پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
ما از گذر عمر بجز درد چه دیدیم
چه آتشی به دلها زدند خالقی و محجوبی و بنان.هر کس در هر جای ایران که زاده شده و بزرگ شده، خاطرهها دارد با نوای ساز و آوازشان. چه چمباتمهزده پشت پنجدری گوش سپرده به صدای پشت درها و چه در شهری دیگر هم چون سایه، این آتش عشقی است که سِحر موسیقی خالقی و محجوبی و آواز بنان بر جملگی دلها زده است. اما این آتش چگونه افروخته شد در دل ساحر آواز ایران تا پس از خود آتش زند دلهای عاشقان را:
«غلامحسین بنان» اردیبهشت ماه ۱۲۹۰ در محله قلهک تهران به دنیا آمد. پدرش کریمخان بنانالدوله نوری و مادرش دختر شاهزاده رکنالدوله (برادر ناصرالدین شاه) بود. از شش سالگی به خوانندگی و نوازندگی ارگ و پیانو پرداخت و در این راه از راهنماییهای مادرش که پیانو را بسیار خوب مینواخت بهرهها گرفت. اولین استاد او پدرش بود و دومین استاد، مرحوم میرزا طاهر ضیاء ذاکرین رثایی و سومین استادش مرحوم ناصر سیف بودهاند. فعالیت حرفهای او از سال ۱۳۲۱، همراه با همکاری عدهای از هنرمندان دیگر از رادیو تهران به گوش مردم ایران رسید و دیری نگذشت که نام بنان زبانزد همه شد. در سال ۱۳۳۲ به پیشنهاد شادروان خالقی به اداره کل هنرهای زیبای کشور منتقل شد و به سمت استاد آواز هنرستان موسیقی ملی به کار مشغول گردید و در سال ۱۳۳۴ رئیس شورای موسیقی رادیو شد. غلامحسین بنان از ابتدا در برنامههای گلهای جاویدان و گلهای رنگارنگ و برگ سبز شرکت داشته و برنامههای متعدد و گوناگون دیگری نیز از این خواننده بزرگ و هنرمند به یادگار مانده است.
بنان در این برنامهها با استادان صاحب نامی چون روحالله خالقی، ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، احمد عبادی، حسین تهرانی، علی تجویدی، و ... همکاری داشت.
بنان در طول فعالیت هنری خود، حدود ۳۵۰ آهنگ را اجرا کرد و آنچه که امتیاز مسلم صدای او را پدید میآورد، زیر و بمها و تحریرات صدای او است که مخصوص به خودش است. بنان نه تنها در آواز قدیمی و کلاسیک ایرانی استاد بود، بلکه در نغمات جدید و مدرن ایران نیز تسلط کامل داشت. استعداد شگرف او در مرکب خوانی و تلفیق شعر و موسیقی بارها ستایش موسیقیدانان معاصرش را برانگیخته است. بنان در طول فعالیت هنری خود، حدود ۳۵۰ آهنگ را اجرا کرد و آنچه که امتیاز مسلم صدای او را پدید میآورد، زیر و بمها و تحریرات صدای او است که مخصوص به خودش است. بنان نه تنها در آواز قدیمی و کلاسیک ایرانی استاد بود، بلکه در نغمات جدید و مدرن ایران نیز تسلط کامل داشت. استعداد شگرف او در مرکب خوانی و تلفیق شعر و موسیقی بارها ستایش موسیقیدانان معاصرش را بر انگیخته است.
وی در بیست و هفتم آذر ماه ۱۳۳۶ وقتی با اتومبیل شخصی در جاده کرج مشغول رانندگی بود با کامیونی که فاقد چراغ ایمنی عقب بود، تصادف کرد و در این سانحه چشم راست خود را از دست داد و به همین خاطر همیشه از عینک دودی استفاده میکرد، شادروان ابوالحسن وزیری، دوست نزدیک بنان شعر زیر را تحت تأثیر این واقعه سرود:
دیدیم چو بازیگری دور زمـان را
بازیچه گرفتیم همه کار جهان را
ما از گذر عمر بجز درد چه دیدیم
تا دل بسپاریم جهان گذران را
باریست گران محنت این عمر به دوشم
تا چند کشم زحمت این بار گران را
و این مشکل تا زمان فوتش در هشتم اسفند ماه ۱۳۶۴ او را آزار داد. محل دفن او در امامزاده طاهر (کرج) است؛ و از زمان فوت استاد شهیر موسیقی ایران تا سال ۱۳۸۹ سنگ قبر بنان تعویض نگردید، سال ۱۳۸۹ به دلیل پارهای از تغییرات در امامزاده طاهر کرج و همسطح سازی قبور و تعویض همه سنگ قبرهای نزدیک صحن، سنگ قبر بنان نیز تعویض گردید و به شکل کنونی درآمد. به تصریح همسرش، بنان بهترین اثر خود را «حالا چرا» و «کاروان» میدانست و میگفت: «کاروان را برای بعد از مرگم خواندهام». اواخر عمر هم دلبستگی عجیبی به ترانه «رویای هستی» پیدا کرده بود تا آنجا که با این آهنگ میگریست.
آتش عشقی چنین که منم!
دلگفتههای بنان درباره خودش : «مادرم پیانو میزد و از کودکی گوش و جان مرا با موسیقی آشنا کرد، خواهرم نیز پیش «خسروخان نیداوود» ساز میزد و به همین دلیل من نیز آرام آرام به موسیقی علاقمند شده و به شکل پنهانی پیش معلمان قدیمی به تحصیل موسیقی و ساز مشغول شدم تا پس از مدتی این موضوع علنی شد و موجب شد تا به جد به تحصیل آوازهای قدیمی بپردازم. آوازها و ردیفها را به خوبی آموختم، اما امکانی برای خواندن برایم فراهم نبود تا اینکه پیش از شهریور هزار و سیصد و بیست با کلنل علینقی خان وزیری برخورد کردم، او مرا به اجبار به رادیو آورد تا پیش روح الله خالقی کار کنم و طریقه نت خوانی و کار کردن با ارکسترهای کوچک و بزرگ را یاد بگیرم و زیر نظر استادان بزرگ به شکوفایی برسم.
و از آن پس به مدت چهل و هفت سال در رادیو خواندم تا هنگامی که فوت خالقی و رفقایی مانند حسن صبا، مرتضی محجوبی، حسین وزیری تبار و دیگران اثر عجیبی بر روی من گذاشت، به خصوص در زمانی که آقای پیر نیا در گلها، قدری مرا اذیت کرد، دچار خستگی شده و میل به خواندن را از دست دادم. پس آرام آرام به اداره نظارت بر برنامههای رادیو رفتم و نوارهای قدیمی را اصلاح و کامل کردم و در شورای برنامه ریزی، برای بهتر شدن برنامههای رادیو (در آن زمان) به برنامه ریزی مشغول شدم و سپس به مقام مشاوره فرهنگی، هنری وزیر وقت در آمده و در آن سِمت تا زمان بازنشستگی به فعالیت پرداختم.
به این ترتیب هرچند که از سال ۱۳۰۶ آموختن موسیقی را آغاز کرده بودم اما با تشویق کلنل علینقیخان وزیری بود که به نت خوانی و خواندن حرفهای در رادیو مشغول شدم؛ اگرچه که هرگز فرصتی پیش نیامد که از نزدیک با ایشان کار کرده و تعلیم ببینم، البته در ارکسترشان حضور داشتم ولی ایشان هرگز معلم یا استاد من نبودند بلکه تعلیم مرا بیش از همه مرحوم روحالله خالقی به عهده داشتند. من با ایشان زمانی بسیار طولانی کار کردم. مرحوم خالقی خیلی به من علاقه داشت و به همین دلیل هرچه در توان داشت به من آموخت.
من از آثاری که ساده بود و سریع به نتیجه میرسید فراری بودم و دوست داشتم آثاری را بخوانم که هارمونی داشته باشد، مشکل باشد و روی آن زحمت زیادی کشیده شده باشد. ترانههایی مانند آثار روحالله خالقی و کلنل وزیری کههارمونی دارد و خواندنش بسیار مشکل است. شاید جالب باشد بدانید که برای ترانه «میناب» که خواندنش بسیار مشکل بود به پول آن زمان (دهه ۵۰ و ۴۰ ) ۱۰ هزار تومان جایزه گذاشتم که کسی بتواند آن را بخواند حتی برای کسانی که نُت نمیدانستند، شش ماه را برای تمرین و حفظ کردن آن فرصت گذاشتم تا بتوانند آن را اجرا کنند اما در نهایت هیچکس نتوانست این کار را انجام دهد.
جالب است پرنده خیال به هر سو میپرد و مرا با خود همراه میکند؛ به یاد میآورم که همیشه برخلاف رسم آن روزگار عمل میکردم و هرگز به جایی یا مجلسی برای دریافت دستمزد نرفتم که بخوانم زیرا یقین داشتم اگر به مجلسی برای گرفتن دستمزد رفته و بخوانم تمرکزم را روی خواندن از دست داده و قطعاً خوب نمیتوانم بخوانم چرا که آواز برای من یک روش درآمد زایی و یک شغل نیست. آواز باید در من اثر کند و اگر میخواستم برای پول بخوانم قطعاً این نمیشدم که هستم. من هرگز به جایی پا نگذاشتم که به صاحب مجلس بگویم پول را مرحمت کنید تا من برای شما بخوانم چرا که در آن صورت، تمام حواسم به این بود که این پول را چگونه و به میزان بگیرم و چگونه خرجش کنم و به همین دلیل نیز آواز بسیار بدی میخواندم و آن سوز و حال و آن انرژی را نداشتم. آواز برای من چیزی فراتر از این حرفهاست؛ آواز برای من یک اوج است، اوجی که هرگز فرود نخواهد آمد و فکر میکنم همین راز ماندگاری صدا آواز من در میان مردم است. البته مسلم است، تنها آواز من به تنهایی نیست که در دلها نفوذ کرده و به میان مردم رفته است بلکه این نوای موسیقی است که به کمک آواز آمده و زیباییای دو چندان به آن بخشیده است. آهنگسازان و نوازندگان بزرگ و به یادماندنی با نوایی همانند نوای کلارینت «وزیری تبار» که هرگز فراموش شدنی نیست زیرا فرنگیها نیز از شنیدن نوای ساز او مات و مبهوت میماندند و یا صدای ساز «ابوالحسن صبا»، پیانوی جواد معروفی و یا آواز ساز مرتضی محجوبی که بهترین این نوازندگان بود.»
افسوس تمامی این نامداران یک به یک رفتند و موسیقی ایران را تنها گذاشتند و اکنون زمان میگذرد و هم چنان این نوای گلهاست که در ذهنها باقی مانده است.
نویسنده : صبارادمان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست