتی بود که باعث جدایی آن‌ها و فروپاشی روانی پلات شد.

زمستان سال‌های ۱۹۶۲ و ۱۹۶۳ میلادی بدترین روزها برای سیلویا پلات را رقم زد. او حالا دو فرزند داشت، از همسرش جدا شده بود و در یک آپارتمان کوچک در لندن زندگی می‌کرد و پول زیادی هم نداشت. سختی زندگی‌اش باعث شده بود حس نوشتنش زیاد شود. صبح‌ها از ساعت چهار تا هشت، یعنی قبل از بیدار شدن بچه‌ها کار می‌کرد و گاهی هر روز یک شعر می‌نوشت. اما شرایط روحی پلات هیچ وقت بهتر نشد و ظاهرا" به همین دلیل بود که خودش پایان زندگی‌اش را رقم زد. روز ۱۱ فوریه سال ۱۹۶۳ میلادی بود که او کلی پارچه و پتوی خیس بین اتاق خودش و جایی که دو فرزندش خوابیده بودند گذاشت، شیر گاز را باز کرد و سرش را به طرف اجاق گرفت.

روز ۱۱ فوریه سال ۱۹۶۳ میلادی بود که او کلی پارچه و پتوی خیس بین اتاق خودش و جایی که دو فرزندش خوابیده بودند گذاشت، شیر گاز را باز کرد و سرش را به طرف اجاق گرفت.

بعد از مرگ پلات، یکی از منتقدان مشهور ادبی به نام ای آلوارز نوشت فقدان سیلویا پلات برای ادبیات قابل جبران نیست و شاید هم این حرف بی‌راه نباشد. شعرهای سیلویا پلات طرف‌داران زیادی دارد و خیلی‌ها معتقدند که شعر دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی و بعد از آن، کاملا" تحت تأثیر شعرهای پلات بوده است. پلات در شعرهایش به اتفاقات دهشت‌باری که در زمان جنگ جهانی دوم رخ داده بود هم اشارات زیادی دارد و بعضی از منتقدان معتقدند اجداد آلمانی‌تبار سیلویا پلات و زندگی والدینش در شکل‌گیری این احساسات در شعرهای او نقش زیادی داشته‌اند زیرا او در بعضی از شعرهایش مستقیما" به اردوگاه‌های نازی‌ها و رنج و دردی که انسان‌ها در آن تجربه می‌کردند اشاره کرده است. از طرف دیگر، سیلویا پلات شاعری بود که نوشته‌هایش شکلی اعتراف‌گونه داشت و این وجه خیلی خاصی به شعرهای او می‌داد.

اما علاوه بر شعرها و رمان «حباب شیشه»، خاطرات سیلویا پلات هم جزو تأثیرگذارترین نوشته‌های اوست. سیلویا از سن ۱۱ سالگی خاطراتش را می‌نوشت و این کار را تا پایان عمرش هم ادامه داد. جالب این‌جاست که سیلویا پلات در ۲۴ سالگی در خاطراتش نوشته بوده که از استعداد و قریحه شعری‌اش مطمئن است و می‌خواهد این استعداد را تقویت کند. خاطراتی که او از آغاز دوره‌ی کالج تا پایان زنگی کوتاهش نوشته، در سال ۱۹۸۰ میلادی منتشر شد اما بعدها معلوم شد که تد هیوز بخشی از خاطرات سیلویا را نگه داشته یا آن‌ها را از بین برده است. البته هیوز در آخرین سال‌های عمرش تغییر رویه داد و در سال ۱۹۹۸ میلادی یعنی کوتاه مدتی پیش از مرگش، بخش دیگری از این خاطرات را علنی کرد. بالأخره در سال ۲۰۰۰ میلادی خاطرات منتشر نشده‌ی پلات به چاپ رسید و البته این مسئله چیزی از انتقادات شدید علیه عمل‌کرد تد هیوز در این مورد کم نکرد. تد هیوز قبل از مرگش مدعی شد آخرین بخش‌های خاطرات سیلویا پلات یعنی زمستان ۱۹۶۲ تا پایان عمرش، را سوزانده چون نمی‌خواسته فرزندان پلات آن‌ها را بخوانند. به هر حال، واقعیتش این است که خاطرات پلات هم شبیه خاطرات هیچ‌کس نیست.

نویسنده: فرزانه سالمی

منبع: هفته‌نامه‌ی ایران دخت