شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
دنیا پر از احمق است
با وجود شهرت بسیار «آرتور شوپنهاور» و اهمیت جایگاه او در تاریخ فلسفه تا همین چندی پیش هیچ یک از آثار کلیدی او ترجمه نشده بود و تنها آنچه از شوپنهاور به فارسی در آمده بود محدود میشد به چند عنوان کتاب درباره زندگی و فلسفه او که برای دانشجویان و علاقهمندان جدی فلسفه، در بهترین حالت منابعی دستدوم بیش نبودند. همچنین چند گزیده از نظرات پراکنده او و یکی دو اثر کوتاه و بلند که با در نظر گرفتن نقش و اهمیت شوپنهاور در تاریخ فلسفه، نمیتوانستند حق مطلب را درباره او ادا کنند.
تا اینکه در هفتههای اخیر مهمترین اثر شوپنهاور و در واقع شاهکار فلسفی او بهنام «جهان همچون اراده و تصور» به ترجمه رضا ولییاری، توسط نشر مرکز به بازار آمد که اتفاقاتی فرخنده برای علاقهمندان حوزه فلسفه بهشمار میآید. به این بهانه نگاهی گذرا داریم به زندگی و افکار شوپنهاور؛ فیلسوفی که به بدبینی در میان فلاسفه شهرت داشت.
«میدانی این تابستان برای من چه بوده است؟ سرمستی مدام از خواندن شوپنهاور در یک رشته لذتهای روحی که هرگز درک نکرده بودم. همه کتابهای او را خریده و خواندهام. مسلما هیچ دانشجویی از درسش این همه بهره نبرده است که من این تابستان بهرهمند شدم. مطمئنم که شوپنهاور بزرگترین نابغه تمام اعصار است. او چه چیزهایی در باب مسایل فلسفی نوشته است؟ آنچه او نوشته کل جهان است که بازتابی فوقالعاده درخشان و زیبا یافته است.
پس از خواندن کتابهای او نمیتوانم بفهمم که چگونه این همه ناشناخته مانده است. شاید تنها توضیح همانی باشد که خودش مرتبا تکرار میکند: «دنیا پر از احمق است.»»
این نوشته بخشی است از نامه لئو تولستوی به یکی از دوستانش. هرچند که تولستوی بعدها در بسیاری عقاید خود تجدید نظر کرد، اما این مسئله چیزی از اهمیت آن نمیکاهد و او نیز در شمار خیل بزرگانی بود که در طول زندگی تأثیر بسیار از آرای شوپنهاور گرفت. شاید بسیاری شوپنهاور را در میان فیلسوفان بسیار بزرگ تاریخ جای ندهند، اما حقیقت این است که شوپنهاور و عقایدش (درست یا غلط) بر بسیاری از بزرگان فرهنگ و هنر در طول تاریخ بهشدت تأثیرگذارده است. با این اوصاف بهشکل مستقیم و غیرمستقیم، رد تأثیر نظرات شوپنهاور را در حوزههای مختلف میتوان ردیابی کرد؛ خاصه درمیان پیروان مکتب رمانتیسم که شوپنهاور، فیلسوف دلخواهشان بهحساب میآمد که جهانبینی بدبینانهاش با نگاه آنها به دنیا و ماهیت رنجباری که آنها ادراک میکردند، مطابقت داشت و به همین جهت به فیلسوف محبوب بسیاری از آنان بدل شد.
درمیان فیلسوفان بزرگ تاریخ همانقدر که فلسفه شوپنهاور متفاوت و در نوع خود جالب توجه بهحساب میآید، خود او نیز شخصیت متفاوت و جالبی داشت؛ با عاداتی خاص که او را از دیگران متمایز میکرد و حتی گاه با مبانی فلسفهاش نیز مغایرت یافته و در تضاد بود. مهمتر از همه آنکه شوپنهاور در همه عمر فلسفیاش، زندگی را سراسر رنج نامید و بر طبل زشتیها و پلشیهای آن کوبید، اما در عین حال همواره شیفته زندگی بود و بهروایتی با اندوه فراوان با زندگی وداع کرد.
از سوی دیگر شوپنهاور برخلاف بسیاری که بدبینیشان به زندگی، حاصل تجربههای عملی و لمس دشواریهای واقعی زندگی برای آنها بود، به بدبینی فلسفی شوپنهاور بود که هیچ ربطی با زندگیاش پیدا نمیکرد و اگر تجربه تلخی هم در زندگی داشت آنگونه و بهشدتی نبود که تأثیری عمیق را بتوان بدان نسبت داد. نمونهاش درگیری او با زنی خیاط و حراف بود که پرچانگی آزاردهندهاش، شوپنهاور را به واکنشی ناخودآگاه واداشت و باعث افتادن زن از روی پلهها و مصدومیت او شد که در نتیجه شوپنهاور محکوم به پرداخت هزینههای دادرسی و همچنین برقراری مقرری ماهیانهای بهدلیل از کارافتادگی زن خیاط شد.
اتفاقاتی از این دست بهنظرنمیرسد تأثیر بر جهانبینی کلی او داشته باشد، هرچند که شاید، زنبیزاری معروفش را شدت بخشیده باشد. به هرحال شوپنهاور در تمام زنگی به لحظ مالی وضعیت مساعد و مطلوبی داشت؛ ارثیهای برایش باقیمانده بود که با موقعیتشناسیهای اقتصادیاش به آن افزود و زندگی را در رفاه و آرامش گذراند. ازدواج هم نکرد.
بنابراین تمام امکانات لازم برای بهرهبردن از زندگی و پرداختن به علایقش را داشت. به سیر سفر پرداخت و تقریبا تمام اروپا را گشت، با آسودگی خیال به مطالعه و نوشتن پرداخت و همچنین به هنرهای مورد علاقهاش مثل موسیقی نیزمشغول شد. بنابراین رنج هستی و زندگی برای او نه یک تجربه ملموس، بلکه تلقی و تصوری فلسفهورزانه برای او بود که اگر نه در زمان حیات او که لااقل پس از مرگش، در پیروان و علاقهمندان بعدی آثارش با استقبال بسیاری روبهرو شد.
تنها مشکل بزرگ زندگی او میل شدید و جاهطلبانهاش برای شهرت، شناخته شدن و مورد توجه قرار گرفتن در محافل فلسفی و دانشگاهی بود و این مسئلهای بود که مگر در سالهای پایانی عمر او که شهرت و آوازهاش در حال گسترش بود، همواره در طول سالههای عمرش باعث ناراحتی و دلخوریهای شدیدش بود. تصور میکرد، زدوبندی بدخواهانه علیه او در محافل فلسفی و آکادمیک شکل گرفته است که مانع از جدی گرفتن آثارش میشود. این مسئله برایش آنقدر اهمیت داشت که مأمورانی برای نظرسنجی از سطح جامعه و اطلاع از میزان محبوبیت و شناختهشدگیاش در میان طیفهای مختلف مردم استخدام کرده بود و هر از چند گاهی از آنها اطلاعات میگرفت! با این وجود تقریبا در همه عمر مطمئن بود روزی عظمت آثارش شناسایی خواهد شد.
از فضاهای دانشگاهی و آکادمیک سخت آزردهخاطر بود و با تحقیر بدانها نگاه میکرد. مهمترین دلیل آن نیز بیتوجهی آنها به فلسفه او بود که بدان بسیار فخر میفروخت. اما حقیقت آن بود که همدوره بودن او با هگل و آوازه بسیار زیاد این فیلسوف و نظریاتش، او را نیز همچون بسیاری تحتالشعاع خود قرار داده بود. هگل و فلسفهاش محافل فلسفی و دانشگاهی را سخت به خود جذب و مشغول کرده بود. از این جهت شوپنهاور سخت از هگل باوری رایج در آن دوران متنفر بود و تمسخر و تحقیر بسیار نثار او و پیروان انبوهش میکرد. او فلسفه هگل را متضمن جهانبینی خوشباورانه و حتی سادهلوحانه ارزیابی میکرد. بهویژه آنجا که هگل از پیشرفت دیالکتیکی وجدان بشری بهسوی آزادی سخن میگوید اما شوپنهاور جز تکرار رنج و درد بشری در تاریخ نمییابد.
این کینه و رقابت یکطرفانه برای او نتایج خوشایندی بههمراه نداشت، بهویژه وقتی تصمیمگرفت کرسی استادی در دانشگاه برای خود ترتیب دهد از سر لجاجت با هگل، کلاس درس خود را در همان روز و ساعتی برقرار کرد که هگل نیز در همان دانشگاه کلاسی شلوغ، با شاگردانی انبوه داشت. نتیجه آن شد که جز سه نفر، کسی از درس فلسفه و کلاس او استقبال نکرد، در حالیکه دانشجویان برای نشستن سرکلاسی که هگل استادش بود، سر و دست میشکستند. این بود که دلخوری و حسادت فلسفیاش به هگل، جنبه شخصی هم پیدا کرد و بر نفرت دیرینهاش از محافل آکادمیک افزوده شد.
نکته جالب در این میان آن است که وقتی در برلین بیماری وبا شایع شد، شوپنهاور بیزار از زندگی! جانش را برداشت و به شهر دیگری رفت، اما هگل ماند و از ابتلا به وبا جانش را از دست داد.
آرتور شوپنهاور در ۲۲ فوریه ۱۷۸۸ در دانستیگ متولد شد. پدرش تاجری روشنفکر بود که به فرهنگ و هنر علاقه بسیار داشت و از تمایلات سیاسی آزادیخواهانه بهرهمند بود. مادرش نیز با چنین تمایلاتی بیگانه نبود اما زنی بود زیبا و بیستسال جوانتر از شوهرش که زندگی مشترک رضایتبخشی نداشتند. این زن همچنین نویسندهای سطح پایین بود که رمانهای عامهپسندانه مینوشت و از شهرتی نسبی نیز به این واسطه برخوردار بود. اما از آنجا که آبش با شوپنهاور جوان در یک جوی نمیرفت، همواره به این صفت، توسط او تحقیر میشد، هرچند که این نگاه تحقیرآمیز به دیگران را شوپنهاور تا حد زیادی از مادرش به ارث برده بود؛ بنابراین در شکلگیری این اختلاف متقابل، خود رل مهمی را با سرکوفت زدنهایش بازی میکرد که توأم با استهزای دغدغههای فلسفی او بود.
خودکشی غیرمنتظره پدر شوپنهاور که انگیزه آن هیچ وقت روشن نشد، دور تازهای در زندگی مادر و پسر بهوجود آورد که البته با توجه به ثروت باقیمانده از پدر، توأم با رفاه و آسایش بود. شوپنهاور جوان علیرغم علاقه پدر به ادامهدادن راه او، تنها اندک زمانی به تجارت پرداخت، سپس به تحصیل طب و همچنین فلسفه روی آورد و رساله دکترای خود را تحت عنواان «درباره ریشه چهارگانه اصل سبب کافی» ارایه کرد. رسالهای که با مادرش بر سر نگاه تمسخرآمیز او به این رساله، بگو مگو داشت.
مادرش زنی جاهطلب بود که تمایلات روشنفکرانهاش باعث میشد، میهمانیهایی دایمی با حضور میهمانانی اهل فرهنگ و هنر ترتیب دهد و در این میهمانی به فضلفروشی بپردازد. معروفترین چهرهای که پای ثابت این میهمانی بود، گوته شاعر نامدار آلمانی بهحساب میآمد، که به یمن حضور او پای بسیاری دیگر از چهرههای شاخص فرهنگ و هنر آن روزگار به این میهمانیهای ثابت باز شد.
به این ترتیب شوپنهاور علیرغم اینکه تحمل افادههای مادر برایش دشوار بود برای او، این شانس را بههمراه آورد که با تعدادی از هنرمندان درجه یک آن روزگار آشنایی و دوستی داشته باشد. اما اختلافهای مادر و پسر آنقدر زیاد بود که شوپنهاور به بهانه تحصیل در دانشگاه او را بهطور موقت ترک کرد. جدایی که چندی بعد شکل دایمی پیدا کرد و سرانجام پس از بگو مگوهای شدید مادر و پسر که بیرحمانه به یکدیگر و آثارشان میتاختند، شوپنهاور (از بیست و شش سالگی به بعد) دیگر به دیدار مادرش نرفت.
شوپنهاور در طول زندگی به معنای متعارف بهکار و حرفه و یا شغلی مشخص نداشت، گاهی در معاملاتی شرکت کرد که شم اقتصادیاش باعث شد، ثروتش را افزون کند. نوشتن نیز برای او حرفه محسوب نمیشده، کار دانشگاهی نیز او را جذب نکرد. تنها به مطالعه و نوشتن برای دلش پرداخت. تفریحات شخصی همچون پیادهروی، نواختن فلوت، رفتن به کنسرت و نظایر آن را نیز از یاد نبرد. هرگز ازدواج نکرد، اما با این حال بیزاریاش از زنان، مانع از آن نبود که روابطی گذرا و البته جنسی، با آنها نداشته باشد. روی همرفته راحت و بیدردسر زندگی کرد، هرچند که توهمات بدبینانهاش آنقدر زیاد شده بود که سالهای طولانی از دیوار اتاقش تفنگی شکاری آویزان کند.
سرانجام در سال ۱۸۶۰ درگذشت؛ زمانیکه چند سالی بود که شهرتش رو به فزونی گذشته بود، بیاینکه از مردمگریزی و بدبینی او چیزی کم شده باشد.
نخستین آثار فلسفی شوپنهاور با اقبالی روبهرو نشد؛ انگشتشمار بودند کسانی که توجهی به آن نشان دادند. شوپنهاور بدبینانه این مسئله را حاصل توطئه محافل فلسفی در رابطه با خودش ارزیابی میکرد. محافلی که سخت درگیر فلسفه هگلی رایج در زمان خود بودند.
شوپنهاور از جمله آن فلاسفهای است که دستگاه فلسفی منظمی دارد. بنمایه آراء این دستگاه فلسفی، حاصل اندیشه و تفکر شوپنهاور در زمان جوانی است که بهطور جامع در کتاب جهان همچون اراده و تصور که از ۲۶ تا ۳۰ سالگی (۱۸۱۸) آن را نوشت، متبلور شده است و پس از آن تقریبا شوپنهاور هرچه نوشت در بسط و گسترش این دستگاه فلسفی و استوار ساختن پایههای آن بود. علاوهبر آثار گوناگون و پرشماری که از او به یادگار مانده، شوپنهاور تقریبا هراز چندگاهی دست به ویرایش و پالایش شاهکار خود (جهان همچون اراده و تصور) زده است.
چاپ دوم این کتاب که در سال ۱۸۴۴ صورت گرفت، تقریبا حجم کتاب را با افزودههایی در پنجاه فصل، به دو برابر رساند.
فلسفه شوپنهاور بسیار وامدار فلسفه کانت است، هرچند که از جایی به بعد تفاوتهای محسوس در آن میتوان مشاهده کرد؛ که به تفاوتهایی اساسی میانجامد و بهزعم برخی نه از سر درک ناردست کانت که بهدلیل تکهتکه کردن آن بود بهجای برداشت از تمامیت یک دستگاه فلسفی؛ هرچند که خود شوپنهاور عقیده داشت کانت پس از شاهکار بزرگش «سنجش خرد ناب» که جهان فلسفه را دگرگون کرد، با آثار بعدیاش تمام آن دستگاهی که بنا ساخته بود را تکهتکه کرد و شاید با همین برداشت بود که شوپنهاور تصمیمگرفت با استفاده از این تکهها دستگاه فلسفی خود را بنا نهد.
یکی از مشکلات او با فضای دانشگاهی و فیلسوفان همدوره خود، درک نادرست و سادهانگارانهای بود که به تصور او از فلسفه کانت ارایه میشد.
با این حال دلیل اهمیت فلسفه شوپنهاور، تأثیر گرفتن او از فلسفه کانتی نیست، بلکه در عظمت بنایی است که دستگاه فلسفی خود برجای گذاشت؛ فلسفهای که پس از یک دوره انکار به سرعت شهرت یافت و در نیمه اول قرن بیستم به اوج رسید. آنچه شوپنهاور از فلسفه کانتی پسندید، محدود ساختن توان عقل بشر در دریافت حقیقت نهایی چیزها بود. عقلی که همیشه مجبور است روی دادههای اولیه کار کند و با کار کردن روی این دادهها، اشکال ادراکی خود را نیز بر آن تحمیل کند. این ایده بسیار مقبول طبع شوپنهاور افتاد و در بحث رابطه عقل با ادراک مواد بیرونی، از آن بهره بسیاری برد.
به این ترتیب حتی برخی، دو بخش اول کتاب جهان همچون اراده و تصور را تکرار همان چیزهایی میدانند که خود کانت، پیشتر نیز گفته بود و حالا شوپنهاور با کمی دستکاری و بهشکل بدتری از کانت بازگو میکرد!
اما در ادامه کتاب بهتدریج از لابهلای این مباحث دستگاه فلسفی خود او سر بر میآورد. از نظر شوپنهاور نیز همچون کانت، عقل و ادراک تنها از عهده فهم ظاهر جهان برمیآیند، اما شوپنهاور این نکته را به میان میآورد که نباید از تأثیر «خواهش» غافل بود، چراکه اگر خود را عاملی خواهنده بشماریم، بر سرشت واقعی خود که متضمن تلاش برای ادامه حیات است، آگاهی مییابیم و این واقعیت بنیادین درباره هر فرد است که به او اجازه میدهد تا به سرشت واقعی هستی خود و درواقع به سرشت واقعی کل هستی، واقف شود. چنین نقطهنظری وقتی در کنار جمله کلیدی شوپنهاور در ابتدای شاهکارش گذاشته شود (جهان اندیشه من است) معنای خود را پیدا میکند.
تلاش شوپنهاور نیز همچون دیگر فیلسوفان شناخت جهان است، اما او برخلاف بسیاری خواهش شناخت را شناسندگی بهحساب نمیآورد، بلکه آن را به حساب این میگذارد که انسان موجودی خواهنده است. او بهواسطه خواستن، به شناخت میرسد؛ نه از طریق تعقل و تصور که اشکال رایج شناخت به حساب میآیند. عصاره فلسفه شوپنهاور تاریخ را جز تکرار تراژیک رنج و درد نمیبیند و علت این رنج را خواست زندگی میداند که از منظر او جوهر اصلی جهان است. او با الهام گرفتن از فلسفه هند و جهانبینی بودایی از تجربه درونی، زندگی را معنای خواست درنظر میگیرد و نتیجه میگیرد که زندگی همچون آونگی از راست به چپ میان رنج و ملال در حرکت است.
نگاه شوپنهاور به زنان بسیار بدبینانه است. او زنان را موجوداتی با موهای بلند و عقلهای کوتاه میخواند و انبوهی جملات قصار نیز در همین راستا در آثار او میتوان یافت.
شوپنهاور نثری استوار و فاخر و بسیار روشن داشت. بنابراین ویژگی آثار او نهتنها بنیان فلسفی مضمونی آنها، بلکه برخورداری از نثری بسیار ادبی است. از همین روست که حوزه تأثیرگذاری او را به فلسفه محدود نمیکنند، بلکه آن را در ادبیات و بهویژه رمان نیز میتوان ردیابی کرد.
بنابراین اگر شوپنهاور به فیلسوف محبوب هنرمندان بدل میشود، از یکسو به دلیل جذابیتهای آرای فلسفی بسیار جذاب او و از سوی دیگر بهدلیل نثر ممتاز اوست. اینچنین بود که هنرمندانی چون واگنر، پروست، کنراد، هاردی، موزیل، بکت، موپاسان، ایبسن، تولستوی، توماس مان و حتی چاپلین از او تأثیر بسیار گرفتهاند.
در حوزه اندیشه نیز بزرگانی چون نیچه، فروید، ویتکنشتاین بسیار از او متأثر گشتهاند.
نیچه که از ستایشگران بزرگ اوست، آثار شوپنهاور را واسطه درک خود از فلسفه میخواند و فروید نیز او را درشمار شش مرد بزرگ تاریخ بشری قرار میدهد.
باتوجه به اهمیتی که او برای روشنی نثر قایل بود، یکی از ایراداتی که به هگل وارد میساخت، نثر پیچیده و دشوار او بود. او فیلسوف را موظف میدانست که روشن و قابل فهم بنویسد، بنابراین فیلسوفانی چون هگل را متهم میساخت که برای عمیق و بزرگ نشان دادن فلسفه خود، بیدلیل دشوار و غیرقابل فهم مینویسند. او حتی تا آنجا پیش میرفت که آنها را شارلاتان و شعبدهباز مینامید.
شوپنهاور اگرچه در سالهای پایانی عمر طعم شهرت و استقبال از فلسفه خود را چشید، اما در اوج دوران ناشناخته ماندنش و بیتوجهی به آثارش، آگاهانه پیشبینی میکرد که عظمت کارش را نسلهای بعد به درستی درک خواهند کرد و این پیشبینی جامعه حقیقت نیز به تن کرد، چراکه نه تنها اندیشمندان بسیاری از او متأثر بودند، بلکه اقبال گسترده آثار و اندیشه او در میان هنرمندان دایره تأثیرگذاری آرای او را بسیار وسیع کرد و با نوعی فروکاهش آنها را بهشکلی گسترده به میان توده مردم برد.
نویسنده: کورش - مجدآذر
منبع: هفته نامه - پنجره - ۱۳۸۸ - شماره ۶
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست