سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا

تحزّب در ایران, گذشته, حال, آینده


تحزّب در ایران, گذشته, حال, آینده

گفت وگو با دکتراحمد جهان بزرگی و سیدمصطفی تقوی

هیچ اصراری بر این نیست که جامعۀ خود را واجد سوابق یا لواحقی از نهادها و نمادهای ظاهراً دموکراتیک غربی معرفی کنیم. حتی برای خود غربی‌ها نیز مقوله‌هایی مانند تحزّب و نظام حزبی برای نمایش پیشرفت و توسعۀ سیاسی چندان در خور مباهات نیستند. بنابراین اگر بخواهیم در مقولۀ مشارکت سیاسی و تحزّب بر نکته‌های روشن و پشتوانه‌های تاریخی مورد اعتمادی تأکید کنیم، ‌باید راهمان را از ایده‌ها و نظریه‌پردازی‌های غربی جدا، و به ریشه‌ها و اصالت‌های خود رجوع نماییم. در این صورت است که درمی‌یابیم نباید به چند دورۀ کوتاه و مشوش حزب‌گرایی در تاریخ معاصر خود دلخوش کنیم و از آنها به عنوان سوابق روشن تحزّب در کشورمان سخن بگوییم.

اصل نظام حزبی در خود غرب نیز منسوخ شده است چه رسد به کپیه‌های ناقص و کم‌رنگ آن در تاریخ گذشتۀ ما، درحالی‌که نمونه‌های کامل‌تری از مشارکت عمومی و تحزب در تاریخ باستانی و اسلامی ما وجود دارد که در اصالت و کارکرد اجتماعی، بسی برتر از مدل‌های غربی آن است. امّا به‌هرحال نمونۀ غربی تحزب در تاریخ معاصر ما حضور در خور اعتنایی داشته و سهمی مهم در تاریخ سیاسی و اجتماعی ما را به خود اختصاص داده‌ است و ازهمین‌رو تحلیل ماهیت، سیر تاریخی، خصوصیات جامعه‌شناختی و آسیب‌شناسی آنها ضرورت علمی و عملی تام و تمام دارد. براساس همین ضرورت است که گفت‌وگوی زمانه را با دو تن از استادان صاحب‌نظر در این زمینه، آقایان احمد جهان‌بزرگی و سیدمصطفی تقوی، درخصوص اصول، مبانی، تاریخچه و آسیب‌شناسی تحزب در ایران به انجام رسانده و متن آن را تقدیم حضورتان نموده‌ایم.

▪ ضمن تشکر از شما، گفت‌وگو را با سؤالی کلّی دربارة تعریف اصطلاحی حزب و انواع و اقسام آن شروع می‌کنیم.

ـ آقای جهان‌بزرگی: در تعریف مصطلح حزب باید گفت حزب گروهی متشکل و هدف‌دار است که اعضای آن برای رسیدن به اهداف مدنظر حزب فعالیت می‌کنند. البته تعریف حزب در اندیشة سیاسی اسلام با تعریف آن در اندیشة سیاسی غربی‌ها متفاوت است. اسلام گروهی را که در جهت خیر فعالیت می‌کند تأیید نموده است. قرآن فرموده: «باید باشند در جامعه گروهی از مردم که به خیر دعوت کنند» که این دعوت به خیر کردن امر به معروف و نهی از منکر خواهد بود؛ یعنی برپایی خوبی‌ها و از بین بردن بدی‌ها. در اندیشة سیاسی اسلام وقتی گروه فعالیت سیاسی می‌کند به آن حزب گفته می‌شود که از این میان فقط حزبی که هدف خود را الله قرار داده مورد تأیید قرآن است (فان حزب الله هم الغالبون، هم المفلحون). منتها اسلام وجود احزاب سیاسی دیگر را در جامعه نادیده نمی‌گیرد و به آنها اجازة فعالیت می‌دهد، البته تا اندازه‌ای که از خط قرمزهایی که اسلام معین کرده است فراتر نروند. در این اندیشه گروه‌های سیاسی نمی‌توانند نوعی ولایت را بر افرادشان اعمال کنند، به‌گونه‌ای‌که هر دستوری به اعضای خود دادند اعضا موظف باشند آن را رعایت کنند؛ درواقع اگر مسئولان حزبی به اعضای آن حزب دستوری دهند که خلاف احکام اسلام باشد، اعضا حق ندارند چنین ولایت حزبی را بپذیرند. دراین‌باره حضرت محمد(ص) فرموده‌اند: «لا طاعه لمخلوق فی معصیت الخالق؛ در معصیت خدا هیچ اطاعتی از هیچ مخلوقی وجود ندارد.» بنابراین یکی از تفاوت‌های حزب در اسلام با لیبرالیسم در همین مسأله است؛ در نظام دموکراسی لیبرال وقتی حزبی تشکیل می‌شود؛ یعنی گروهی از افراد به صورت متشکل برای تحقق هدفی سیاسی فعالیت می‌کنند، در پرتو آن نوعی ولایت حزبی حاصل می‌گردد، اما در نظام اسلامی ولایت حزبی به رسمیت شناخته نمی‌شود.

ـ آقای تقوی: تعریف آقای جهان‌بزرگی از حزب تعریفی آکادمیک و تقریباً مورد وفاق اندیشمندان حوزة مطالعات اجتماعی و سیاسی است؛ یعنی گروهی از افراد گرد هم می‌آیند که عامل تشکل آنها اهداف مدیریت سیاسی مد نظرشان است و برای این منظور فعالیت می‌کنند. انواع و اقسام احزاب نیز بسته به محتوای ایدئولوژیک آنها و حوزة برنامه‌هایی است که برای فعالیت خود دارند؛ مثلاً اگر حزبی گرایش ملّی ــ مذهبی دارد در معرفی برنامه‌ها و نام‌گذاری آن مشخص می‌شود. ازاین‌رو تقسیم احزاب بر مبنای محتوای فکری و برنامه‌هایشان است. اما در کل جوامع، اعم از سوسیالیستی، جهان سوم یا اروپایی، تقریباً تعریف و کارکرد حزب همین است. در علم سیاست به طور کل حزب را وسیله‌ای برای مطالعه، بررسی، تلاش و جذب نیرو و سامان‌دهی مدیریت سیاسی؛ یعنی کسب، تصرف و اعمال این مدیریت و حفظ آن می‌دانند. با این تعریف، تفاوت بین احزاب و تشکل‌های صنفی نیز مشخص می‌شود. در تشکل صنفی هم هدف واحد و خاصی وجود دارد و اعضا برای رسیدن به آن هدف گرد هم می‌آیند، منتها حوزة فعالیت این نوع از تشکل بهینه‌سازی فعالیت‌های صنفی و تأمین منافع صنف خواهد بود و آنها در نبرد قدرت برای تصرف حوزة مدیریت سیاسی شرکت نمی‌نمایند.

ممکن است یک حزب از لحاظ اجتماعی سخنگوی یکی از طبقات اجتماعی یا نماد قوم و قبیلة خاصی باشد؛ یعنی افراد تشکیل‌دهندة آن ساختار قبیله‌ای داشته باشند. حتی گاهی احزاب جنبة جغرافیایی هم پیدا می‌کنند و مثلاً در شمال، جنوب یا مرکز یک کشور عواملی پیدا می‌شود که بخشی از نخبگان ساکن در یک حوزة جغرافیایی کشور را به هم متشکل می‌کند. بنابراین هم حوزة جغرافیایی، هم مسائل قومی و نژادی و هم مسائل طبقاتی ممکن است در تنوع حزب‌ها تأثیر داشته باشد. البته گاهی در بعضی از جوامع چندین حزب یا گروه و حتی افراد مستقل با هم همراه می‌شوند و به منظور تحقق هدفی مشترک جبهة واحدی تشکیل می‌دهند. ممکن است در یک جبهه افراد و احزاب متفاوت و متنوعی با افکار و ایدئولوژی‌های متفاوت حضور داشته باشند. همین مسأله باعث می‌شود جبهه‌ها پایداری و ماندگاری حزب را نداشته باشند؛ زیرا افراد و احزاب متنوع حاضر در جبهه اهداف متفاوتی دارند. بنابراین معلوم است که جبهه در مواقعی از تاریخ سیاسی کشور شکل می‌گیرد که به طور موردی نیاز مشترکی وجود داشته باشد، ازاین‌رو چون مورد محدود است، زمان هماهنگی نیز عملاً محدود می‌گردد. البته عوامل گوناگونی در پایداری یا ناپایداری حزب مؤثر است.

▪ آیا به نظر شما سابقة حزب در ایران به قرن نوزدهم و بیستم بازمی‌گردد یا اینکه پیش از آن نیز با توجه به گروه‌هایی چون اسماعیلیه در تاریخمان تشکل‌هایی مشابه حزب‌های اروپایی داشته‌ایم؟ و چه عاملی باعث شده است که ما در زمینة حزب، خودمان را عقب‌تر از غرب بدانیم؟

ـ آقای جهان‌بزرگی: اندیشمندان غربی می‌گویند اولین احزاب در حدود سال ۱۸۵۰.م آن هم در کشور امریکا پدید آمدند. جامعه‌شناس‌های ما هم دنباله‌رو چنین نظریه‌ای هستند. این در حالی است که در صدر اسلام، زمانی که حکومت از جایگاه خود منحرف شد، شیعه‌ها به حزبی مبدل شدند که برای گرفتن حکومت در جامعه فعالیت می‌کردند یا در سده‌های بعدی می‌توان از فدائیان حسن صباح و گروه اسماعیلیه نام برد. اما پذیرفتن دیدگاه غربی‌ها در مورد حزب و سابقه‌اش باعث شده است خود را در مقابل غربی‌ها عقب‌افتاده تلقی کنیم. اصولاً غربی‌های معاصر برای اینکه لیبرالیسم را به جهان تزریق کنند می‌کوشند چنین القا نمایند که محل پیدایش همة مفاهیم سیاسی دنیای غرب و جامعۀ لیبرال آن بوده است، مثلاً با وجود اینکه ما حاکمیت را از قرن‌ها پیش داشته‌ایم (از زمان نزول قرآن بر پیامبر اسلام(ص) ما کلمة ولایت را به معنای حاکمیت سیاسی داشته‌ایم) متأسفانه غربی‌ها در کتاب‌های خودشان می‌نویسند که حاکمیت قدرتی برتر و پایا در کشور است که در قرون شانزدهم و هفدهم و از زمان ژان بدن بنیان شده است. گروهی از محققان داخلی ما هم به خاطر اینکه نمی‌خواهند مستقل بیاندیشند همین تحریف‌ها را به کتاب خودشان منتقل می‌کنند. این در حالی است که دولت‌های ملّی در طی تاریخ ایران وجود داشته‌اند. در دورة اسلامی در ایران، پس از فروپاشی امپراتوری‌ها، معمولاً دولت‌های ملّی به‌وجود آمده‌اند؛ نظیر حکومت آل بویه که پس از فروپاشی عباسیان روی کار آمد. از دیگر نمونه‌ها می‌توان از دولت سامانیان، غزنویان و سلجوقیان نام برد، اما متأسفانه تعدادی از نویسندگان داخلی، متأثر از غربی‌ها، به وجود آمدن دولت‌های ملّی را به دورة متأخر مربوط می‌دانند. بدین‌ترتیب تاریخ پیدایش حزب در ایران را پس از به‌وجود آمدن حزب در کشورهای غربی تلقی می‌کنند، درحالی‌که با آن تعریفی که از حزب بیان شد، این نهاد، پدیدة تازه‌ای نیست و از قدیم بین ملّت‌ها وجود داشته است.

ـ آقای تقوی: همان‌طورکه آقای جهان‌بزرگی اشاره کردند، به دلیل غلبة تمدن غرب و سلطة سیاسی ــ اقتصادی آن بر دنیا، اصولاً آنها می‌خواهند خودشان را محور تاریخ قرار دهند و در هر نقطه از جهان که سلطة سیاسی، اقتصادی و فکری دارند دیگران هم تاریخ را بر مبنای غلبة تمدن غرب و با محوریت آن تعریف می‌کنند و بدین‌ترتیب همة مقوله‌های زیرمجموعة تمدنی غرب خودبه‌خود مبنای شناخت آن مقوله‌ها در دیگر مناطق جهان می‌شود. به همین خاطر است که افراد در همة جوامع باید، هم خودشان و هم جامعه‌شان را بر مبنای غرب و آنچه در آنجا می‌گذرد تعریف کنند. ازهمین‌روست که تعریفی که این انسان‌ها از خود دارند تعریفی است بر مبنای حوزة تمدنی و جغرافیایی دیگری، که اصولاً هیچ سنخیتی بین تحولات ساختار اجتماعی سیاسی آن دیار با دیاری که آنها در آن زندگی می‌کنند وجود ندارد. اصولاً مدرنیتة غرب و مدرنیست‌های غربی، با این یکسان‌انگاری دنیا و تک‌انگاری نسخة خودشان برای همۀ بشر، به دنبال همین هستند که تمام دنیا بر مبنای افکار و اهداف آنها تعریف شود. به همین خاطر است که شما می‌بینید که در این غلبة تمدنی که فعلاً وجود دارد پدر تمام علوم در اروپاست؛ پدر تاریخ، علم شیمی، اختراعات و اکتشافات و... با اینکه در بسیاری از این حوزه‌های علمی، فرهنگی، اجتماعی، فلسفی و... اصلاً مشرق‌زمین، و به‌ویژه ایران، آغازگر بسیاری از مفاهیم و مقوله‌ها و حتی کاشف و مبتکر بسیاری از چیزهاست، مثلاً قبل از پزشک‌های اروپایی، پزشک‌های مسلمان بودند که مسألة گردش خون را تشخیص دادند و براساس آن بیمار را معالجه ‌می‌کردند. مقوله‌های جامعه‌شناختی، از جمله پیدایش دولت‌های ملّی نیز از این قبیل است. غربی‌ها معتقدند که مفهوم ملّت در اروپا (خاستگاه تمدن غرب) شکل گرفته است و لذا عده‌ای از نخبگان جهان سوم و حتی ایرانی معتقدند که تا قبل از مشروطه در تاریخ ما چنین پدیده‌ای وجود نداشته است و از مشروطه به بعد و در دورة رضاشاه بود که ما با مفهوم ملّت آشنا شدیم. یکی از شاخص‌های ملّت، علاوه بر نژاد، زبان و فرهنگ، احساس مشترک است؛ یعنی احساس تعلق به یک حوزة جغرافیایی با محتویات فرهنگی، تاریخی، و اجتماعی خاص آن. این حس از قدیم در میان مردم ما وجود داشته است، مثلاً در دورة صفویه عشایر جنوب در ماوراءالنهر برای دفاع از مرزهای کشور نبرد می‌کردند و حتی ‌کشته می‌شدند یا عشایر شمال در بندرعباس و خلیج فارس با پرتغالی‌ها می‌جنگیدند. بنابراین، این احساس تعلق به یک ملّت در میان ایرانیان از قدیم‌‌الایام وجود داشته است و این دیدگاه که ملیّت تا قبل از مشروطه در ایران پدید نیامده بود صحیح نیست. به همین صورت در بحث احزاب هم، عده‌ای از اندیشمندان ما آن را پدیده‌ای وارداتی تلقی می‌کنند و درخصوص کارآمدی آن در جوامع معتقدند چون جامعة ما هنوز مراحل رشد تاریخی جوامع غربی را طی نکرده است، احزاب که حاصل چنین رشدی هستند در جامعة ما کارآیی ندارند. این سخن مغلطه‌ای بیش نیست؛ زیرا همان‌طورکه اشاره شد، حزب در تاریخ ما قدمت بسیاری دارد و به ویژه پس از اسلام سابقة تشکل‌های جدی هم داریم. با وجود این همه سوابق، نباید پنداشت که حزب از جای دیگری وارد شده است و با ساختار جامعۀ ما سازگار نیست. این امر ما را متوجه این نکته می‌سازد که ما به بازتعریف بسیاری از مقوله‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود و نیز تعریف نسبت خودمان با تمدن غرب و فراورده‌های آن نیازمندیم تا جایگاه اصلی خود را بیابیم.

▪ به نظر می‌آید در طی مجلس سوم، چهارم و پنجم، حزب در ایران خیلی شکل و نمود پیدا کرد، اما با روی کار آمدن رژیم پهلوی و استبداد رضاخانی، مانعی بزرگ بر سر راه رشد احزاب پدیدار شد تا اینکه با سقوط رضاشاه و بعد از شهریور ۱۳۲۰ دوباره در برهه‌ای به دلیل فضای باز سیاسی احزاب متنوعی در ایران شکل گرفتند. این دوره تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ادامه یافت اما با قدرت‌گیری دوبارة استبداد تحزب در ایران به افول دچار شد. با پیروزی انقلاب اسلامی نیز پس از برهه‌ای دوباره ما با افول این پدیده روبه‌رو هستیم. نظر شما در این باره چیست؟

ـ آقای جهان‌بزرگی: در برهه‌هایی از زمان در داخل ایران تعداد تشکل‌ها زیاد شده که این دوره‌ها دوره‌هایی خاص بوده است؛ همان دوره‌هایی که جناب عالی نام بردید. منتها تاریخ ایران را با در نظر گرفتن فعالیت‌های حزبی می‌توان به سه دورة کلی تقسیم کرد:

۱) قبل از مشروطه

۲) بعد از مشروطه تا انقلاب اسلامی

۳) از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون. احزاب معمولاً در ایران قبل از مشروطه حول دو مقوله شکل می‌گرفتند:

الف) قومیت، مثل قوم قاجار، افشار، شیخ صفی و ...؛ یعنی اساس آنها قومیت بود. به طور نمونه زمانی که قاجارها به حکومت رسیدند، درواقع حزبی قومی در سراسر ایران حاکمیت یافت. این قومیت‌ها تشکل خاص خودشان را داشتند و در عرصة سیاسی نیز فعالیت می‌کردند

ب) فرقه‌ها. بعضی از حزب‌هایی که پیش از مشروطه در صحنة سیاسی فعالیت می‌کردند گروه‌هایی بودند که فرقه‌ای می‌اندیشیدند. مسلماً اسماعیلیه یکی از فرقه‌های معروف در تاریخ ایران است که براساس اندیشه‌ای خاص شکل گرفت و انشعابات خاص خودش را داشت. زیدیه نیز براساس عقایدی خاص به‌جود ‌آمد تشیع اثنی‌عشری هم به همین شکل. حتی پیروان محمد حنفیه هم، که به «کیسانیه» معروف شدند، براساس عقیدة خاصی به‌وجود آمدند؛ در مورد این گروه‌ها دیگر صبغة قومی مطرح نیست. فعالیت بعضی از این گروه‌ها در زمان خاصی بوده است و پس از آن منقرض شده‌اند. بنابراین سابقة فعالیت حزبی در ایران قبل از مشروطه هم وجود داشته است، اما به شکلی‌ خاص و متفاوت با امروز. بعد از مشروطه و در نهضت عدالت‌خواهی مردم ایران باز مسألة حزب مطرح نیست. مردم ایران برای اینکه عدالت و عدالتخانه در داخل ایران وجود نداشت قیام کردند، اما انگلیسی‌ها که قبل از به‌وجود آمدن انقلاب مشروطه در کشور نفوذ داشتند معتقد بودند که اگر بگذارند این نهضت به رهبری علما پیروز شود، منافع آنها نه تنها در داخل ایران بلکه در همة کشورهای همسایة آن به خطر می‌افتد، ازاین‌رو تصمیم گرفتند ساختار حکومتی خود را، که نوعی لیبرال‌دموکراسی بود، تحت عنوان انقلاب مشروطه به جامعة ایران تزریق کنند. بدین‌ترتیب به تقلید از این نظام، حزب‌هایی در جامعة ایران پدید آمد که با کپی‌برداری از احزاب غربی و با هدایت آنها مرام‌نامه‌ها و اساسنامه‌هایی برای خود تنظیم کردند. بنابراین از این تاریخ به بعد گروه‌هایی سیاسی در ایران فعالیت نمودند که صبغة غربی داشتند. فعالیت این حزب‌ها پس از تشکیل مجلس‌های مشروطیت گسترش یافت؛ زیرا هم غرب خواهان آن بودند و هم ایرانیان؛ برای اینکه از آنها عقب نمانند. از این لحاظ انقلاب مشروطیت رویدادی مهم در زمینة تشکیل احزاب در ایران است که در دوره‌های بعد با کودتای رضاخان تغییراتی در آن حاصل می‌شود.

ـ آقای تقوی: در بحث از حزب باید به مقولۀ چگونگی ظهور احزاب، بسترهای فعالیت‌ آنها در جامعه، فعالان سیاسی کشور و تشکیل‌دهندگان احزاب در جامعه توجه شود. در اینکه اصولاً در تاریخ همیشه نخبگانی در خارج از محدودۀ حاکمیت و قدرت بودند که متأثر از اندیشه، ایدئولوژی و دیگر انگیزه‌های انسانی، یا قدرت‌طلبی اجتماعی و اقتصادی درصدد برآمده‌اند سازمانی برای خود تشکیل دهند و در عرصۀ سیاسی فعالیت کنند تردیدی وجود ندارد. البته طبیعی است که چگونگی بروز و نمود این تشکل‌ها و گسترش کمّی‌شان بسته به ساختار اجتماعی ــ سیاسی حاکم بر کشور متفاوت باشد؛ به طور نمونه در حوزۀ حکومتی استبدادی که شاخصۀ‌ آن انحصار قدرت است دستگاه حاکم دیگر فعالانی را که بخواهند برای کسب قدرت اقداماتی انجام دهند مانع و مزاحم خود تلقی می‌کنند. در اینجا حوزۀ بحث ما جامعۀ ایرانی است که تحولات خاص خودش را داشته است. همان‌طورکه آقای جهان‌بزرگی گفتند، دورۀ مشروطه یکی از نخستین مقاطعی بود که در آن ساختار استبدادی به چالش کشیده شد و علمای دینی توانستند برای قشرهای جامعه این موضوع را تبیین کنند که فساد کمتر و صلاح، رشد و توسعۀ بیشتر جامعه منوط به مشروط و محدود شدن ساختار قدرت حاکم بر جامعه است و با همۀ مسائل و حوادثی که در نهضت مشروطه روی داد، موفق شدند رسماً قانون محدود بودن حوزۀ قدرت حاکمیت را به امضای شاه برسانند؛ یعنی از خود صاحب قدرت، محدود بودن و مشروط بودن قدرتش را امضا بگیرند. این کار بزرگی بود که در آن مقطع تاریخ انجام شد. زمانی که قدرت سیاسی محدود می‌شود فعالان حوزۀ قدرت و سیاست امکان بروز و نمود بیشتری می‌یابند و می‌بینیم که پس از پیروزی مشروطه، با فراهم شدن این بستر، احزاب از لحاظ کمّی گسترش یافتند؛ یعنی هر چند نفری که به گونه‌ای احساس هماهنگی می‌کردند مجتمع می‌شدند و نام حزبی بر خود می‌گذاشتند؛ چه در قالب حزب و چه در قالب انجمن. پس از ده ــ پانزده سالی که از زمان انقلاب مشروطه سپری شد، در نتیجۀ عملکرد همین گروه‌های متکثر و دیگر عوامل، رضاشاه بر سر کار ‌آمد و قدرت را منحصراً از آن خود کرد. در این دوره تکثر احزاب و فعالیت‌های حزبی ممکن نبود به دلیل اینکه بعضی از کسانی که می‌خواستند جزء فعالان سیاسی باشند خود جزء مشاوران، تحکیم‌کنندگان و تثبیت‌کنندگان قدرت انحصاری رضاشاه شدند و عملاً خودشان به مشوق‌ها و مؤیدهای انحصار قدرت مبدل گشتند؛ درواقع در این دوره، بخشی از فعالان سیاسی جامعه مؤید قدرت انحصاری شدند و بخشی هم با آنها همکاری می‌کردند. قدرت انحصارطلب (رضاشاه) نیز حاضر به پذیرش فعالیت احزاب نبود. اما بعد از برداشتن او از سلطنت و تبعیدش به دست قدرت‌های خارجی، یک‌باره زمینه‌ای فراهم شد برای فعالیت احزاب، و فضای باز سیاسی پدید آمد. این دوره از سال ۱۳۲۰ آغاز شد و تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ادامه یافت. بعد از کودتا دوباره باز همان شرایط به‌وجود ‌آمد و تا بهمن ۱۳۵۷ تداوم یافت. در این تاریخ قدرت انحصاری پهلوی درهم شکست و پس از پیروزی انقلاب نظام جمهوری اسلامی تأسیس گردید. با استقرار نظام جمهوری اسلامی این امکان فراهم شد که گروه‌های سیاسی فراوانی با عنوان حزب فعالیت نمایند. به همین دلیل می‌بینید که در جمهوری اسلامی یک گسترش کمّی و تا حدودی می‌شود گفت غیر طبیعی در زمینۀ تأسیس حزب روی داد؛ غیرطبیعی به دلیل اینکه بعد از دورۀ خفقان پهلوی نیروهای سیاسی مثل یک فنر رهاشده بودند که بیش از آنکه نیاز واقعی جامعه می‌طلبید آزاد شدند. در این دوره شاهدیم که هر چند نفری خواهان این می‌شوند که خودشان را به عنوان یک تشکل به جامعه معرفی کنند، اما به‌تدریج و با گذر زمان این تکثر غیرطبیعی تاحدی کاهش پیدا کرد. البته در مورد این تغییر و تبدیل، جای بحث جدی وجود دارد؛ مثلاً ممکن است ادعا شود قدرت حاکم انحصارطلب شده و به همین سبب، تکثر احزاب افت پیدا کرده است، اما واقعیت این است که با پیروزی انقلاب اسلامی دوره‌ای آغاز شد که طی آن بستر لازم برای تمرین فعالیت سیاسی و عقلانی شدن فعالیت‌ها فراهم گردید. در این وضعیت، خودبه‌خود افراد و گروه‌هایی که فاقد پایگاه اجتماعی بودند امکان مطرح شدن در سطح جامعه را پیدا نکردند و خود آنها به این نتیجه رسیدند که فعالیت سیاسی‌شان اصولاً کارآمد نیست؛ چون کارکرد حزب این است که بتواند با تکیه بر برنامه‌هایش، کارآمدی خود را برای جامعه اثبات، و انگیزۀ جذب ایجاد کند، آن وقت است که حزب می‌تواند به عمر سیاسی‌اش ادامه دهد. اگر احزابی به دلیل این ناتوانی نتوانند بخش‌هایی از جامعه را به سوی خود جذب کنند، تعامل فکری ایجاد نمایند، برنامۀ منسجمی ارائه کنند که اجراشدنی باشد، و گروهی را به عنوان نماینده به مجلس بفرستند، خودبه‌‌خود از عرصۀ سیاست کنار می‌روند. از سوی دیگر ممکن است برنامه‌ها و اهداف گروهی اصولاً با روند کلّی حاکم بر جامعه تعارض و ناسازگاری ذاتی داشته باشد؛ مثلاً اگر در جامعه‌ای که در راه استقلال از تمدن غرب قرار دارد و اصل اعتقاد نخبگان آن هم در این بستر سامان می‌یابد، حزبی خواهان استحالۀ این جامعه در تمدن و فرهنگ غرب شود، طبیعی است که با استقبال جامعه روبه‌رو نمی‌شود و امکان فعالیت نمی‌یابد. اگر در جامعه‌ای که افراد آن خداپرست و موحدند حزبی ایدئولوژی الحادی را مبنای فعالیت خود قرار دهد، طبیعی است که پایگاه اجتماعی مناسبی کسب نخواهد کرد و ممکن است فعالیت این حزب با منافع ملّی تعارض پیدا کند. بنابراین اگر بخواهیم عوامل کاهش رشد کمّی احزاب را بررسی کنیم یک عاملش این است که در هر جامعه‌ای آن فعالیت سیاسی ریشه‌دار می‌شود و استمرار می‌یابد که هماهنگ با منافع ملّی کشور باشد و امکان جذب بخش‌هایی از قشرهای جامعه را داشته باشد. بدین‌ترتیب حیات احزاب در گرو پایگاه اجتماعی آنهاست و اگر حزبی به هر دلیل، در کسب پایگاه اجتماعی موفق نشود، خودبه‌خود زمینه‌های ناکارآمدی و خروج آن از صحنۀ فعالیت سیاسی فراهم می‌شود. به این عامل باید در تحلیل احزاب و رشد کمّی پیدا کردن یا نکردن آنها در مواقع گوناگون توجه نمود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.