پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
مجله ویستا

نگاهی سوسیالیستی به گسترش اتحادیه اروپا


نگاهی سوسیالیستی به گسترش اتحادیه اروپا

گسترش پیش بینی شده اتحادیه اروپا به ۲۵ عضو و ورود کشورهایی از بلوک سابق شرق به این اتحادیه موجی از شادی و شعف را در پایتختهای اروپایی به دنبال داشت پس از اجلاس سران در ماستریخت در سال ۱۹۹۱, افکار عمومی از بیانیه های مربوط به این اروپای بزرگ اشباع شدند

ظاهراً یک قاره به صورت مسالمت آمیز شکلی واحد به خود می گرفت. بورژوازی جدید این اتحاد را در بوق و کرنا کرد و آن را تبدیل به سوژه نخست رسانه ها نمود. اضمحلال بلوک شرق و گسترش اتحادیه اروپا به مثابه یک نقطه عطف بود و اروپا ادعا می کرد که به ماشین خارق العاده ای که صلح و ثبات به سایر کشورها صادر می کند، تبدیل شده است.

البته خودشیفتگی بورژوازی نباید دچار توهّم شود. زمانی که بورژواها در میان خود به توافق و تفاهم دست می یابند، بدانید که آنها سوار بر گردهٔ کارگران هستند. وگرنه افراد طبقه بورژوا پیوسته به این می اندیشند که یکدیگر را از بین ببرند.

ادامه سیاست جذب در اروپا متضمّن منافع مشترک قدرتهای غرب این قاره به منظور استقرار یک ثبات نسبی برای کنترل بحرانهای اجتماعی و اقتصادی بلوک شرق بود. بعید است چنین فرآیندی را بتوان اتّحاد نامگذاری کرد. قاره ای که محل وقوع دو جنگ جهانی بوده است، کانون تنشهای امپریالیستی شده است و در واقع هیچگاه امکان ایجاد یک کلیت واحد که قادر باشد منافع متضاد نظام های گوناگون بورژوازی ملی را تأمین کند، وجود نداشته است. در حقیقت، اروپا به دلیل نقش تاریخی اش به عنوان مهد سرمایه داری و به دلیل موقعیت جغرافیایی خود، به کلید مبارزه امپریالیسم برای سلطه بر جهان تبدیل شد. آنچه امروزه اتحادیه اروپا نامیده می شود، در واقع، بیان تنشهای امپریالیستی پس از جنگ جهانی دوم است.

روزگاری تقسیم جهان به دو بلوک امپریالیستی به آن ثباتی نسبی می بخشید. در حالی که جامعه اقتصادی اروپا ابزار آمریکا و بلوک غرب در برابر رقیب روسی بود، اروپا نیز به نوعی احساس وجود می کرد. بعد از جنگ جهانی دوم، ساختار جامعه اقتصادی اروپا مورد حمایت آمریکا قرار گرفت تا سنگری در برابر پیشروی اتحاد جماهیر شوروی در اروپا بشود. هدف دیگر واشنگتن از حمایت از جامعه اقتصادی اروپا تقویت اتحاد بلوک غرب بود. هر چند قدرتهای اصلی اروپایی تحت رهبری ایالات متحده آمریکا در برابر دشمنی واحد صف آرائی کرده بودند، اختلافات مهمّی پیوسته این قدرتهای اروپایی را روی در روی یکدیگر قرار می داد.

فروپاشی بلوک شرق در سال ۱۹۸۹ میلادی موجب گسیختگی در بلوک رقیب گشت و آلمان، پس از اتحاد، به مرتبه بالایی از قدرت امپریالیستی نائل شد. آلمان واحد مصمّم بود از این فرصت به دست آمده استفاده کند و به سمت یک بلوک جدید مخالف آمریکا حرکت کند. دلایلی که کشورهای اروپای غربی را به اتحاد وامی داشتند دیگر وجود نداشتند. علی رغم تبلیغات سرسام آور درباره حرکت به سوی اتحاد واقعی اروپای بزرگ، اروپا بیشتر به سوی وخیم تر شدن تنشها و تضاد منافع حرکت می کند. این زلزله تاریخی مبارزه برای سلطه بر جهان را کلید زد و کارتهای جدیدی در صحنه بازی قاره اروپا پخش شد. مبارزه طاقت فرسا بین قهرمانهای صلح و دمکراسی برای تقسیم غنائم بلوک سابق شوروی، برای اولین بار پس از سال ۱۹۴۵، موجب بازگشت جنگ به اروپا شد. در اوایل دهه ۱۹۹۰ در یوگسلاوی سابق جنگ روی داد. نیروهای ناتو یک پایتخت اروپایی (بلگراد) را بمباران کردند. فرانسه، انگلیس و آمریکا که خود رقیب هم بودند از گسترش آلمان به سمت مدیترانه از طریق کرواسی بیم داشتند و به مخالفت برخاسته بودند. وقوع جنگ در عراق نیز نشان داد که یک اتحاد واقعی در بلوک غرب وجود ندارد و دولتهای اروپائی دچار اختلاف نظرها و رقابتهای عمیقی می باشند.

جهان شاهد است که آلمان پس از اتحاد پیوسته جاه طلبی های امپریالیستی خود را برای گسترش سنتی نفوذ خود در ساختار اروپا بروز داده است.

آلمان امیدوار است از وزنه اقتصادی بی همتای خود در کشورهای اصلی شرق اروپا بهره ببرد. آلمان همچنین در تلاش است تا با استفاده از امکانات به وجود آمده از گسترش اتحادیه اروپا، نفوذ خود را در شرق قاره سبز افزایش دهد. در این مسیر، بورژوازی آلمان از یک طرف با حس استقلال خواهی در این کشورها و از سوی دیگر به آمریکا که می خواهد از طریق ناتو نفوذش را در شرق اروپا گسترش دهد، برخورد می کند. پنج عضو جدید اتحادیه اروپا یعنی استونی، لتونی، لیتوانی، اسلواکی و اسلوونی بارها در چارچوب مذاکرات مربوط به ناتو میهمان واشنگتن بوده اند. مجارستان، لهستان و جمهوری چک از سال ۱۹۹۹ میلادی عضو این سازمان هستند. آمریکا همچنین تلاش زیادی می کند تا دو عضو دیگر ناتو یعنی بلغارستان و رومانی نیز به اتحادیه اروپا بپیوندند. ایالات متحده برای فلج کردن خطرناکترین رقیبش، حسابهای زیادی روی کشورهای «اروپای جدید» باز کرده است. از دیدگاه واشنگتن، گسترش بیشتر اتحادیه اروپا مانع از عمیق شدن آن می شود و چنین وضعیتی تشکیل یک وزنه مخالف سیاسی را در برابر آمریکا پیچیده می کند، نمونه بارز این پیچیدگی اوضاع در اختلاف نظرهای مربوط به قانون اساسی اروپا مشهود بود. اگر در شرق، آلمان پتانسیلهای افزایش نفوذ امپریالیستی خود را تقویت می کند در غرب این کشور با فرانسه و انگلیس مواجه شده است، دو کشوری که چاره ای جز واکنش در برابر این توسعه بالقوه امپریالیسم آلمان ندارند. انگلستان که زمانی از پذیرش توافقات ماستریخت سرباز می زد از آن زمان تاکنون نقش یک حامی آمریکا را ایفا نموده است و پیوسته به تغذیه اختلاف نظرهای بین قدرتهای اروپایی پرداخته است.

انگلیس که اصلی ترین حامی آمریکا در جنگ علیه عراق بوده است، نه تنها بی اعتباری ناشی از شکست آمریکا را تحمل می کند، بلکه بیش از پیش در قاره اروپا منزوی شده است. آثار باتلاق عراق ائتلاف طرفدار آمریکا را که توسط لندن، مادرید و ورشو در برابر خواسته های ضدآمریکایی فرانسه و آلمان تشکیل شده بود، بر باد داد. اتخاذ یک جهت گیری طرفدار اروپا توسط اسپانیا با اعلام خروج نیروهایش از عراق، آمریکا را از اصلی ترین هم پیمان اروپایی محروم کرد.

این وضعیت لهستان را تشویق کرد تا خود را به آمریکا نزدیک کند. علی رغم مشکلات، انگلیس ناچار است به فعالیتهای خود جهت اخلال در هرگونه اتحاد پایدار در اروپا ادامه دهد.

برای فرانسه نیز که از سالهای ۱۹۵۰، رویای رهایی از سروری آمریکا را در سر می پرورد، مشکل است که به آلمان اجازه دهد که اروپایی تحت سیطره خود بنا کند. پاریس به ویژه نمی تواند بپذیرد که در فرآیند گسترش اتحادیه اروپا، برلین یک نقش ثانویه به فرانسه بدهد. به همین دلیل فرانسه امیدوار است با تقویت و بسط این اتحادیه، ابزارهای لازم را جهت مهار جاه طلبیهای آلمان به دست آورد. به همین دلیل است که ما شاهدیم که فرانسه پیوندهای تاریخی خود را با لهستان و رومانی دوباره فعال می کند و در مخالفت با دخالت نظامی آمریکا در عراق به روسیه لبخند می زند. باید یادآور شد که روسیه تمایل زیادی برای هم پیمانی با فرانسه دارد، چرا که نگران از دست دادن حوزه سابق نفوذش در اروپای شرقی است. اتحادیه اروپا و ناتو تا مرزهای روسیه پیش رفته اند، پدیده ای که مسکو را نگران می کند. اتحاد فرانسه روسیه، آلمان را تا حدی به حاشیه می راند. از سوی دیگر، در درون اتحادیه اروپا نیز فرانسه تحرکاتی را برای بسط نفوذش در کشورهای جنوب اروپا، مشخصاً اسپانیا، آغاز کرده است. اگر فرانسه به تقاضاهای انگلیس برای توسعه سیستم دفاعی اروپا و ساخت مشترک یا ناو هواپیمابر پاسخ می دهد، بدین خاطر است که پاریس می خواهد برتری نظامی خود را به رخ برلین بکشد.

در چنین شرایطی هدف از این کشمکشها در بطن اتحادیه اروپا چیستی هدف توجیه ایدئولوژیک جهان سرمایه داری است که هر روز شاهد مرگ و فقر است. نباید بحران و حکومت «هر کس برای خودش» سهم کشورهای بلوک سابق شرق از این جهان باشد. نبود دو قطب در جهان و پایان دوران جنگ همه علیه همه، اروپا را به کانون رقابتهای امپریالیستی بدل کرده است، امری که ایجاد یک اتحاد سراسری واقعی بین سرمایه داری های ملی در این قاره را جزء تخیلات نموده است. میان آمریکایی که تلاش می کند برتری و سلطه خود بر جهان را حفظ کند و آلمانی که می کوشد با آمریکا رقابت کند، این اروپاست که به ناچار) صحنه رویارویی است.

منبع: www.iteratioalism.org

ترجمه: محسن ایمانی