یکشنبه, ۲۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 16 June, 2024
مجله ویستا

لطیفه های رسیده در هفته اول دی ماه


خانمی که مدت ها کلاس آشپزی رفته و به خیال خود آشپز توانائی شده بود، جمعی از دوستان خود را به مهمانی شام دعوت کرده بود. روز دیگر پزشک خانوادگی را در خیابان دید و گفت: آقای دکتر، خیلی …

خانمی که مدت ها کلاس آشپزی رفته و به خیال خود آشپز توانائی شده بود، جمعی از دوستان خود را به مهمانی شام دعوت کرده بود. روز دیگر پزشک خانوادگی را در خیابان دید و گفت: آقای دکتر، خیلی متاسفم که شما دیشب نتوانستید در مهمانی ما حضور پیدا کنید، نمی دانید چه غذاهائی پخته بودم. دکتر گفت: چرا، می دانم، چون همین الان سه نفر از مهمانان دیشب شما برای گرفتن نسخه پیش من آمده بودند!

□□□

اولی: من از این جهت در رستوران غذا می خورم که زنم حاضر نیست آشپزی کند.

دومی: خوش به حالت، چون من از این جهت در رستوران غذا می خورم که زنم حاضر نیست دست از آشپزی بردارد!

□□□

اولی: سعید آقا! حالا که این همه پول و پله بهت ارث رسیده، چرا این دوهزار تومن طلب مرا نمی‌دهی؟ دومی: می‌ترسم اگر پولت را بدهم، مردم بگویند ندید بدید تا پول به دستش رسید، اخلاقش کلا عوض شد.

□□□

مردی وارد یک مغازه عینک فروشی شد و گفت: لطفاً یک عینک به من بدهید. فروشنده: برای آفتاب می‌خواهید؟ مرد: نه، برای خودم.

□□□

مشتری: آقا! لطفاً یک بطری آب معدنی بدهید. فروشنده: با خودتان می‌برید؟ مشتری: نه، ماشینم همین جا می‌خورد.

□□□

اولی:خواهر داری؟ دومی:نه. اولی:برادر داری؟ دومی: نه. اولی:پس توی خانه با کی دعوا می‌کنی؟

□□□

اولی: از زد و خورد دیروز، چیزی هم به گوش تو رسید؟ دومی: آره، چه جور هم، یک کشیده آبدار.

□□□

مردی با سرعت وارد آرایشگاهی شد که چند نفر در آن منتظر نوبت بودند. آرایشگر گفت: آقا چه خبر است! مگر سرآورده‌ای؟ مرد گفت: بله، سرآورده‌ام و می‌خواهم آن را اصلاح کنم.

□□□

پزشک: شما کف پایتان صاف است. برایتان یک جفت کفش طبی می‌نویسم. بیمار: آقای دکتر! قبل از غذا یا بعد از غذا؟

□□□

چشم پزشک یک سینی گرد را از دور به بیمار نشان داد و پرسید: این را خوب می بینی؟ بیمار جواب داد: اختیار دارید. چشمم این قدرها هم ضعیف نیست. فقط نمی‌توانم تشخیص بدهم که پنج تومنی است یا ده تومنی.

□□□

دکتر به مریضی که در حال رفتن به اتاق عمل بود گفت: همراه دارید؟ مریض جواب داد: بله، ولی خاموشش کرده‌ام.