جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

روش شناسی فلسفه سیاسی و علم سیاست


روش شناسی فلسفه سیاسی و علم سیاست

تفاوت فلسفه سیاسی و علم سیاست از نوع تفاوت فلسفه و علم است و تفاوت فلسفه و علم به روش عقلی یا اثباتی آنهاست بر اساس تقابلی كه بین معرفت عقلی و دانش اثباتی و آزمون پذیر پدید می آید, فلسفه سیاسی هر نوع تلاش برای شناخت مسائلی است كه به روش عقلی در عرصه سیاست رخ می دهد, زیرا علم سیاست معرفتی است كه با روش آزمون پذیر به شناخت سیاست می پردازد

تفاوت فلسفه سیاسی و علم سیاست از نوع تفاوت فلسفه و علم است و تفاوت فلسفه و علم به روش عقلی یا اثباتی آنهاست. بر اساس تقابلی كه بین معرفت عقلی و دانش اثباتی و آزمون‏پذیر پدید می‏آید، فلسفه سیاسی هر نوع تلاش برای شناخت مسائلی است كه به روش عقلی در عرصه سیاست رخ می‏دهد، زیرا علم سیاست معرفتی است كه با روش آزمون‏پذیر به شناخت سیاست می‏پردازد.

۱. تمایز پوزیتیویستی علم و فلسفه: تمایز فلسفه سیاسی و علم سیاست، بر اساس تعریف آگوست كنت از معرفت علمی كه آن را معرفتی اثباتی و آزمون‏پذیر می‏داند، تمایزی روش شناختی است. تعریفی پوزیتیویستی و اثباتی از علم خصوصاً نسبت به موضوعات اجتماعی و سیاسی، پدیده‏ای نوظهور است كه در مقطعی خاصی از دوران مدرن یعنی قرن نوزدهم بروز می‏یابد و پس از گذشت یك سده نیز گرفتار تزلزل و تردید می‏شود. كنت براساس تعریفی كه از علم ارائه می‏دهد، تفاوت علم و فلسفه را مربوط به موضوعات آنان نمی‏داند، بلكه تفاوتی روشی قلمداد می‏كند.

از نظر او، علم و فلسفه به حسب موضوع، می‏توانند قلمرو مشتركی داشته باشند؛ یعنی همه موضوعاتی كه با روش علمی مورد تفحص قرار می‏گیرند، با روش فلسفی نیز قابل بحث و گفت‏وگو هستند. از نظر او علم و فلسفه علاوه بر تفاوت در روش، به لحاظ تاریخی نیز در تقابل با یكدیگر هستند؛ به این معنا كه فلسفه به لحاظ زمانی مقدم بر علم است. ترتیب زمانی فلسفه و علم نسبت به موضوعات مختلفی كه محل بحث آنهاست موجب می‏شود تا اموری كه با روش علمی شناخته می‏شوند، قبل از آن در محدوده موضوعات و مسائل فلسفی قرار گرفته باشند؛ البته این قاعده درباره موضوعات سیاسی نیز جاری خواهد بود؛ بنابراین آنچه اینك در حوزه علم سیاست قرار می‏گیرد، بیش از آن كه به صورت علمی شناخته شود، محل بحث فیلسوفان سیاسی بوده است.

در این نگاه، تفاوت فلسفه سیاسی و علم سیاست از نوع تفاوت فلسفه و علم است و تفاوت فلسفه و علم به روش عقلی یا اثباتی آنهاست. بر اساس تقابلی كه بین معرفت عقلی و دانش اثباتی و آزمون‏پذیر پدید می‏آید، فلسفه سیاسی هر نوع تلاش برای شناخت مسائلی است كه به روش عقلی در عرصه سیاست رخ می‏دهد، زیرا علم سیاست معرفتی است كه با روش آزمون‏پذیر به شناخت سیاست می‏پردازد.

۲. متافیزیك و فلسفه سیاسی: دیدگاه‏های به اصطلاح علمی مدرن، تا آن جا كه در بیان تقابل علم و فلسفه به تعریف و تحدید علم و از جمله علم سیاست می‏پردازند، دقیق‏تر سخن می‏گویند. آنها در این دست از تعریفات دست كم حوزه كار خود را مشخص می‏كنند و لكن تعاریف آنان از فلسفه یا فلسفه سیاسی دارای ابهام است. علم سیاست در تعریف مدرن خود نظیر جامعه‏شناسی و دیگر علوم انسانی یا طبیعی دانشی است كه می‏كوشد فارغ از ارزش‏ها یا مباحث متافیزیكی با روش تحصلی یا به اصطلاح عینی به شناخت پدیده سیاست و آنچه در حوزه اقتدار و حاكمیت قرار می‏گیرد، بپردازد، واما فلسفه سیاسی چیزی جز نگاه فلسفی به پدیده سیاست نیست. اگر از نظر كسانی كه اینك با عنوان فیلسوف سیاسی شناخته می‏شوند، به خصوص از منظر فیلسوفان سیاسی دنیای اسلام بنگریم، تعریف مدرن از فلسفه سیاسی تعریف جدیدی است كه خالی از خطا و نقص نیست. آنان از تعریفی كه درباره كار آنان می‏شود خبر نداشته‏اند و در صورت خبردار شدن به صحت آن نمی‏توانند حكم كنند.

در تعریف مزبور فلسفه سیاسی بخشی از فلسفه دانسته می‏شود؛ یعنی فلسفه یا روش فلسفی در این تعریف نقش محوری دارد و حال آن كه فلسفه در نگرش كسانی كه به فلسفه سیاسی می‏پردازند به دو معنای خاص وعام به كار می‏رود. معنای خاص فلسفه، متافیزیك و علمی است كه به مباحث وجود می‏پردازد. فلسفه به این معنا گرچه بنیادهای متافیزیكی معرفت سیاسی را فراهم می‏كند، لكن خود هرگز به موضوعات سیاسی نمی‏پردازد تا آن كه به این اعتبار فلسفه سیاسی را پدید آورد.

فلسفه به معنای عام همان معرفتی است كه در قبال معرفت ظنی، خیالی، خطابی و مانند آن قرار می‏گیرد و به معنای دانش علمی است؛ یعنی دانشی است كه به شناخت حقیقت به گونه‏ای یقینی نایل می‏شود و مراد از یقین در این تعریف، یقینی روان شناختی نیست؛ بلكه یقین علمی است كه با جزم‏های ویژه خود همراه است. فلسفه به این معنا در قبال سفسطه یا شكاكیت به كار می‏رود. تفاوت فیلسوف با شكاك و سوفسطایی در باور و اعتقاد به حقیقت و شناخت آن است.

معنای عام فلسفه بر خلاف معنای خاص آن علمی نیست كه به موضوعی خاص یعنی به اصل وجود اختصاص داشته باشد، بلكه علم به موجودات مختلف و به بیان دیگر، علم به تعیّنات وجودی را نیز شامل می‏شود. فلسفه به این معنا، اسم جنس برای مطلق علم و از جمله علم به وجود است، و این معنا از فلسفه می‏تواند به موضوعات مختلفی كه مورد تعلق آن است اضافه شود، مانند فلسفه الهی كه به مباحث متافیزیكی و الهیات می‏پردازد یا فلسفه ریاضی كه علم به كمیات منفصل و متصل را شامل می‏شود، و یا فلسفه سیاسی كه همان علم به سیاست است.

۳. فلسفه سیاسی به عنوان یك علم: از آنچه گذشت به دست می‏آید كه متفكران مسلمان در فلسفه سیاسی هرگز بحث فلسفی به معنای خاص نمی‏كردند. آنان فلسفه سیاسی را مانند فلسفه ریاضی یا طبیعی، دانش مستقلی می‏دانستند. این دانش مستقل از نظر آنان چیزی جز علم سیاست نبود؛ بنابراین تقابل بین فلسفه سیاسی با علم سیاست بی‏اشكال نیست. آنچه اینك فلسفه سیاسی نامیده می‏شود، در نزد كسانی كه به آن می‏پردازند، جدای از علم سیاست نیست.

متفكرانی كه در یونان، دنیای اسلام و همچنین پس از رنسانس در سده‏های هفدهم و هجدهم، به مسائل سیاسی می‏پرداختند، گر چه اینك كار آنها با عنوان فلسفه سیاسی در قبال علم سیاست قرار می‏گیرد، و لكن هیچ یك ازآنها مباحثات و كاوش‏های خود را غیرعلمی نمی‏دانستند. كسانی كه از قرن نوزدهم به بعد، در قبال جریان پوزیتیویستی معرفت به موضع‏گیری پرداختند و روش‏های تجربی را در شناخت حقیقت به خصوص در حوزه علوم انسانی ناكارآمد و ناتوان دانستند، اغلب به رغم نقدهایی كه بر علم مدرن وارد آورده‏اند، تأملات نظری خود را غیرعلمی نمی‏دانند. آنچه را كه ادموند هوسرل در بحران علم اروپایی بیان می‏كند در نقد عینیتی است كه بر ذهنیت آمپریستی و حس‏گرایانه علم تحصّلی به گونه‏ای عامیانه سایه افكنده است، و این نقد كه بنیادهای وجودی علم اروپایی را در معرض نظر قرار می‏دهد نفی كننده رویكردهای علمی دیگر نمی‏باشد. تأملات اجتماعی و سیاسی‏ای كه در امتداد پدیدارشناسی هوسرل شكل می‏گیرد، با آن كه از تقیدات دانش تحصلی آزاد است اگر هم در اصطلاح پوزیتیویستی، علم سیاست و یا جامعه‏شناسی علمی خوانده نشود، بدون شك هویتی علمی دارد.

۴. تمایز روش شناختی: اگر بین آنچه اینك فلسفه سیاسی نامیده می‏شود با علم سیاست مدرن تقابلی باشد. در علم و غیر علم بودن آنها نیست، بلكه در اموری دیگر و از جمله در روش‏شناسی است.

همه آنچه كه تحت عنوان فلسفه سیاسی در قبال علم سیاست قرار می‏گیرد، در بعد روش شناختی از این ویژگی مشترك برخوردارند كه به روش علم پوزیتیویستی و صورت‏های تعدیل یافته آن مقید نیستند؛ بنابراین عنوان جامعی كه می‏تواند به سهولت همه فلسفه‏های سیاسی را در بعد روشی پوشش دهد، بیشتر یك عنوان سلبی است؛ فلسفه‏های سیاسی كه هر یك مدعی ارائه الگویی از علم سیاست هستند. به رغم تقابل جامعی كه با علم سیاست مدرن دارند، از تمایزات درونی نیز می‏توانند برخوردار باشند. این تمایزات آنها را به حسب اشتراكات و اختلافاتی كه دارند در چند دسته می‏تواند قرار دهد، مانند فلسفه سیاسی یونان یا فلسفه سیاسی دنیای اسلام و همچنین فلسفه سیاسی مدرن كه بیشتر در حاشیه تأملات فلسفه سده‏های شانزدهم به بعد شكل گرفته‏است.

۵. روش‏شناسی فلسفه سیاسی: خصلت روش‏شناسی فلسفه سیاسی دنیای اسلام گرچه متأثر از اصول موضوعه یا بنیادهای متافیزیكی آن است، لیكن به طور خاص در شیوه برهانی آن تمركز می‏یابد. در برهان با آن كه عقل نقش محوری دارد، لكن شیوه برهانی به معنای شیوه عقلی نیست تا آن كه در قبال روش‏های حسی یا شهودی قرار گیرد. برهان نحوه‏ای از استدلال قیاسی است و قیاس یكی از روش‏های استدلالی در قبال استقرا و تمثیل است؛ استقرا استدلال از جزئی به كلی و تمثیل استدلال از جزئی به جزئی است و قیاس استدلالی از كلی به جزئی است.

تمثیل و استقرا گرچه دلالت‏های معرفتی جدیدی را به دنبال می‏آورند و لكن ره آورد هیچ یك از آنها معرفت علمی نیست و به همین دلیل این دو نحوه استدلال در علوم و از جمله در علم سیاست كارآمد نیستند. تمثیل و استقرا در برخی از موارد می‏توانند كاربردهای سیاسی داشته باشند و سیاست‏مدار از این وسایل برای رسیدن به اغراض سیاسی خود استفاده می‏كند، و لیكن كاربرد سیاسی آنان دلیل بركارآمد بودن آنها در علم سیاست و فلسفه سیاسی نیست. در مواردی كه استقرا و تمثیل آثار سیاسی داشته باشند، فلسفه سیاسی با نگاه برهانی خود، به مطالعه آنها می‏پردازد.

قیاس نیز در بسیاری از موارد به سرنوشت استقرا و تمثیل گرفتار است. یعنی قیاس در همه حالات خود، ثمره علمی نداشته، و در معرفت‏های علمی كاربرد ندارد. قیاس در صورتی مفید علم است كه شكل برهانی داشته باشد. قیاس به اعتبار صورت و ماده خود تقسیماتی دارد، تقسیم قیاس به استثنایی و اقترانی شرطی و حملی، و یا تقسیم قیاس اقترانی حملی به صورت‏های چهارگانه از جمله تقسیمات قیاس به اعتبار صورت آن است. صور مختلف قیاس در یك تقسیم دیگر دارای دو قسم منتج و غیرمنتج هستند و قیاسات برهانی برای این كه به نتیجه علمی منجر شوند باید از صور منتج استفاده كنند. قیاس به اعتبار ماده به پنج قسم خطابی - شعری - جدلی - مغالطی و برهانی تقسیم می‏شود و قیاس برهانی قیاسی است كه مواد آن یقینی باشد و مراد از آن یقین علمی است كه در قبال یقین روان‏شناختی می‏باشد. ابن سینا در برهان كتاب شفا خصوصیات یقین علمی را كه موجب امتیاز آن از یقین روان شناختی می‏شود بیان كرده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.