دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

غرق در عشق خدا


غرق در عشق خدا

شب زلال بود
در میان آسمان ها
تک ستاره امید سوسو می زد.
من نگاه می کنم.
کار من نومیدیست.
پیشه ام عاشقی و خانه ام می خانه!
مادر آه ام و پدرم اندوه است
دوستانم همه از تبار عشاق و من ام ساقی …

شب زلال بود

در میان آسمان ها

تک ستاره امید سوسو می زد.

من نگاه می کنم.

کار من نومیدیست.

پیشه ام عاشقی و خانه ام می خانه!

مادر آه ام و پدرم اندوه است

دوستانم همه از تبار عشاق و من ام ساقی آن می خانه.

تک ستاره امید در هوا می چرخید،

با خدا می خندید.

غرق در عشق خدا،

خدا را می نگریست.

همچنان خیره بودم.

او خدا را داشت و من هیچ کس را

او امید را داشت. ومن اندوه را.

کفش هایم را پوشیدم،

سرشار از شادی و شور

از نردبان آسمان بالا رفتم

معبود یکتا، آن عشق بی همتا

با دستان سبزش مرا مهمان مهربانی اش کرد.

محدثه ابراهیم زاده / تهران