چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

مقدمه ای برای روایت یک حماسه


مقدمه ای برای روایت یک حماسه

نگاهی به گلوگاه شیطان

این ضعف ها بیش از هر چیز به سهل گیری موضوع روایت و دستمایه قراردادن یک نگاه جدید در عرصه بازتاب حماسه های دفاع مقدس بدون تلاش جهت عمق بخشی به شخصیت ها، استفاده نادرست ازنقاط عطف، بی توجهی به کارکرد دراماتیک محیط و بهره گیری نامناسب از یک محیط سوق الجیشی همچون اروند در کانالیزه سازی تنش و منازعه میان ایران و عراق باز می گردد. در متن حاضر تلاش است تا با تمرکز بر برخی وجوه فنی، اشکالات ساختاری این اثر جنگی را بررسی کنیم. شخصیت پردازی: در فیلم با کاریکاتورهایی روبرو می شویم که با حرکات تصنعی و بدون هدف، تاثیر دراماتیک چندانی بر فیلم نمی گذارند. در اقدامات رزمندگان ایرانی هیچ نشانی از کار بزرگی که قرار است انجام دهند دیده نمی شود و خوانش نقشه عملیات در فضایی سرشار از خنده و مطایبه اگرچه می تواند به تاثیرات اعتقاد و ایمان بر روحیه رزمندگان معطوف باشد اما به دلیل آنکه در این صحنه ها همه چیز در سطح صورت می گیرد چندان پذیرفتنی به نظر نمی آید.

افسرعراقی با بازی محمد حاتمی رفتارهای عجیب و غریبی دارد که از همان ابتدا نوعی زدگی از نقش ایجاد می کند. اعتیاد وی به الکل، پیشینه خلافکارانه ای که تنها در یک دیالوگ به آن اشاره می شود، پرت کردن برادر زن در اروند و تلاش جهت اثبات حضور غواصان ایرانی در منطقه امن عراقی ها اگرچه می توانست واجد ارزش هایی دراماتیک برای این اثر باشد اما ضعف شخصیت پردازی و کارگردانی که گاه در پس اسلوموشن های بی هدفی که از نیروهای عراقی و ایرانی بر می داشت قابل لمس بود سبب شد تا این ضد قهرمان در همان سطح باقی بماند و نتوانیم با آن ارتباط بگیریم. رزمندگان ایرانی نیز اگرچه می توانستند وجهی قهرمانانه بیابند اما ضعف بارز کارگردان در هدایت بازیگران، انها را در همان تیپ های همیشگی فرو برده است. امین زندگانی با همان صدای همیشگی و نگاه آشنا گویی از فیلم ملک سلیمان و با یک تغییر گریم به گلوگاه شیطان آمده و هیچ تغییری در بازیش مشاهده نمی شود. دیگر رزمنده ایرانی که از قضا با امین زندگانی در ملک سلیمان همراه بوده نیز همین معضل یعنی یکنواختی بازی را دارد و هیچ تلاشی نکرده تا به عمق این شخصیت برود و با برخی ری اکشن های عصبی تلاش داشته تا کم صبری و عجول بودن را به عنوان شناسه های این کاراکتر به مخاطب بقبولاند که باز هم به دلیل همان اجرای سطحی در این امر ناموفق است. خلبان حبیب سماعی نیز با بازی پوریا پورسرخ یک بعدی و تخت است و به هیچ وجه نشانه ای از مهارت عملیاتی وی در رفتارهایش مشخص نیست. سطحی نگری سناریو نویس فرصت برقراری ارتباط درست با شخصیت ها را از بین برده و چنین است که زایر علی نیز نمی تواند شمایل یک قهرمان را پیدا کند.

ری اکشن های نقش، مشابه با استایلی است که جمشید هاشم پور در نقش حاج صفدر فیلم واکنش پنجم از خود نشان داده بود و به ویژه حرکت دستان در سکانس معرفی وی به مخاطبان به شدت تداعی گر آن حس پدرخواندگی در واکنش پنجم است. فقط به نحوه رویارویی زایر علی و سرهنگ توجه کنید. نوع نگاه و دستانی که به این ور و آن ور می رود یا بر کمر می نشیند همان زبان بدنی است که هاشم پور در واکنش پنجم از آن بهره گرفته بود و به همین علت تکرار کلیشه ها در ماهیت اجرایی نقش ها بر بازی ها صدمه وارد آورده است.

کارگردانی: ضعف بازی ها بیش از آنکه به روند سناریو بازگردد می تواند تا حدودی بازتاب دهنده ضعف کارگردان در هدایت بازیگران نیز باشد. اگرچه برای ساخت این فیلم زحمت کشیده شده و نماهای زیر آب وهلی شات، نسبتا خوش ساخت به نظر می رسند اما کارگردان با مکث بیهوده بر حشویات اضافه ای چون واکنش های افسر عراقی یا تلاش برای یافت سیگنال، به قابلیت های دراماتیک استفاده از یک کوسه روی آورده که در بسیاری از صحنه های فیلم حضوری فعال دارد و بر روند دراماتیک تاثیر گذار است. کار این کوسه در صحنه های ابتدایی با خوردن سرباز عراقی آغاز می شود و سپس با کندن دستان خلبان سماعی و بلع سیگنال دارای یک وجه دراماتیک می شود. نزدیکی و دوری کوسه از ساحل و تلاش غواصان برای پیدا کردن سیگنال از جمله حشویاتی است که کارگردان بی دلیل به آنها پرداخته و وابستگی یک عملیات حیاتی رزمی به پیدا کردن سیگنال و تلف شدن زمانی که برای رهگیری سیگنال و شکار کوسه صرف می شود فیلم را به یک مقدمه طولانی مدت برای روایت یک حماسه بدل کرده است. حماسه ای که در سه دقیقه پایانی بر مبنای کپشن و به صورتی تیتروار به آن اشاره می شود تا مخاطب با پایان فیلم، این سوال را از خود بپرسد که گلوگاه شیطان کجا بود؟ سوال دیگر به کارکرد اسلو موشن ها در درون فیلم باز می گردد که به هیچ وجه بازتاب دهنده التهاب موقعیت یا بسترهای خلق حماسه نیست و تنها برای به رخ کشی تکنیک به کار رفته است. جلوه های ویژه پر نوسان نیز از نقاط پر رنگ فیلم به حساب میآید، چرا که گاه دارای ساختی نسبتا قابل قبول است و گاه شکلی کاریکاتوری دارد. تعقیب و گریز هواپیمای عراقی و ایرانی، سقوط هواپیمای سماعی و انفجار هلیکوپتر آمریکایی در آسمان بسیار تصنعی است و این سوال را پیش می آورد که چرا کاربرد تکنولوژی در سینمای ایران جواب معکوس به دنبال دارد.

تصاویر درخشان فانتوم ها و فیلمبرداری هوایی ماندگار در حمله به اچ ۳ را با تروکاژهای کامپیوتری گلوگاه شیطان مقایسه کنید تا سوال طرح شده، جلوه بیشتری در ذهن شما بیابد. البته فیلمبرداری کار از نقاط قوت آن به حساب میآید و هلی شات ها و نماهای زیر دریا بسیار پرداخت خوبی دارند. صحنه کشاندن کوسه به دنبال قایق و نمای روبرو از این تعقیب و گریز دریایی را به یاد آورید و بلافاصله با آن نمای هوایی از گردش قایق همراه شوید تا به ارزش های فیلمبرداری کار پی ببرید. در مجموع گلوگاه شیطان را اثری نسبتا ضعیف می یابیم که کاراکترهایش را به درستی به مخاطبان نمی شناساند و تصویر قهرمان و ضد قهرمان را در یک قاب کاریکاتوری عرضه می کند.

نویسنده : بهداد مینوی