دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

سخنی نقد گون با قلم بدستان نوگرا


سخنی نقد گون با قلم بدستان نوگرا

در دهه ۸۰ همه چیز گفته شده است , اما چون هیچکس گوش نمی دهد باید همیشه از نو آغازکرد«آندره ژید»

در دهه ۸۰ همه چیز گفته شده است ، اما چون هیچکس گوش نمی دهد باید همیشه از نو آغازکرد«آندره ژید»

سخن مذکور از آندره ژید این قلم را به یاد سخن نظم پدر فرهنگ و زبان فارسی ایران (فردوسی بزرگ) می اندازد که می سراید :

بر باغ دانش همه رفته اند سخن گفتنی هر چه بُد گفته اند

آری همه چیز گفته شده ولی ما هنوز نه راه گوش را برای شنیدن هموار کرده ایم و نه جاده ی فکر را ترمیم . با توجه به دهه ی ۶۰ و ۷۰ وسیر تکاملی زبان و ادبیات فارسی ایران که در دهه ۸۰ درزوایای مختلفی با دو دهه ی قبل تفاوت عمده پیداکرد و با التفات به شرایط زمانی و مکانی هر دهه که دارای فراز وفرودهای متعدد و ویژه بوده اند ، به سهولت نمی توان مدعی تفکیک وتحلیل دهه های مذکور شد ولی حداقل می توان گفت هر دهه دارای پتانسیل هاو شاخص های خاص خود بوده و البته نویسندگان و شعرا و هنرمندان زیادی در زهدان همین دهه ها متولد شده اند و هنرنمایی کرده اند . چرا که اثر هنری این نویسندگان خود بیانگر این نما است .

ضمن این که برای تفکیک و بررسی این دوره ها ابتدا بایستی ارکان هنر را که شامل : زیبایی -آزادی –سادگی و پیچیدگی (ممتنع ) می باشد را در آثار نویسندگان و شعرا پیدا نمود و بعد اثر نویسندگان را براساس جدول امتیاز ملاکهای هشتگانه که توسط صاحب نظران و اساتید بزرگ زبان و ادبیات فارسی که در آغاز شعر نو به سکانداری نیما یوشیج ترسیم و تدوین گردیده را مد نظر داشت . مضاف بر این که نبوغ فکری و ذهنی از دیگر ملاکهای اساسی در جهت شناخت اثر هنرمند و امتیاز دادن به اثر اوست .این ملاکهای هشتگانه شامل : جوهر شعر – ساخت شعر – زبان و ادبیات، پشتوانه فرهنگی – معاصر بودن – حرفه ای بودن – تاثیر گذاری و شعرهای موفق است و دو مورد دیگر که شامل نبوغ فکری و ذهنی می باشد نیز اغلب به دنیای رمان مرتبط می گردد که تخیل ناب پشتوانه محکم برای این موارد به شمار می آید .

لذا این ملاکهای هشتگانه هر کدام دارای شاخک هایی بدیع و تبعات اجتماعی و فرهنگی ویژه ای می باشند. با این تفاصیل زبان و ادبیات ایران غنی ترین و با سابقه ترین ادبیات در جهان بوده و بی شک جایگاهش محفوظ است . شما وقتی شاهنامه ی فردوسی را مطالعه می کنید به آسانی انواع هنر را در این اثر می توان دید .

شاهنامه فردوسی نه یک تراژدی ویژه که تراژدی های متعددی را تصویر می کند که می توان به حماسه – قصه – داستان – اسطوره – ادبیات مدرن و پسامدرن – فرهنگ و اجتماع – قدرت و زوال و اخلاق و تربیت و در مجموع این کتاب کتابی جنگ آسا و به بیانی دیگر نوع الانواع برای ادوار مختلف به شمار می آید . کاخ بلند ادبی فردوسی کاخی است که دارای بنیادی محکم و ماندگار بوده و صد البته هیچ باد و بارانی قدرت لرزش و به هم ریختگی آن را ندارد . بنابراین می توان این سیر تکاملی زبان و ادبیات و در مجموع هنر انسانی را براساس زمان ها و مکان های متعددی که در ازمنه¬ی تاریخ به وقوع پیوسته به عینه مشاهده کرد به گونه ای که می توان به عصیانگر بزرگی چون خیام که در دورانی سیاه و زخم خورده صاحب اندیشه ای تابناک می شود ، اشاره نمود و یا به زیبایی و آزادی و سادگی هنر سعدی خدای سخن راستین فارسی اشاره کرد که به یاری نبوغ خویش توانست شالوده ای نوین را در کانون آموزش و پرورش زمان ها و مکانها بنا نهاد . و یا از باباطاهر عریان هنرمندی راستین و قلندری اندوهگین یاد کرد که با استخدام واژه های لری در شعر خود توانست زبانی مجزا و ماندگار را به تاریخ معرفی نماید . ودگر اندیشه های حافظ و مولانا و عبید زاکانی و دیگر شعرای نامی ایران زمین است که در پایه ریزی ساختمان زبان و ادبیات ایران سعه صدر گذاشته اند به اضافه ی این که عمر ۸۰ سال شعر نو را نیز بایستی دهه به دهه به طور کامل بررسی و مدنظر داشت . لذا با این تفاصیل هیچ هنرمندی هنر خود را بدون پشتوانه ی فرهنگی و مطالعه کاربردی کسب نمی کند و از این منظر همیشه الگویی درجهت شکوفایی و ثمر هنرمند حضور دارد .

بنابراین امروزه شاهد چاپ و نشر کتب و مقالات متعددی از قلم بدستانی هستیم که با زبان و ادبیات ایران یا بیگانه اند و یا این که مغروضانه و ازروی ندانم کاری های ویژه دست به قلم شد و به قول خودشان هنرنمایی می کنند. سوای از این که قلم بدستان نوگرایی دردل همین قلم بدستان وجود دارد که هم ساختار و محتوای هنرآنها قابل تامل و توجه است و هم این که آگاهی و شناخت لازم را از مبانی و اصول تحلیلی و تحقیقی ادبیات ایران دارند اما مابقی افرادی که فعالیت خود را چه از حیث زبان گفتاری و چه از لحاظ زبان نوشتاری تکثیر و اشاعه می دهند ،چیزی جز ثمری عقیم و ایجاد رکود و ایستایی فرهنگ و زبان و ادبیات غنی ایران نیست .

مشکل اساسی فرارو بر می گیرد به تهاجم فرهنگی و ادبی کشور های غربی که زبان هنری آنان توسط مترجمان نا آگاه خودی به جامعه منتقل می گردد و ادبیات ما رادر ابعادی به شکل ادبیاتی پیرو در آورده اند . ترددی نیست که ادبیات ایران ادبیاتی رهبر و دارای پیامدهای منتج و تاثیر گذار در سراسر جهان به شمار میرود. این قلم درحد و نصاب خود با مکاتب ادبی جهان آشنایی داشته و به همه ی این مکاتب احترام می گذارم چرا که این مکاتب دارای ویژگی ها و پشتوانه ی فرهنگی و اجتماعی و شاخصه های ادبی ویژه ای هستند و از طرفی پیامد این مکاتب نیز جهان وطن و البته با روحیات عموم و طبیعت جهان کلاف خورده اند . ولی آنچه بسیار پر اهمیت و حیاتی است این است که بقول معروف : خیری که به خانه رواج به مسجد است بردنش حرام است » سخن این قلم خطاب به قلم بدستان نوگرایی است که خود را در محافل ادبی و هنری نشان داده و یا از طریق رسانه ها شنیداری و دیداری اقدام به انتشار آثار می کنند و با ابزار و گزینش کلماتی ثقیل و ممتنع چه در نوشتار و چه در گفتار خویش را صاحب نظر و اندیشه میدانند.

از منظر این قلم بزرگترین نادانی شکار پلنگ است چون بزرگترین دانایی اش شکار می باشد . این نثر ادبی که از صنعت شعری (نماد ) بهره می جوید مجابی است به کسانی که می خواهند واقعیات سمبل های بی بدیل ادبیات و هنر ایران زمین را نادیده و زیر سئوال ببرند. ما نمی توانیم بر چهره ی واقعیات و حقایق نقاب کاذب بکشیم همچنانکه نمی توان به یک روباه پیر حیله¬ی تازه یاد داد. لذا در ادبیات و در مجموع هنرهای کلامی و هنرهای بدون کلام و حتی هنرهای صامت هم قضیه به همین منوال است شکستن پل های ادبی پشت سر خود و حرکت به جلو جهت عبور از رودخانه ی پر تلاطم و مواج هنر به همین سادگی نیست چه اینکه همین پل ها پشتوانه ی محکمی در جهت عبوری جاودانه اند. تصویر کردن چنین مفاهیم و مصادیقی از بهرِ بازی کردن با کلمات و یا ایجاد شعار گرایی نیست بلکه همان واقعیتی است که امروزه در جامعه ی ادبی ایران اتفاق افتاده است . سئوال ما از این قلم بدستان نوگرا این است که ابتدا از مقوله نوگرایی تعاریفی معقول و منطقی ارائه نمایند و یا این که شناخت کافی و وافی از این مقوله را پیدا کنند و بعد اثر خویش را به تاریخ بسپارند تا تاریخ خود در این مورد قضاوت نماید نه این که تاریخ را از آن خود بدانند و بریدن و دوختن را هم تنها مرتبط با خویش .

به عنوان مثال کتمان دنیای زبان و ادبیات پر بار و دیرینه ی ایران زمین توسط همین قلم بدستان در زوایایی مورد هجمه و انتقاد غیرسازنده قرار می گیرد . جای شگفت و حیرت فراوان است که چگونه می توان اصل و نسب و قدمت دیرینه خود را فراموش کرد و به بیگانه هر چند هم دارای محاسن و فرایند فراورنده باشد ، پناه برد . حرف ما با این مقلدان این است که اگر ادبیات و بخصوص شعر کشور ایران را به خانواده¬ی خویش تشبیه نمائیم آیا می شود مادر یا پدر خود را از این خانواده کنار گذاشت و به دایه و یا ناپدری پناه برد . به نظر می رسد این قضاوت نه عادلانه است و نه می تواند قیاسی منطقی و فارق باشد . چه این که هیچ کدام از کشورهای جهان ادبیات و هنرخود را این چنین به بوته نقد و امواج نا آگاهانه نمی سپارند. لذا اینگونه نگاه به ادبیات و هنر ایران و گرایش به سمت مولفه های موجود در جهان فرجامی فرا بخش و مفید نخواهد داشت .

نکته دیگر فرایند عقیم و بی حاصلی است که در ساختار و محتوای اشعار و دست نوشته های این افراد و رمان ها و داستانهای آنان به چشم می خورد . به طوری که هر آنچه تصویر می شود کپی برابر با اصل از شعرا و یا نویسندگان نامی کشور فرانسه و درزوایایی ادبیات انگلستان و آمریکای لاتین است . با ظهور اینترنت و انقلاب الکترونیک و صنعتی شدن کشورهای اروپایی طبیعی است که نویسندگان و شعرای این کشور ها خود به خود دچار انقلاب فکری براساس واقعیات و شرایط اجتماعی متغیر موجود می شوند ولی آیا چنین حرکتی که در این کشورها به وقوع پیوسته در ابعاد مختلف می تواند جوابگوی هنر و ادبیات ایران باشد و یاکه نه هر شاعر و نویسنده و در مجموع هنرمندی می بایست براساس ریل فرهنگ و منش اجتماعی و هویت ساختاری و تاریخی خویش قطار اندیشه را به حرکت در آورد .

تردیدی نیست که خود به خود و بدون انتخاب و اختیار سخن گفتن همان نبوغ و ایجاد هنر به شمار می رود اما در هر شرایطی این فی البداهه سخن گفتن در ابعاد و زوایای مختلفی مرتبط با شرایط فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی جامعه ای می باشد که در آن زیست و کسب تجارب می کنیم . ضمن این که ما نمی توانیم جهان هستی را نیست بشماریم . چه این که هر آنچه به وجود می آید برگرفته از الگویی بنام واقعیت و یا همان رئالیسم است . انسان به عنوان موجودی خلاق و دارای هنر و اقتدار در ابعاد مختلف شناخته شده و آزادانه اندیشیدن و مختار بودن در جهت نیل به هدف متعالی فاکتوری است فطری نه اکتسابی . اماسئوال این جاست که آیا تفکری که در یک لحظه به آنسو تر از کهکشان مسافرت می کند غیر از واقعیت چیز دیگری هست ؟ آیا سرچشمه ی این چشمه (تفکر ) انسان نیست که بعنوان موجودی طبیعی شناخته شده است . مکتب رئالیسم همانطور که ذکر آن رفت دارای نمادهای مشخصی است که این نمادها همان موالید چهارگانه اند. این مکتب مکتبی نیست که به سادگی از روح و روان و فطرت و خلقیات اجتماعی و البته فرهنگی عموم جدا شود. چون رابطه ای که بین انسان به عنوان موجودی فراشعور و طبیعت وجود دارد یک رابطه ی لازم و ملزم است و تحت هیچ شرایطی کم رنگ و یا احیاناً محو نمی شود . علت اساسی بر میگردد به همان دگردیسی بی بدلیلی که بین انسانها و دیگر موالید سه گانه بصورت ذاتی وجود دارد .

انسان موجودی است صاحب اختیار و انتخاب بی گمان طبیعت در جهت متددادن به آن تاثیر فراوان دارد . لذا ما نمی گویئم تنها مکتب رئالیسم می باشد چه این که هنر جوششی درونی و شورشی غیر منتظره بوده ودر زوایایی مختلف و متنوع خود را نشان می دهد ولی آنچه مهم است این که همین تطور هنر نشات گرفته از واقعیات و حقیقیتی کتمان نشدنی است . با این حال صحبت این قلم با قلم بدستان نوگرا به خصوص در حوزه شعر و نوشتار در دهه ی ۸۰ بوده که تحت هر شرایطی شعر و کلاً نویسندگی چون هنر کلامی است و البته در جهت ترقی و تعالی فرهنگ و معیار های ارزشی اجتماع تاثیر عمیق دارد بنابراین بایستی در هر سبک و شیوه ای که عنوان می شود ، قواعد و اصول نگارش و دستورزبان فارسی و صناعات ادبی و البته قالب های هنری و شعری رعایت شود که اگر چنین باشد طبعاً پیام چنین اثر هنری ای پیامی در خور توجه و تامل و متناسب با رفتار فردی و اجتماعی و فرهنگ جامعه ی مرتبط و در ابعادی جوامع دیگر است .

استفاده از قالب های شعری و یا مولفه های هنری دیگر سرزمین ها و بهره گیری از فنون و صنایع ادبی اینگونه جوامع اگر چه دارای محسنات قابل توجهی است ولی ایجاد فرهنگ تقلید نیز از معایب اصولی به شمار می رود و البته حاصل این فرهنگ تقلید همان ایستایی محض است . از بهتر این که تنها جاده¬ی اندیشه ای دیگران را طی کرده ایم . و فرجام شکسپیر خواهیم شد و یا رابوت فراست . دیگر شکل زبان شعر و نثر این گونه قلم بدستان عدم آگاهی و شناخت کامل از اصول و قواعد زبان و ادبیات فارسی است . استخدام واژه هایی که تا کنون در ادبیات ایران جایگاهی نداشته اند و یا بداینگونه واژه ها براساس شرایط زمانه توجه نشده کاری بس مفید و سازنده بوده و از مهمترین ارکان شعر یک شاعر در دهه ۸۰ به شمار می رود و بی گمان این نوع روند همان آزادی در هنر است . ولی بایستی به طریقی اعمال گردد که این واژه¬ها به مانند یک خانواده بتوانند با هم تفاهم و سرسازگاری داشته باشند ضمن این که ایجاد فهم و پیام برای اجتماع از موارد اساسی است.

دیگر مشکل استخدام واژه های متضاد است که اعتقاد این گونه قلم بدستان این است که بایستی پارادوکس زایی کرد . باید گفت پادوکس زایی از قواعد اساسی درهنر و به خصوص شعر می باشد ولی آشتی تضاد ها در جهت ارائه پیامی موثر و مفید بسیار مهم بوده که در شعر و یا نوشتار این افراد یافت نمی شود. نکته دیگر مقوله ای بنام آشنا زدایی است که اخیراً ورد زبان این طیف افتاده است . آشنا زدایی در شعر کار تازه ای نیست و ما اگر با کمی تامل و تفقد به اشعار شعرای معاصر و حتی باستان توجه لازم داشته باشیم این گونه آشنا زایی را مشاهده می کنیم اگر چه آشنا زدایی درهنر بی معنی است چه این که هر هنری بایستی ماندگار و متعلق به نسل های بعد باشد نه زود مصرف وفانی .

مشکل دیگر این قلم بدستان خلاف آمد عادت بوده که در زوایایی با آیرونی ، استعاره و نماد وجه اشتراک دارد و البته اینگونه تصور نیز کاری جدید و یا مبدع نیست . دیگر عدم شناخت از فرهنگ واژه ها است چرا که هر واژه ای برای خود فرهنگی دارد . بنابراین به عنوان مثال وقتی می گوییم مراعات نظیر بایستی کاملاً این نوع مانند بودن رعایت شود البته همین مراعات نظیر می تواند با زبانی نو و کار آمد توسط هنرمند تصویرشود ودر دیگر صناعات ادبی نیز این نکته بسیار مهم است که در اکثر شعر شعرای دهه ۸۰ یافت نمی شود. دیگر مشکل شعر دهه ۸۰ روی آوردن به ساختار گرایی و مکتب سمبلیک است که در فرهنگ هر سرزمینی جوابگونیست و این مهم را ما باید بدانیم . آزادی در تخلیل و و احساس و بی پروا سخن گفتن از دیگر مشکلات زبان شعری دردهه ۸۰ است . از برای این که مواردی چون تخیل فانتزی و رئالیسم جادویی بیشتر به کشورهای دلیبرال و صنعتی و صاحب تکنولوژی برتر مرتبط می گردد نه کشوری به مانند ایران که براساس هویت تاریخی و فرهنگی و محورهای تئوکراسی در حرکت است . دیگر ابهام زبان شعری شعرا و نویسندگان دهه ی ۸۰ ،رها کردن عاطفه و اخلاق در شعر است .

با ظهور تکنولوژی و فناوری در جهان و جایگزین شدن مکتب ماشینیسم به جای امانیسم (انسان دوستی ) این مهم تاثیر شگرفی را دردید هنرمندان و نگاه هنری آنان برجای گذاشت .ضروری است که بگوییم درون مایه ی شعر هر شاعر بی شک باید از این دو ویژگی (عاطفه و اخلاق ) بهره مند باشد و این مهم بدین سان است که انسان نمی تواند انسان باشد ولی عاطفه و اخلاق انسانی نداشته باشد . پیچیدگی و بی مفهوم بودن و در زوایایی زبان مهجور و بدون پیام اشعار شعرا و نویسندگان این دهه به خصوص جوانان بوده که گمان می رود اینگونه آثار از پیش زمینه ای قوی بنام زیبایی کلام برخوردار نیستند. لذا اگر چه مکتب هایی چون ساختار گرایی – سورئالیسم و سبملیسم و رمانتی سیم و ... بر این نوع ویژگی ها درابعادی همراه هستند ولی مکاتبی چون رئالیسم و ناتورالیسم و مکتب کلاسی سیسم نیز که کلافی عمیق با واقعیات و طبیعت دارند ، زیبایی در شعر را چه از حیث ساختار و چه محتوا می پذیرند.

حسن سخن این که قلم بدستانی که خود را به عنوان نوگرا و درزمینه هایی پسا مدرن و رادیکال افراطی و در ابعاد دیگر آوانگارد و معانی از این قبیل می شماند و اکثراً نیز جوان بوده و راهی را در پیش رو دارند رعایت نکاتی چند لازم به نظر می رسد . نخست این قلم بدستان بایستی هدف و نیت خود را مشخص نمایند و براساس شرایط فرهنگی و موقعیت زمانی و م کانی آثار خود را قلمی نمایند به بیانی ساده ما نمی توانیم تاریخ و تمدن و فرهنگ کشوری را که در آن زندگی می کنیم را در هنر خود نادیده بگیریم مضاف براین که ما در خیلی از زمینه ها هنوز در شعر کلاسیک از فردوسی و حافظ و مولانا و سعدی و امثالهم عبور نکرده ایم یعنی به بیانی هنوز آشنایی کامل با ماهیت وجودی شعر کلاسیک را نداریم لذا وارد شدن به حوزه های دیگر طبعاً نتیجه ای عقیم در بر دارد .

ضمن این که با شعر نو که به سکانداری نیمایوشیج عمرش به ۸۰ رسیده نیز هنوز در خیلی موارد فاصله داریم . در ثانی بهره گیری از سبک ها و مکاتب ادبی جهان کاری درخور توجه و تامل است و بر همه ما نیازی ضروری است که باید بدان توجه لازم کرد اما اگر هنر را ابتکاری ویژه بدانیم طبعاً هنرنمایی در هنر نیاز به تجربه و پشتوانه های فرهنگی و دیگر ویژگیهای اجتماعی را می طلبدکه این موارد نیز کمتر در شعر و هنر نویسندگان مزبور به چشم می خورد . دیگر این که شعر و یا هر اثر هنری ابتدا بایستی جوششی و از سر ذوق و طبع تراوش یابد در ثانی ارکان هنر اعم از زیبایی – آزادی – سادگی و پیچیدگی نیازی ضروری و حیاتی است به طوری که اثر هنرمند بتواند چهار مرحله لازم را که شامل مرحله ی تماشا ، مرحله تفکر ، مرحله تنویر و مرحله مکاشفه است را در مخاطب بعنوان تماشاگر ایجاد نماید و رعایت این فرایند بی شک منجر به تحولی عظیم و سازنده از حیث فکری و ذهنی در مخاطب می شود. نکته دیگر تصویر گری در هر اثر هنری است .

تصویر گری در شعر و یا هر اثر هنری بایستی بر اساس حواس پنجگانه و حتماً از قاعده ای بنام تشخیص بهره مند باشد . چه این که حس آمیزی در شعر و نوشتار که اغلب در شعر سهراب سپهری و برخی شعرای معاصر به چشم می خورد و درختام حس ششم شاعر در جهت ایجاد تصویر گری در شعر و در مجموع یک اثر هنری مدخل و تاثیر گذار می باشد .

تصویر گری علاوه بر این موارد می تواند به شکل نوعی شورش غیر منتظره ایجاد شود که چنین شرایطی هم بی تردید واقعیات خارجی و روحیات درونی شاعر تاثیر بسزایی دارند و دیگر مورد در ارتباط با تصویر گری شناخت لازم از فرهنگ طبیعت بوده ضمن این که رفتار متافیزیک و بدون تامل و سلیقه هنر فرد که دنیاهایی را به غیر از دنیای واقعی تصویر و البته پیام های این دنیا را تکثیر می کند از نکات مدنظر به شمارمی روند.

عابدین پاپی