یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
جامعه اسلامی, نیم قرن پس از پیامبر به کجا رسید
نگاه روان شناسانه و جامعه شناسانه به واقعه سوزناک کربلا از جمله مسیرهای تحلیلی بارز درباره چرایی رخداد این حماسه دینی است. از این وجه نام حسین بن علی(ع) از همان ابتدای تاریخ تا امروز قرینه ای عجیب با کربلا داشته است و تصور سرزمین کربلا بدون حضور با هویت فرزند پیامبر(ص) امکان پذیر نیست اما نگاه مطلب حاضر فرای تمام سویه های عرفانی و معرفتی اش، یک توصیف تاریخی و تحلیل روانکاوانه از جامعه عرب آن دوران و بررسی کوتاه تحولاتی است که اعراب در طی برهه زمانی ظهور اسلام تا واقعه کربلا با آن رویارو شدند.
به راستی جامعه عرب دارای چه ویژگی های سایکولوژیستی بود؟ از بعد جامعه شناختی چه شاخصه هایی را به عنوان شناسه در بطن سبک زندگی آن ها می توان رصد کرد و اساسا مسیر حرکتی جامعه مسلمان از کعبه ایمان به مسلخ دین در حضور شیطان چگونه طی شد؟
پاسخ به این پرسش ها می تواند تا حدودی ما را در رسیدن به یک فرآیند تحلیلی مشخص یاری کند و چارچوبه های عقلانی این واقعه عظیم تاریخی(عاشورا) را به دور از هرگونه حس حمیت گونه یا نگرش متعصبانه به سرمنزل مقصود برساند و در نظر ما عینیت بخشد.
از جنبه جامعه شناختی، اعراب پیرو سبک زندگی عشیره ای بودند; سبکی که نظام ارزش های اجتماعی را برمبنای نسب و خون ارزیابی می کرد و نگاهی طبقاتی و نژادی در مناسبات خود وارد ساخته بود. از اینرو آنچه در نگاه اولیه به جامعه عرب قبل از ظهور اسلام خودنمایی می کند، حاکمیت نوعی نظام شیخ سالار است که تمامی مراودات اجتماعی را بر مبنای مولفه سن متحقق می ساخت.
این رویه پیرمرادگونه(البته از نوع جاهلانه اش) نه تنها فرصت تفکر و اندیشه را از جامعه سلب می کرد بلکه تا اندازه ای در تک بعدی شدن ساحت نظری و فکری اعراب موثر بود که قدرت تصمیم گیری عقلانی را از آن ها می گرفت و رفتاری احساسی را در عرصه جامعه نمود می بخشید که از جمله دلایل اصلی شکل گیری نزاع های طولانی مدت میان قبایل آن هم برسر مسایل نه چندان با اهمیت بود. این سیستم غلط اجتماعی که در یک گستره چرخشی دو قرنی، نوعی از نظام بدوی(بادیه نشینی) را بر زندگی اعراب حاکم ساخته بود علاوه بر آن معایبی که برشمردیم در حذف عواطف انسانی و استقرار توحش نقش مهمی داشت و همین بیماری روان شناختی - اجتماعی در دوران جاهلیت بود که فرصت پرورش تفکر توحیدی و نهادینه شدن تعقل و اندیشه در بنیان رفتارهای فردی آن مقطع را از بین برده بود.
اما انقلاب توحیدی پیامبراکرم(ص) با فراخواندن آدمی به تعقل و بر مبنای آیات روشنگرانه قرآن کریم، اندیشه دینی را سرچشمه تمامی خیرات برشمرد و با نکوهش صفات مذموم دوران جاهلیت، اساس نظمی نوین و عادلانه را پی ریزی کرد که در آن قرآن، پایه تمامی قاعده های رفتاری و گفتاری جامعه بود.
قرآن در این وجه به عنوان یک کتاب انسان ساز و دانشگاه تمدن ساز از ملت خشن و بادیه نشین. چنان مردمانی ساخت که حقوق اجتماعی دیگری را پاس می نهاد و پله های تعالی فرهنگی را روز به روز بالا می رفت. به واقع فتح قله معنویت برای آن نظام اجتماعی که قبل از ظهور اسلام وجود داشت به رویایی زیبا می مانست اما مدیریت هوشمندانه پیامبر گرامی اسلام(ص) تصویر آرمانی یک شهر دینی را بر حافظه تاریخ ثبت کرد. این شهر بر بنیان اخوت پاگرفته بود و در دو میدان جهاد دفاعی(حرب با کفار) و جهاد اکبر(مبارزه با نفسانیات و تمنیات درونی) به توفیقات مناسبی رسید و خدا برای چنین امتی از جایگاه بلندی برخوردار بود.
اما این وجه زیبا با تلنگری فرو پاشید; رحلت پیامبر خاتم(ص) و زیرپاگذاشتن پیمان غدیر در سقیفه، روز به روز جامعه را در بند مناسبات اقتصادی و اجتماعی برآمده از نظام طبقه بندی شده پس از فتوحات و کشورگشایی های خلیفه دوم فرو برد و ترویج فرهنگ قیصرگرایی و کسراگرایی، آموزه های قرآنی حضرت محمد(ص) را در حاشیه قرار داد.
وجه ظاهری شهر و مناسبات آن خطری را جلوه نمی داد و گویی همه چیز طبق قاعده های ترسیم شده درقرآن پیش می رفت. همه جا صحبت از خدا و لزوم اجرای سنت نبوی بود و شمایل ایمانی جامعه انحراف یا کجروی مشخصی از آموزه های قرآنی را نشان نمی داد اما مولود کعبه با افق دید والای خود، آینده غمباری را می دید که در پس این ظواهر پر زرق و برق نمایانگر نمی شد و از اینرو در هرموقعیتی از مخاطراتی می گفت که از سوی امیر شامات(معاویه) در آینده ای نه چندان دور گریبان جامعه اسلامی را می گرفت و کاش همگان چون او فکر می کردند و همگام با آرمان عدالت طلبی اش پیش می آمدند.
علی(ع) با دوراندیشی و تفکر قرآنی خود، گام محکمی را در مسیر تحقق عدالت برداشت اما او در آن زمانه تنها بود و می دانست که سیطره تفکر پلید امویان در آینده ای نزدیک، حسین او را نیز تنها خواهد ساخت از اینرو در مسیر رسیدن به آوردگاه صفین، واگویه ای رمزی از سرزمین نینوا را برای سپاهیانش بازگو کرد تا آن ها در تاریخی که چندان دور نبود این خاطره را برای مردم بازگو کنند و یاری رسانان فرزندش را افزایش دهند.
اما غبار غفلت و جهالت، نگاه بصیرانه را از جامعه آن زمان گرفت و آن ها را به وجه ظاهر الصلاحانه و عوام فریب معاویه دل خوش داشت; فردی که نفرین شده پیامبر ختمی مرتبت بود اما با بیت المالی که غاصبانه بر آن حاکمیت یافته بود به استخدام مبلغان و مداحان می پرداخت تا با القاب دهان پرکن، او را صحابی نزدیک پیامبر(ص) معرفی کنند و در پرتو چنین سیستمی بود که معاویه تحت عنوان خال المومنین، کاتب وحی و کلید شهر علم نبی به عوام سطحی نگر معرفی شد و جامعه ظاهربین را جذب این سیمای پوشالی کردند.
معاویه با چنین حربه هایی جامعه اسلامی را از راه قرآن به طریقت بندگی شیطان رساند و از افرادی که شهادت و جهاد در راه خدا را یک فضیلت می دانستند و برای رسیدن به آن برهم پیشی می گرفتند، افراد حقیری ساخت که فریاد "هل من ناصر ینصرنی" فرزند پیامبر(ص) را با تیری سه شعبه پاسخ می گفتند و عمق جهالتشان در حدی بود که خود را راکبان راهواری می دانستند که حتی در صورت کشته شدن به بهشت می روند و آن سو فرزند پیامبر(ص) را به جهنم بشارت می دادند.
سوال اصلی اینجاست که چه شد جامعه اسلامی در طی نیم قرن پس از رحلت نبی خاتم به مرحله ای از توحش رسید که فرزند ایشان را در صحرایی سوزان سربرید؟ جامعه در این برهه نیم قرنی چه خطاهایی را مرتکب شد؟ آیا خدا جلوه ای در زندگانی آن ها نداشت یا خودخواسته به آوردگاهی آمدند که نصیبشان از آن مشتی درهم و دینار بود؟! سوال دیگر این که نظام ارزشی جامعه چرا در ترازوی تطبیقی خود رای به برتری مادیت و دنیا می داد و آن پیشینه رویایی اعراب در دوران پیامبر(ص) به کجا رفته بود؟
در یک نگاه کلی و جهت پاسخ به سوالات مطروحه می توان چنین استنباط کرد که جامعه اسلامی آن دوره چوب بی بصیرتی خود را خورد. غدیر و وصایت را فراموش کرد، جایگاه دختر نبی را پاس نداشت، تصویر علی را طبق آموزه های معاویه در ذهن خود جای داد، سبط اکبرنبی(حسن بن علی) را در گرو درهم و دینارهای اعطایی معاویه تنها گذاشت و با حسین بن علی رسم جوانمردی را به جای نیاورد.
این بود سرگذشت تلخ امتی که خاطره نبی و وصی از سرزمین نینوا را در یاد خود نگاه نداشت یا نخواست که یادآور آن باشد و چنین بود که حتی جرقه های ذهنی به وجود آمده برای برخی افراد نیز آن ها را به ایستادگی و پایمردی در حراست از حریم ولایت ملزم نکرد و ارزش شهادت در نینوا و با حسین بودن را در ذهن آن ها نهادینه نساخت.
حسین (ع) در راهی قدم برداشت که از مسجدالنبی، بقیع، محراب کوفه و پیکر تیرباران شده برادرش حسن(ع) گذشت و به او در نینوای معرفت رسید تا با تقدیم تمامی دارایی های دنیایی اش به پیشگاه پروردگار، این درس را برای تاریخ به یادگار گذارد که خداوند تمام دارایی مومنان است و بندگی او بالاترین مدارج کمال به حساب می آید.
نویسنده : نیما بهدادی مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست