شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا

شعار می دهم, پس هستم


شعار می دهم, پس هستم

نگاهی به ۷ فیلم به نمایش درآمده در جشنواره فیلم فجر

فیلمنامه همچنان یکی از بزرگ‌ترین مشکلات سینمای ایران است. فیلم‌های روز اول جشنواره بدون آنکه روایت صحیحی داشته باشند، درگیر حرف‌ها و پیام دادن هستند.

عاشق‌ها ایستاده می‌میرند علاوه بر اینکه هیچ منطق روایی ندارد، به‌شدت از نظر ساختار ضعف دارد. فیلمی عمیقا آماتوری که معلوم نیست چطور به جشنواره فجر راه پیدا کرده است.

گنجشکک اشی مشی فیلمی سه اپیزودی درباره معضلات اجتماعی و مسائل کودکان و نوجوانان است. به غیر از حضور گذری شخصیت‌ها در اپیزودهای مختلف هیچ عنصر وحدت بخشی وجود ندارد که این سه داستان مجزا را به هم مربوط کند. بهترین اپیزود، اپیزود نفس ساخته غلامرضا رمضانی است. لیلا زارع بازی خوبی در این اپیزود دارد و روایت کم و بیش موفق به پیش می‌رود. اپیزود مرا بشنو نیکخواه آزاد به‌شدت کلیشه‌یی و سرشار از شعار است. اپیزود پایانی بن بست مسعود کرامتی هم چندان چنگی به دل نمی‌زند و درباره معضلات کودکان بزهکار است. مشخص نیست که این فیلم سه اپیزودی با چه نگاه و هدفی ساخته شده است.

بیگانه بهرام توکلی با وجود فضاسازی خوبش فیلم ناموفق و شکست خورده‌یی است. اقتباس آزاد توکلی از نمایشنامه جاودانه تراموایی به نام هوس تنسی ویلیامز نتوانسته با روحیات و جامعه امروز ما تطابق پیدا کند. سکوت‌های طولانی فیلم و انفعال شخصیت‌ها بیشتر از آنکه به بار فیلم اضافه کند، بی‌منطق و بی‌کارکرد است. به نظر می‌رسد که توکلی مسیر اشتباهی را برای متفاوت بودن انتخاب کرده است. تنها فیلم قابل قبول روز اول سیزده هومن سیدی بود. فیلمی که مسلما گامی رو به جلو نسبت به آفریقاست. فیلمی که برای آن وقت و انرژی گذاشته شده است و در کارگردانی و روایت نسبت به سینمای ایران بسیار جسورانه است. سیدی این‌بار توانسته علایق و ارجاعات سینمای مورد علاقه‌اش را در بستر روایتش تزریق کند. هر چند که شباهت آشکار فیلم به ویدیوی بنی میشاییل هانکه کمی آزار‌دهنده است. اما در مجموع سیدی توانسته اتمسفر و سینمای مورد علاقه خودش را در سیزده بسازد. باید منتظر فیلم‌های بعدی این کارگردان تجربه‌گرا و جسور ماند.

نخستین فیلم روز دوم جشنواره قصه‌های رخشان بنی اعتماد بود. فیلمی که بعد از دو سال بالاخره مجوز نمایش گرفت. در این فیلم بنی‌اعتماد شرایط و حال و روز کنونی شخصیت‌های فیلم‌های سابقش را در ساختاری اپیزودیک روایت می‌کند. شخصیت‌هایی مثل نوبر کردانی روسری آبی، طوبی و عباس زیر پوست شهر، سارای «خون بازی»، «عادل و نرگس» «نرگس»، حلیمی خارج از محدوده و... مشکل اصلی فیلم در اینجاست که اگر فیلم‌های گذشته بنی‌اعتماد را تماشاگری ندیده باشد، به هیچ‌وجه با این فیلم نمی‌تواند ارتباط بگیرد. نمونه چنین فیلم‌هایی را در سینمای جهان هم داشته‌ایم. اما برای ارجاع دادن، باید بستر روایی و قصه‌هایی داشته باشیم که به هم مرتبط باشند. صرف حضور یک مستندساز نمی‌تواند این همه قصه را به یکدیگر مرتبط کند. در کنار این مساله ساختار و فرمی هم در کار نیست. آیا می‌شود باور کرد که این قاب‌های مستند نما و شلخته و عاری از هرگونه زیبایی‌شناسی را بنی اعتماد ساخته باشد؟ متاسفانه باز هم حرف زدن و شعار دادن بر سینما ترجیح داده شده است. شعارهای روی فیلم مانند بلندگویی عمل می‌کند که می‌تواند در بازه‌یی محدود روی مخاطب تاثیر بگذارد و به محض تمام شدن فیلم هم از یاد می‌رود. هنوز فیلمی که سینما را رعایت کند و برای لحظاتی حال همه ما را خوب کند ندیده‌ایم و همچنان منتظریم.

«زندگی جای دیگری است» منوچهر هادی تا به اینجا تنها فیلمی است که قصه خودش را بدون لکنت تعریف می‌کند و برای مخاطب خود ارزش قایل است. هادی گام به گام پیشرفت کرده و اکنون با زندگی جای دیگری است بهترین فیلمش را ساخته است. نکته مهم فیلم حضور حامد بهداد و یکتا ناصر است که هر دو نقش‌های خود را به خوبی ایفا کرده‌اند. بهداد بعد از افت چند سال اخیرش برای نخستین بار یک بازی کنترل شده بدون حرکات فیزیکی و افکت‌های غلو شده ارائه داده است. ناصر هم با درک درست از نقش، بهترین بازی خود در سینما را انجام داده است. مشکل اصلی زندگی جای دیگری است ریتم نسبتا کند فیلم و زمان‌های مرده است. فیلم هادی یک اثر درست در سینمای بدنه ایران است و در محدوده نگاه خود فرم درستی هم دارد، اما نمی‌تواند از محدوده یک فیلم متوسط بالاتر برود. پایان بد فیلم مثل بیشتر پایان بندی‌های امسال اصلا منطقی و درست نیست.

تلقی اشتباه از اجتماع باعث می‌شود که« مردن به وقت شهریور» هاتف علیمردانی یک شکست کامل باشد. نگاه فیلمساز هیچ تفاوتی با نگاه کارگردان مجموعه آینه عبرت که سال‌ها پیش از تلویزیون پخش می‌شد، ندارد. فقط شاید عوض شدن شرایط اجتماعی امروز باعث شده که فیلمساز مواد مخدر جدید را در فیلمش نشان دهد و روابط بین دخترها و پسرها را هم بازتر از سابق به تصویر بکشد. فیلمنامه به‌شدت ضعیف و مغشوش و نگاه کهنه فیلمساز، باعث شده با مشتی شعار و تصاویری متحرک، محصولی خلق شود که سر تا پایش پر از غلط است. با حضور یک فرزند معلول نمی‌شود سختی یک زندگی را نشان داد. باید کاراکتر خلق کرد، برای روایت عرق ریخت و منطق پیچ به‌شدت بد پایانی و داستان دفترچه خاطرات آخرین ضربه مرگباری است که به پیکره بی‌منطق روایت فیلم می‌خورد.

«چ» جدیدترین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا با وجود فیلمبرداری خوب و کارگردانی نسبتا خوب در بعضی از صحنه‌ها فیلمی نیست که بتواند مخاطب را جذب کند. تصویر به‌شدت تخت و یک‌بعدی از چمران در این فیلم نگاه احساسات‌گرایانه و سانتیمانتال فیلمساز را عیان می‌کند. جلوه‌های ویژه بسیار بد هم ضربه مهلکی به پیکره فیلم زده است. به نظر می‌رسد که استراتژی فیلمساز برای بیان کردن چند جمله قصار و تقابل‌هایی که مردم را در میانه خود قرار می‌دهد (از آژانس شیشه‌ای ۱۶ سال می‌گذرد و هنوز این مساله ادامه دارد !) نمی‌تواند یک فیلمنامه ضعیف را نجات دهد. به نظر می‌رسد که فیلمساز به جای کار روی روایت و درست کردن کاراکترها می‌خواسته توان تکنیکی خود را در صحنه‌های شلوغ نشان دهد که به جز صحنه سقوط هلی‌کوپتر (که البته در همین صحنه هم جلوه‌های ویژه بسیار بدی وجود دارد) در این امر هم ناکام می‌ماند. فیلمسازان سابقا خوب از روی دست خود دیکته‌های پر از اشتباه می‌نویسند و فیلمسازان جوان هم جسارت را در نشان دادن باسمه‌یی معضلات اجتماعی با مقادیر زیادی شعار می‌دانند. اوضاع جشنواره امسال اگر به همین منوال ادامه پیدا کند شاهد یکی از بدترین ادوار جشنواره خواهیم بود.

بهنام شریفی