چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

راهی طولانی تا اعتماد دو طرفه غول های اقتصاد


راهی طولانی تا اعتماد دو طرفه غول های اقتصاد

روابط تجاری و سیاسی چین و آمریکا همیشه مساله ای مورد توجه بوده است نه فقط برای خود چینی ها و آمریکایی ها که برای بسیاری از دیگر جهانیانی که بر میزان فعالیت و اثرگذاری این دو کشور واقف اند

روابط تجاری و سیاسی چین و آمریکا همیشه مساله‌ای مورد توجه بوده است؛ نه فقط برای خود چینی‌ها و آمریکایی‌ها که برای بسیاری از دیگر جهانیانی که بر میزان فعالیت و اثرگذاری این دو کشور واقف‌اند.

تحلیلگر نیویورکر در متن زیر سعی می‌کند بی‌اعتمادی جاری میان این دو کشور را توصیف و علت‌یابی کند. در بعد تجاری هرچند همیشه ترس‌ها و تنش‌هایی وجود داشته است، اما هیچ‌گاه مساله‌ اصلی نبوده است. تاجران همیشه راحت‌تر با هم کنار می‌آیند؛ اما ابعاد سیاسی و امنیتی اختلاف‌های عمیق‌تری را نشان می‌دهد. آمریکا مدعی دموکراسی و حقوق بشر است و برخی تصمیمات جهانی‌اش را مبتنی بر این ادعا می‌گیرد اما بارها نشان داده است که رفتارش با سخنش همخوانی ندارد و چین مدعی است که اقتصاد ما ربطی به سیاستمان ندارد و با ادای تواضع می‌گوید چون من قدرت کوچک‌تری هستم حق دارم شفاف عمل نکنم و پنهان‌کاری کنم! خلاصه اینکه هیچ کدام دستشان را رو نمی‌کنند و این بر بی‌اعتمادی میان‌ آنها می‌افزاید؛ در این میان اما تحلیلگر نیویورکر می‌گوید اتفاقا همین حالا وقت کنار گذاشتن بی‌اعتمادی‌ها و دراز کردن دست رفاقت است.

در لحظات پایانی دیدار اخیر معاون رییس‌جمهور چین «ژی جین‌ پینگ» از ایالات متحده، «سویی تیان‌ کای» معاون وزیر خارجه، همه چیز را گفت: چین و ایالات متحده از «کمبود اعتماد» رنج می‌برند. درست است، هزاران عامل – از جمله نظام‌های سیاسی متفاوت، لیستی از مسائل بیشمار و رو به افزایشی که دو کشور باید با آن مقابله کنند، و انتظارات بزرگنمایی شده – مساله را دشوارتر کرده‌اند. راه‌حل «سویی» این بود که هر دو طرف «باید توجه کامل و کافی به عمق بخشیدن و پرورش اعتماد متقابل داشته باشند.» با این حال، آنچه او فراموش کرد این بود که تعمیق و بهبود روابط دقیقا شامل چه چیزهایی می‌شود.

در هر رابطه‌ای، اعتماد در گذر زمان ایجاد می‌شود. اعتماد به روشن بودن مقاصد، پیش‌بینی‌پذیری اعمال و کنش‌ها، احساسات مشترک، تمایل به اعطا کردن پیش از اینکه دیگری چیزی بگیرد، و احترام متقابل نیاز دارد. در برخی مسائل، چین و ایالات متحده به سختی تلاش کرده‌اند تا بفهمند طرف مقابل چه قصد و هدفی دارد. هر دو کشور گفت‌وگوهای زیادی درباره‌ مسائل بینابین داشته‌اند. در نتیجه مسوولان و مقامات فهم بهتری از علاقه‌مندی‌های اقتصادی بلند مدت و کوتاه‌مدت هر طرف دارند. اعتماد، دست در دست احترام پیش می‌رود و احترام را باید به دست آورد.

با این حال، در بسیاری حوزه‌های دیگر همچون امنیت، مقاصد از ابهام بیشتری برخوردارند. واشنگتن عملا به چین برای گفت‌وگو بر سر این مساله التماس می‌کند؛ اما چین کلا مقاومت می‌کند. پکن بر این عقیده است که به عنوان قدرت ضعیف‌تر نباید دست خود را رو کند. وجه منفی این تاکتیک در سال ۲۰۱۰ مشخص شد، زمانی که اعمال و لفاظی‌های حیرت‌آور و قدرتمندانه‌ این کشور در دریاهای جنوب و شرق چین همسایگانش را برآشفت و باعث شد ایالات متحده حضور نظامی خود در منطقه را مجددا تقویت و تاکید کند. شاید با دریافتن کمبودهای رویکرد مورد علاقه‌ پکن، ژی پیشنهاد پنتاگون برای شرکت در گفت‌وگویی پیرامون علاقه‌مندی‌های امنیتی چین و ایالات متحده را در زمان حضورش در واشنگتن پذیرفت.

پیش‌بینی پذیری یکی دیگر از ملزومات اعتماد است که همچنان از روابط چین- ایالات متحده گریزان است. تعهد چین به یک نظام تجارت و سرمایه‌گذاری جهانی قانونمند همچنان محل سوال است. این کشور در محافظت از حقوق مالکیت معنوی ناتوان است، سیاست‌های حمایت از تولیدات داخلی، همچون اختراعات بومی را در اولویت قرار می‌دهد و گاهی تمایلش به رفتن به راه خود را نشان می‌دهد. برای نمونه در پایان سال ۲۰۱۱ ، سازمان تجارت جهانی علیه چین در مورد مساله‌ای مربوط به محدودیت در صادرات مواد خام چینی حکم صادر کرد.

در پاسخ، روزنامه‌ دولتی گلوبال تایمز پیشنهاد کرد که چین بهتر است به یافته‌ها و احکامی که به نظرش ناعادلانه و خطرناک می‌آیند، پایبند نماند.

ایالات متحده نیز گاهی از پس آزمون پیش‌بینی‌پذیری برنیامده است. دولت اوباما، در ابتدای کارش اعلام کرد که قوانین داخلی خاصی در رابطه با آب‌وهوا تصویب خواهد کرد که در راستای یاری رساندن به تلاش‌های جهانی برای کاهش تشعشعات است. اوباما سعی کرد چین را مجبور کند که این کشور هم در محدوده‌ خودش چنین کاری انجام دهد؛ اما وقتی واشنگتن موفق نشد معامله را در وقت مقرر انجام دهد، اعتبار ایالات متحده در ارتباط با چین و دیگر کشورها تخریب شد.

همچنین هر‌گونه رابطه‌ اعتماد محوری نیاز دارد که دو طرف میل داشته باشند در راستای روابط دوستانه در درازمدت، پیش از دریافت کردن، ببخشند. برای مثال پیش از دیدار اوباما از چین در سال ۲۰۰۹، رییس‌جمهور دیدار با دالایی لاما را به عنوان نشانه‌ای از اولویت روابط ایالات متحده با چین، به تاخیر انداخت. با این حال، پکن این حرکت را جبران نکرد. در عوض، در طول سفر اوباما مسوولان در مورد یکسری قرار و برنامه‌های تبلیغ شده بدقولی کردند، برای مثال پیشنهادشان مبنی بر پخش تلویزیونی جلسه‌ اوباما در سالن شهر در شانگهای را لغو کردند. از آن زمان به بعد، شواهد اندکی مبنی بر اینکه هر یک از دو طرف چنین گام اولی را برای برقراری اعتماد دو طرفه برداشته باشد وجود دارد. با این وجود، ظهور رهبری جدید در چین می‌تواند درها را به روی تلاش‌های مجدد برای ایجاد اعتماد باز کند.

شاید مهم‌ترین مانع در ترمیم اعتماد از دست رفته میان ایالات متحده و چین، کمبود حساسیت‌ها و مشترکات دو کشور باشد. ایالات متحده و چین با ارزش‌ها و اولویت‌های متفاوتی به جهان نگاه می‌کنند. به عنوان مثال، چین ترجیح می‌دهد مسائل تجاری را در سیاست داخل نکند و این باعث شده تا این کشور مایل نباشد به تحریم نفتی علیه ایران بپیوندند، چیزی که هم‌اکنون اولویت سیاسی ایالات متحده است. تصمیم اخیر پکن برای وتو کردن راه حل شورای امنیت سازمان ملل در سوریه، اولویت حق حاکمیت را در سیاست‌های چین نشان داد و این کشور را در تعارض با ایالات متحده‌ای که مدعی ارزش بیشتری برای حقوق بشر و گسترش دموکراسی است، قرار داد.

با این حال شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه علایق و حساسیت‌های چین در حال تغییرند. تعداد روزافزونی از کشورهای چندملیتی، از جمله سودان، نیجریه و لیبی، از عواقب کار کردن در محیط‌های پرتنش و آشفته‌ سیاسی رنج می‌برند. همچنین، عامه‌ مردم، برخی متفکران و مسوولان «سیاست تجارت- به هر قیمتی» چین را زیر سوال برده‌اند. برای مثال در مقاله‌ای با عنوان «مشکلات چین با همسایگان» که زیاد هم به آن ارجاع می‌شود، استاد دانشگاه پکینگ، ژوفنگ می‌گوید که «همسایگان چین به شکل قابل اطمینانی برای چینی‌ها خوب نخواهند بود مگر اینکه و تا زمانی که چین شروع کند به تامین محصولات عمومی ضروری- نه فقط تجارت، بلکه حکمرانی منطقه‌ای تمام عیار بر مبنای قانون، احترام به حقوق بشر و رشد اقتصاد منطقه». و با توجه به رای چین در مورد مساله سوریه، بسیاری از رای‌گیری‌های اینترنتی نشان داده‌اند که اکثریت چینی‌ها با موضع‌گیری پکن مخالفند.

در نهایت، اعتماد دست در دست احترام پیش می‌رود- و احترام باید به دست آورده شود. واشنگتن به سهم خود نیازمند بهبود اقتصادی جدی و پایدار است. در این صورت نقش آن به عنوان رهبری جهانی کمتر با چالش مواجه خواهد بود. ایالات متحده همچنین باید عملش با حرف و تبلیغاتش یکی باشد. در هر موضوعی که ایالات متحده از آن پشتیبانی می‌کند – مسوولیت مالیاتی، تغییر آب و هوا، حقوق بشر – رفتارش هم باید با حرفش همخوانی داشته باشد.

چین هم به نوبه‌ خود باید متوجه باشد که ایالات متحده و اغلب کشورهای دیگر هم تا زمانی که تغییرات سیاسی اساسی ایجاد نکند، به این کشور احترام نخواهند گذاشت. در یک سطح، جامعه‌ جهانی می‌خواهد شفافیت، حاکمیت قانون و قابلیت اعتماد رسمی ببیند. البته در سطحی عمیق‌تر، جامعه‌ جهانی می‌خواهد شاهد رفتار بهتر دولت چین با شهروندان خودش باشد. اگر حکومتی آزادانه احترام و مشروعیت را از مردمش کسب نکند، نمی‌تواند انتظار داشته باشد اینها از سوی دیگر کشورها بیاید.

امسال هر دو کشور فرصت دارند تا روابطشان را از نو بنیان نهند و به مشکلاتشان بپردازند. چنانچه حاکمیت جدید چین قدرت را دریافت می‌کند، ظرفیتی برای ظهور ارزش‌ها دیده می‌شود. در عین حال، همچنان که ایالات متحده از بحران مالی جهانی خارج می‌شود و تعهداتش در عراق و افغانستان به پایان می‌رسد، می‌تواند فرصت‌ها و اولویت‌های سیاست خارجی‌اش را بررسی کرده و مورد مداقه قرار دهد. به صورتی متناقض، شاید، هم اکنون که رابطه در متزلزل‌ترین حالتش قرار دارد اعتماد بهترین شانس شکوفایی را دارد.

مترجم: نرگس حاتمی

منبع: نیویورکر