شنبه, ۹ تیر, ۱۴۰۳ / 29 June, 2024
مجله ویستا

رابطه دین وسکولاریزم


رابطه دین وسکولاریزم

جدایی دین از سیاست, جدا شدن دین از دنیا, دنیوی کردن, اعتثاد به اصالت امور دنیوی, غیردین گرایی, نادینی گری, دنیویت, این جهانی, نفی دین و در عربی مصدر جعلی, جعل نمودند به معنای علما نیت را نظیر عقلانیت که مترادف آن قرار دادند

سکولاریزم پدیده‌ای غربی مربوط به دوره‌گذار از مقطع کهنه به نوباشد، که در نهضت اصلاح دین در فرماسیون ایمان به اصالت عقل تجلی یافت و از جهاتی پاسخی طبیعی به شرایط حاکمیت کلیسا در قرون وسطی بود و باعث شد تا اندیشه خدا محوری به انسان محوری تبدیل گردد.

معانی لغوی و تحت اللفظی که برای سکولاریزم مطرح نودند بیشتر عبارتند از:

جدایی دین از سیاست، جدا شدن دین از دنیا، دنیوی کردن، اعتثاد به اصالت امور دنیوی، غیردین‌گرایی، نادینی‌گری، دنیویت، این جهانی، نفی دین و در عربی مصدر جعلی، جعل نمودند به معنای علما نیت را نظیر عقلانیت که مترادف آن قرار دادند.

اما آنهایی که از ابتدا سکولاریزم را مطرح کردند، حذف خدا از صحنه زندگی یا نفی دین از اجتماع و سیاست نبود، بلکه ابتدا با شگردهای خاص که بعضاً عبارتند از:

موارد ذیل سکولاریزم را در مقابل کلیسا مطرح کردند، نه مقابله با آن.

▪ اولا گفته‌اند که مذهب مسیحیت مسخ شده است و دلیلش ترجمه تعلیمات مذهبی از عبری به لاتین بود، به عنوان مثال یکی از کششان در ترجمه کتاب مقدس برخلاف ترجمه عبری و سنتی قبلی کلیسای کاتولیک که ثروت و جمع‌آوری مال را تقبیح می‌نمود، گفت مطابق آیات کتاب مقدس ثروت یک موهبت خدایی است و ثروتمند محبوب خداوند می‌باشد، این مفاهیم موجب سرعت ذهنی در تکوین بورژ واگردید.

▪ ثانیاً گفته‌اند که کلیسا معتقد است، هدف سیاست جلب رضایت خداوند است ماکیاول که حدوداً در سال ۱۴۶۹ به صحنه آمده است در ادامه این سوال اضافه کرده است، آنچه که بنده خدا (بشر) را راضی کند، خداوند را هم راضی می‌کند، به عبارتی خشنودی بنده در خشنودی خداوند خلاصه می‌شود.

این نظریه نقطه آغازی شد که فرد از قیود و فشارهای کلیسا که رضایت خداوند از رضایت انسان نتیجه می‌گیرد، خارج شود.

بنابراین از این زمان به بعد بحث در باب سیاست حول محور انسان و فردگرایی مشکل می‌گیرد، البته همین ما کیاول احتیاجات دیگری هم دارد که دانستن آن خالی از لطف نیست، چرا که تا حدودی این تفکر در حال حاضر در جمهوری اسلامی وجود دارد.

او در کتاب شهریار بعد از بحث اخلاق فردی و اخلاق حکومتی، و اینکه اخلاق فردی دروغ را بد می¬داند ولی اخلاق حکومتی می‌تواند برای مصلحت‌هایی دروغ هم بگوید نتیجه می‌گیرد:

۱) روحانیون مسیحی اصولاً برای سیاست تربیت نشده‌اند و در صورت وارد شدن به سیاست جامعه مسیحی را با شکست روبرو خواهند کرد.

۲) اختلاط مذهب و سیاست منتهی به بی‌اعتبار شدن مذهب می‌شود.

۳) تمام تلاش کلیسا بر خشنودی خداوند است، وقتی خشنودی و رضایت انسان رضایت و خشنودی خدا را دارا است، دلیلی ندارد که حاکمیت از آن کلیساها باشد، یا به تعبیری آنچه که مردم و اکثریت قبول دارند، که بر آنها حاکم باشند، می‌تواند همان نتیجه رضایت الهی را در بر داشته باشد.

علی اتی حال با ایجاد تفکر اراده انسانی مدرنیسم و پست مدرنیسم شکل می‌گیرد کشورهای مدرن و غیرمدرن، افراد مدرن و غیرمدرن ظهور می‌کنند و تا بدین جا می‌رسند که چون توسعه غرب بر مبنای سکولاریزم از دل جنبش اصلاح مذهب پدیدار گردید و باعث شد که نظام سیاسی از نظام کلیسایی منفک گردد، پس باید تمام کشورهای جهان سوم سعی نمایند با متمایز نمودن حیطه سیاست از مذهب همان راه را ادامه دهند، تا به جامعه مدرن تبدیل گردند.

آلکس اینکلس در مقاله‌ای بنام انسانها چطور مدرن می‌گردند، علل و نتایج تغییرات فردی را در شش کشو در حال توسعه در سال ۱۹۶۴ بررسی کرده و به نتایجی میرسد.

بدین معنا، اگر بخواهیم انسان مدرن داشه باشیم، باید ویژگیهای ذیل را متخذ از تحقیقات وی در شش کشور، آرژانتین، شیلی، هند، اسرائیل، نیجریه و پاکستان می‌باشد، تحت عنوان مشترکات انسان مدرن معرفی می‌نماید، داشه باشد.

وی با ششصد جوان از گروههای مختلف، روستایی مهاجر، کارگر، صنعتی و غیرصنعتی و دانشجو براساس نمونه‌برداری به مصاحبه می‌پردازد.

انسان مدرن را به صورت زیر معرفی می‌کند.

۱) کسی است که آمادگی برای کسب تجارب جدید در قالب فعالیتهای تازه و توسعه راههای نوین را داشته باشد.

۲) کسی است که مستقل باشد و حاضر نباشد که تحت سلطه والدین، امپراطور روسای قبیله قرار گیرد.

۳) کسی است که معتقد به علم به عنوان ابزاری برای تصرف در طبیعت می‌باشد.

۴) کسی است که خواهان پیمودن نردبان ترقی و رسیدن به جاه‌طلبی‌های موجود در ذهنش باشد.

۵) کسی است که استراتژی هدایت شده‌ای را برای خود داشته باشد.

۶) کسی است که می‌خواهد در سیاست و اجتماع فعالیت داشته باشد.

بهرحال نتیجه‌ای که تاکنون از این نوشتاری گیریم این است، که:

▪ اولاً ظهور تفکر کولار بدلیل خصیصه‌های کلامی مسیحیت بوده است.

▪ ثانیاً از ابتدا، هدف کشیدن انسان به سوی بی‌خدایی بودند، که بلکه بعدها بدلیل ترجمان متفاوت این تفکر منحرف شد.

▪ ثالثاً آنهایی که سکولاریزم را در مسیحیت ابداع کرده بودن، کسانی بودند بدلایلی که بعداً اشاره خواهیم کرد، خود زمینه این تفکر را ایجاد نمودند.

به عبارت دیگر ملحدان و موحدان به تعاملی بدون تبانی آگاهانه دست یازیده‌اند، ملحدان با نیات بدخواهانه و به قصد نجات دین مرام سکولاریزم را مطرح و ترویج کردند، و موحدان با نیتی نیکوخواهانه و به ظن خود به ظن خود به تصدنجات دین به سکولاریزم تن در دادند.

دلایل پیدایش سکولاریزم:

الف) عدم دسترسی مسیحیت به متن وحی و فقر کلامی کلیسا:

در عهدین جز، روایت رفتار و گفتار حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) و نقل حوادث روزگار آنان چیز دیگری یافت نمی‌شود، فقدان متن و حیانی دست‌نخورده سبب باورهای نادرست و رواج عقاید خرافه‌‌آمیزی ماند تثلیت و ... سد، این باورها باعث غیرعقلانی جلوه‌گر شدن عقاید دینی و احیاناً تقابل عقل و دین شد.

ب) فقدان نظامات حکومتی، حقوقی، اقتصادی و ...

در متون مسیحیت موجود، علی‌رغم داعیه‌‌ی حکومت دینی ارباب کلیسا از مسایل حکومتی هیچ خبری نبود، لذا این وضعیت خودبخود، طرح سکولاریزاسیون را موجه می‌ساخت زیرا دینی که فاقد نظامات اجتماعی برگرفته از وحی است، طبعاً باید تدبیر اجتماع را به غیر وحی واگذارد، چرا که در این صورت اگر دینداران نیز تأسیس حکومت کنند، به حکم عقل و با برنامه علم جامعه را رشد و حفظ نمایند؛

و آنگهی انتساب عملکرد بشری و خطاپذیری سردمداران کلیسا به دین، جز بدبینی مردم و سستی عقاید آنان به بار نمی‌آورد، و متأسفانه این اتفاق افتاد.

ج) تفسیر درستی و نادرستی نظریه‌های علمی و فرضیه‌های دانشمندان با متون مسیحی

کلیسای قرون وسطی سعی کرد نظریه‌های تطورپذیر بشری را بر متون دینی تحمیل نموده و متن مخدوش و فهم مخدوش‌تر خود را از متون، معیار درستی و نادرستی علوم و فرضیه‌ها قرار داده و به همه چیز صبغه دینی و قدسی ببخشد؛ البته این رفتار را از سویی سبب فتور و افول علمی غرب مسیحی، به رغم تحول شگرف و همزمان شرق اسلامی گردید، این حر کت باعث القاء متقابل دین و علم منجر شد و انسان غربی چاره را جز در منزوی ساختن دین و جداسازی حساب دین و دانش ندید.

د) استبداد دینمدارانه کلیسا و عدم تحمل و بردباری مذهبی

طی ده قرن سلطه استبدادگرایانه اربابان و آباء کلیسا در مغرب زمین سبب فرار مردم از دین بوده است به عنوان مثال، هر کسی با مشرب پاپ سازگاری کمتری داشت مورد تحدید و تهدید قرار می‌گرفت.

هر اندیشمندی اندیشناک سرنوشت خود بود.

هر دانشوری از محاکمه تفتیش عقاید در تشویق به سر می‌برد.

لذا ان رفتار سبب القاء تقابل دین و آزادیهای مشروع انسانی گردید و انسان غربی رستن و رستن خود را در گرو رهیدن از رهن دین و اصمحلال قدرت و سلطه دینی می‌دانست.

هـ) الهیات‌گرایی مطلق:

اندیشه دینی محور همه تفکرات قرون وسطایی است، نه تنها متافیزیک و فلسفه بلکه همه علوم و فنون رنگ خدایی یافته¬اند، علوم یا در خدمت اندیشه‌های دینی و موید آنها هستند و یا بدعت و کفر تلقی می‌شوند.

مکانیک و متافیزیک ارسطویی، هیأت بطلمیوسی، طب جالینوسی و ... همه به منزله بخشی از پیکره اندیشه دینی در آمدند.

و) جزمیت و دگماتیسم:

هرگونه تردید و یا باز فهمی درخصوص باورهای دینی که آباء کلیسا تعریف نمودند به معنای ارتداد و کفر است، این باورهای جزمی منحصر به آنچه اصول دین نزد مسلمانان خوانده می‌شود نیست بلکه همه چیزی که کلیسا می‌فهمید در ردیف اصول عقاید مذهبی قرار گرفت به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری، کلیسا علاوه بر عقاید خاص مذهبی یک سلسله اصول علمی مربوط به جهان و انسان را که غالباً ریشه‌های فلسفی یونانی و غیریونانی داشت و تدریجاً موردقبول علمای بزرگ مذهبی مسیحی قرار گرفته بود، در ردیف اصول عقاید آنان قرار گرفت، مثل اعتقاد به مرکزیت زمین، دایره‌ای بودن مسیر ستارگان به دور زمین و ...

ز) عصمت، قداست و الوهیت آباء کلیسا:

جزم‌گرایی نظری آرام آرام با مطلق‌گرایی آباء کلیسا در شئون زندگی فردی و اجتماعی مردم قرین شد؛

مانند خداوند، گناهان بندگان را مورد بخشایش قرار می‌دادند.

کلمه تفتیش عقاید بنا نهادند، هر کسی با آراء آنها همدمی نداشت مجازات می‌شد.

مثلث شومی را با جزمیت، الوهیت و خشونت درست کرده بودند که بنحوی دین را به تصور خود در زندگی مردم عجین کنند.

به تعبیر استاد مطهری:

مذهبی که می‌بایست دلیل هدایت و پیام‌آور محبت باشد در اروپا به این صورت در آمد، تصور هر کس از دین، خداوند مذهب، خشونت، اختناق و استبداد بود.

ح) نارسایی مفاهم کلیسا درخصوص خدا و مابعدالطبیعه:

استاد شهید مطهری اینچنین می‌گوید:

در قرون وسطحی که مسئله خدا به دست کشیشها افتاد، یک سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا درباره خدا به وجود آمد که به هیچ وجه با حقیقت وفق نمی¬داد و طبعاً افراد باهوش و روشنفکرانه را نه تنها قانع نمی‌کرد، بلکه متنفر می‌ساخت، و بر ضد مکتب الهی بر می‌انگیخت.

نتیجه اینکه:

بدیهی است که عکس‌العمل مردم در مقابل چنین روشهایی جز نفی مذهب از اساس و نفی آن چیزی که پایه اول مذهب است یعنی خدا نمی¬توانست باشد؛

هر زمان که پیشوایان مذهبی این شیوه¬ها را دنبال می‌کنند و متوسل به تکفیر و تفسیق می¬شوند، خصوصاً هنگامی که اغراض خصوص در میان باشد، بزرگترین ضربت بر پیکره دین و مذهب به سود ما دیگری وارد می‌شود.

تفاوتهای اساسی که در میان اسلامی و مسیحیت وجود دارد:

۱) قرآن، ضامن اتقان و سلامت عقاید مسلمین:

قرآن کریم به عنوان متن وحی در دسترس همه مسلمانان قرار دارد، اساس تعلیمات اسلامی بر پایه قرآن نیز قرار دارد. برابر اعتقادات مسلمانان تمامی کلمات قرآن سخن خداوند است، بدون هیچ تحریفی چون همواره در دید ما قرار دارد و تمام موقعیت‌های نزول را میدانند، در حالی که تلقی بسیاری از مسیحیان این است که کتاب مقدس آنان تعبیری از تجربه دینی حضرت عیسی (ع) است که لزوماً از فرهنگ و زبان قوم خود اثر گرفته است، نه آن که عین کلمات سخن خداوند باشد.

علاوه بر آن ریشه تمام علوم معقول و منقول، فقه و حقوق، علوم طبیعی و غیرطبیعی، همه و همه از قرآن است، توجه به امور دنیوی، اخروی، و همه سئون حاکمیت در قرآن نهفته است.

۲) قرار داشتن روایات و احادیث نبوی و ائمه معصومین (ع) در اختیار مسلمین در یک برنامه رایانه¬ای در ایران متن افزون بر نهصدهزار حدیث را به استناد ۱۲۰۰ عنوان کتاب تفسیری، روایی، تاریخی، عرفانی و … از نبی اکرم (ص) و اهل بیت ثبت کرده است، این خبر، موید این مطلب است که با دسترسی به بیانات معصومین که مفسر واقعی قرآن مجید می‌باشند می‌تواند مجال خوبی برای مسلمانان فراهم کند که از سرچشمه زلال وحی مسائل دنیا و آخرت خود را فرا بگیرند.

۳) اصالت اجتهاد در فروع امتیاز دیگر فرهنگ اسلامی است.

عقیده به ضرورت فهم اجتهادی دین مشوق مسلمانان در پذیرش علمانه عقاید اسلامی و مانع جدی در رواج باورهای سست به اعتقادات بی‌سند و رکود تفکر دینی میان آنان است، اصل اجتهاد به این دلیل تعبیه شده است که متولیان معرفی جامعه‌ی اسلامی را در بستر سیال بعثتی مدام قرار داده، آنها به نونگری، ژرف‌یابی به فهم‌گستری نسبت به دین وا دارد.

۴) عقل در قاموس عقیدتی مسلمین عدل وحی می‌باشد:

عقل را به مثابه پیامبر درونی می‌خواند، در قرآن و روایات توصیه‌های جدی به تعقل و تدبر شده است، عقیده به حجیت عقل در اسلام سبب ظهور مکاتب و مشربهای فلسفی و کلامی گردیده است و این توهم تقابل دین و عقل در فرهنگ اسلام هیچ جایی را ندارد؛

حسن و قبح عقلی در کلام تلازم حکم عقل و شرع، مستقلات عقلیه در فقه و اصول فقه از مصادیق توجه اسلامی به عقل است.

۵) نگرش اسلام به منزلت رفیع علم و عالم:

توجه قرآن و احادیث به حرمت دانش و دانشور مجال خطور شبهه تقابل علم و دین را به هیچ کس نمی‌دهد.

نخستین آیات فرود آمده بر پیامبر اسلام، در متن فضای تاریک جاهلیت، تبیین علمی خلقت به ویژه آفرینش انسان، کرامت او و تعلیم خط و ارزش قلم.

از منظر قرآن داناترین خداترس‌ترینند «انما یخشی الله من عباده العلما»

و احادیث فراوانی که از رسول خدا رسید، اطلبوالعلم من المهد الی اللحد، طلب العلم فریضه علی کل مسلم دمسلمه، اطلبو العلم و لوبالصین و ...

تجربه علم و الهیات در اسلام شاهکاری بی‌مثالی است که بنای تمدنی عظیم را در انداخت و تمدن کنونی مغرب و امدار آن مدنیت معنوی می‌باشد.

۶) استعداد نظام‌پردازی در همه عرصه‌های اجتماعی است:

پیامبر اسلام با تأسیس حکومت دینی در مدینه، الگوی حکومتی دینی را ارائه فرمود، و همینطور حضرت علی با قرار دادن حکومت دینی در کوفه عملاً پنج سال به این امر حاکمیت کرد.

۷) وجود ابواب هفتادگانه فقهی:

فقیهان اسلامی چهل هزار فرع را استنباط کرده‌اند و در اختیار امت اسلامی قرار داده شد، گفتنی است که ابواب هفتادگانه فقه به استناد چند باب همگی بیانگر نظامات و قوانین اسلامی در مناسبات سیاسی، اقتصادی، حقوقی تعلیم و تربیت است.

باب التجاره، باب الشهاده، باب القضاء، باب الحدود، کتاب البیع، المکاسب و ... همه اینها نشان از زنده بودن دین اسلام دارد.

● حسن ختام

در فرهنگ اسلامی پاسداشت حریم کرامت انسانی و تکریم آزادیهای مشروع، مدارا با ادیان رقیب و جریانهای فکری معارض مبنای مناسبات فکری در جامعه اسلامی است، لذا تفاوتهای متعددی را دین اسلام و مسیحیت دارا می‌باشند و همیت تفاوتها سبب پیدایش و تبعات فکری گشته است.

در پایان لازم به ذکر است که:

سکولاریزم یک مرام غرب‌زاد است که در بستر فرهن کلیساها ظهور کرده است.

سید مظاهر کیانژاد