پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

لیلی گمشده


لیلی گمشده

هر آنچه هست و نیست نوع نگاه این كارگردان كهنه كار است به تئاتر یا هر اسم دیگری كه بخواهد داشته باشد و این همه تكرار و تشابه بین آثار متعدد این نویسنده كارگردان در شكل اجرا و مضمون و بازیگری و نشانگر پافشاری و اعتقاد راسخ او به كارش است

● یادداشتی بر نمایش لیلی و مجنون نوشته و كار پری صابری

من پیش از این برای دو نمایش «یوسف و زلیخا» و «من از كجا، عشق از كجا» هر دو نوشته و كار پری صابری نقد نوشته ام. پیش از نوشتن مطلب حاضر به دلیل اشتراكات بسیار بین نمایش های قبلی خانم صابری و این نمایش، یك بار دیگر آن نقدها را خواندم.

سپس به این نتیجه رسیدم كه این نوشتن ها كاری بی فایده است و نه فقط من كه هر كس دیگر هم كه با دید معترضانه به آثار خانم صابری نگاه كند كاری عبث كرده است. دست كم در مورد خودم اینطور است و درك این مطلب از آنجا بود كه دیدم تنها با تغییر تیتر آن نقدها، می توان دوباره به چاپ رساندشان برای این نمایش هم باید بنویسم چه می شود كه نمایش با اثری از باخ شروع می شود و چطور پس از كلی رنگ و چهار مضراب و فضای موسیقایی ایرانی ناگهان «ركوییم» موتزارت را می شنویم به یاد بیاوریم كه در «یوسف و زلیخا» هم «آداجیو»ی آلبینونی قبل از تكنوازی كمانچه «سعید فرجپوری» قرار می گرفت و در «من از كجا، عشق از كجا» هم باخ در كنار سنتور خودمان و البته همچنان سازهای كوبه ای می كوبند، و این كه موسیقی و دیگر اجزای نمایش قرار است تنها بر سطح ذهن تماشاگر تاثیر بگذارند و نه بیشتر و این كه در این كار، بازیگری نه این كه بد باشد، بلكه اتفاق نمی افتد چرا كه قرار است بازیگران اشعاری را دكلمه كنند و ای كاش دست كم این كار را درست انجام دهند و این كه باز هم آنها طی حركاتی شبه عرفانی، مدام دور خود می چرخند و صحنه هم با آنها می چرخد و این كه این همه عناصر موجود در نمایش چقدر به قبل و بعد خود مربوط یا وابسته اند و...

هر آنچه هست و نیست نوع نگاه این كارگردان كهنه كار است به تئاتر یا هر اسم دیگری كه بخواهد داشته باشد و این همه تكرار و تشابه بین آثار متعدد این نویسنده كارگردان در شكل اجرا و مضمون و بازیگری و... نشانگر پافشاری و اعتقاد راسخ او به كارش است. پس به احترام این اعتقاد، ماییم كه باید تالار را ترك كنیم اگر این شكل كار را دوست نداریم و یا اصلا در آن حضور نیابیم. چه بسا اینها آثاری درخشان باشند و در پس سال های بسیار درك شوند و آنگاه ما خجالت زده به این نوشته ها بنگریم و عرق شرم بریزیم.

و از آن گذشته چگونه می شود اثری بی ارزش این همه تماشاگر به سالن بكشاند و حتی در روزهای وسط هفته كه دیگر نمایش ها آرزوی سالنی نیمه پر دارند، تماشاگرانی در بالكن سوم تالار وحدت به تماشا بنشینند. و مگر نه این كه باید برای همه سلایق، خوراك فرهنگی فراهم باشد. این نمایش سلیقه این تماشاگران است كه از قضا كم هم نیستند. این تماشاگر هم سهم خود را دارد، همان قدر كه تماشاگران لاله زار و تئاتر گلریز و تماشاگران بعضی آثار پرفروش سینمای خودمان و آنوری ها كه بعضا به زعم منتقدین آثاری بی ارزش خوانده می شوند و حتی تماشاگران همین تلویزیون خودمان

این بحث را همین جا به پایان می برم به احترام این همه تماشاگر و همچنین استقامت خانم صابری كه بسیار قابل تحسین است. او اعتبار خود را نه از این دست نوشته ها، كه از دقایق متمادی دست زدن های هزاران تماشاگرانش می گیرد.

در اینجا نه نقد كه می خواهم سه نامه بنویسم به گروهی از همكاران و دوستانم در این نمایش. گروه اول بازیگرانند كه بعضی دوستانم هستند و بعضی دیگر تنها همكار. گروه دوم گروه حركات موزون یا فرم و نامه سوم به آقای نادر رجب پور، طراح حركات موزون نمایش طبق آنچه در تیتراژ ابتدای نمایش می آید.

● نامه اول:

دوستان بازیگر سلام، من نمایش شما را دیدم و دیدم كه چقدر زحمت می كشید. و چقدر غبطه خوردم به شما كه روی یكی از بزرگترین و مجهزترین تالارهای كشور نمایش اجرا می كنید و من تا حالا چنین بختی را نداشته ام كه روی این صحنه بازی كنم، تنها چندبار برای اجرای كنسرت بر آن گام گذاشته ام و هنوز آرزو دارم به عنوان بازیگر بر آن ظاهر شوم. واقعا چه لذتی دارد طنین صدایی كه بر فراز این همه تماشاگر پرواز می كند.

▪ در میان شما افتخار آشنایی با سه نفر را دارم:

«دریا آشوری» كه لیلی بود و آن همه تلاشش را می دیدم بر آن سازه فلزی، در صحنه ای كه اشعار را با احساسات بسیار می خواند و همراه با آن، شور اشعار را در حركاتش نیز به نمایش می گذاشت. اجرای همزمان این دو بی تردید توانایی بسیار می خواهد.

«یارتا یاران» كه زنگ صدایش برای مخاطبین لذت بخش بود و در تمام گوشه های تالار هم به گوش می رسید. افتخار این را نداشتم كه تماشاگران نمایش «قضیه تراخیس» به كارگردانی خودم را میهمان این صدا كنم.

«قدیر عیدی زاده» كه در سال های اول فعالیت حرفه ای ام اسم و رسمی به هم زده بود و دورادور گاهی با هم سلامی رد و بدل می كنیم، گاهی هم نه.

یك خانمی هم هست كه نامش را نمی دانم و نقش مادر مجنون را بازی می كند و یادم هست كه دوست داشت بازی كند و بسیار خوشحال شدم وقتی بر صحنه دیدمش و بیشتر از اینكه همان لحظات كوتاه را خوب اجرا كرد.

افتخار آشنایی یا همكاری با باقی بازیگران به خصوص آنها كه بیش از نیم سن من بر صحنه بوده اند را نداشته ام.

آنچه می نویسم اشاره كوچكی است به یك ضعف كوچك البته نه در همه كه وظیفه خود دیدم بیان كنم و این تنها به دلیل همان رابطه همكاری است وگرنه می شد از این ضعف كوچك چشم پوشید چرا كه در موفقیت نمایش شما شكی نیست.

گفتار این نمایش شعر است و بالطبع درك آن كمی سخت تر از درك گفت و گویی با زبان محاوره امروزی. از طرف دیگر درونمایه اجرا و البته ویژگی های تالار، بیانی فاخرتر و واضح تر می طلبد. در توانایی تكنیكی شما هیچ شكی نیست چرا كه تا آخرین ردیف ها هم برایتان دست می زنند پس صدایتان را شنیده اند اما در شعرخوانی، جدای از رسایی صدا و حس گویش، هر كلمه به فراخور ارزش معنایی اش در شعر، شدت بیانی یا همان آكسان گذاری خود را می خواهد. این شعر را بخوانیم:

هر نقد كه آن بود بهایی

بفروش چو آمدش روایی

به معنی كلمه «بها» توجه كنیم. اگر بهایی را در انتهای مصرع با شدت یكسان بخوانیم، معنی فردی پیرو مذهب بهائیت را می دهد در صورتی كه معنی شعر اشارت به چیز دیگری دارد و برای ادای آن نیاز به كشش حرف «آ» برای جداسازی آن از «یی» بعدش است.

▪ یا در جایی دیگر:

آسوده دلی بر او حرام است

«آسوده دل» در اینجا یك كلمه است و آسوده دلی به معنای «آسوده دل بودن» است یعنی كاركرد مصدری دارد. تركیب «آسوده دل» در اینجا باید با یك شدت ادا شود و هرگونه جداسازی بین دو كلمه «آسوده» و «دل» اشتباه است. حال در اینجا اگر شدت روی «دل» قرار گیرد با توجه به «ی» آخرش، معنا به كلی تغییر می یابد. «ی» برای «دل» كاركرد مجهولی می یابد و می شود یك دل كه نمی دانیم مال كیست و معنی می دهد: آن دلی آسوده است كه... كه آن وقت با ادامه مصرع كاملا ناهمخوان می شود.

این نكات هرچند كوچك كه البته در اجرا به وفور یافت می شود در نمایشی كه اساس گفتارش شعرخوانی است بسیار مهم است.

● اما من چرا این نكته را در نامه ام به بازیگران نوشتم؟

در شناخت خانم پری صابری از ادبیات كهن و نو ایران هیچ تردیدی نیست كارهای ایشان در این سال ها موید همین نكته است. رعایت نكات بالا نیاز به درك معنی شعر دارد كه بدون شك پری صابری این توان را دارد. حال اگر كارگردان به علت كهولت سن یا تلاشش برای تسلط بر همه جوانب با توجه به بزرگ بودن صحنه و تعداد زیاد بازیگران از این نكات غافل مانده، این وظیفه بازیگر است كه خود به این مهم بپردازد و یا حتی اگر كارگردان وقت اصلاح گویش بازیگران را نداشت و توجهش معطوف به میزانسن ها یا چیزهای دیگر بود، به افرادی كه از این شناخت برخوردارند مراجعه كند. بالاخره تمرین بازیگر محدود به ساعات حضورش در سالن تمرین نیست.من را بابت این نامه ببخشید كه دلیلش تنها رابطه دوستانه ای است كه با شما حس می كنم و یا اگر شما این رابطه را با من ندارید به دلیل همكاری مان است. چه بخواهیم و چه نخواهیم همه مان در یك محیط كار می كنیم یعنی در تئاتر. آنچه كه دوستش داریم و آنچه كه در جهت ارتقایش می كوشیم.

▪ با تشكر یك دوست یا همكار یا علاقه مند به تئاتر

موخره:

۱. نوشتن این سه نامه برایم مهم و البته لذت بخش بود. و تازه فهمیدم چه لذتی می برند آنهایی كه با آدم های مهم نامه می نویسنند.

۲. یك روز بهزاد فراهانی گفت: دیشب تلویزیون به هملت نشون داد كه افیلیا نداشت.

و ما هم خندیدیم و گفتیم آخر چه لزومی دارد نشان دادن اثری كه قرار است این همه سانسور شود.

حال ما هم یك «لیلی و مجنون» دیدیم كه لیلی نداشت نمی دانیم خود نویسنده كارگردان این چنین خواسته یا ممیزی او را مجبور به این كار كرده اما به هر حال ما در صحنه بیشتر مجنون می دیدیم به امید روزی كه لیلی گمشده این نمایش، و یا به عبارت بهتر لیلی گمشده تئاتر پیدا شود.

افشین هاشمی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.