پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مردم سالاری عادلانه تر از عدالت است


مردم سالاری عادلانه تر از عدالت است

عدالت یعنی چه به عقیده هیتلر عدالت اقتضا می كرد كه تمام یهودیان جهان محو شوند به عقیده استالین گورهای دسته جمعی و حذف فیزیكی بسیاری از نخبگان راهی برای تحقق عدالت سوسیالیستی بود

عدالت ازجمله مفاهیمی است كه در طول تاریخ اندیشه، معانی گوناگونی به خودگرفته است.هرفیلسوف ، بنابرتعریفی كه ازانسان وجامعه سیاسی ایده آل خودارائه می دهد،تعریف خاصی ازعدالت رامی پذیرد.سیاستمداران نیزبر اساس تعریف ویژه خودازعدالت،به پی ریزی جامعه مورد نظرخود می اندیشند.ازاین رو هنوز كه هنوز است ،عدالت دستمایه تأملات فیلسوفانه قرارمی گیردتاروزگارما كه معروف ترین فیلسوف عدالت معاصر،جان راولز،را در خود پرورد .مطلبی كه از پی می آید،به بحث نسبت میان عدالت و دموكراسی می پردازد.

عدالت یعنی چه؟ به عقیده هیتلر عدالت اقتضا می كرد كه تمام یهودیان جهان محو شوند. به عقیده استالین گورهای دسته جمعی و حذف فیزیكی بسیاری از نخبگان راهی برای تحقق عدالت سوسیالیستی بود. به عقیده شاه سلطان حسین عدالت اقتضا می كرد كه شاه و مالك اصفهان مالك تمام دختران دم بخت اصفهان نیز باشد. به نام عدالت بود كه روبسپیر سر دالتون را با گیوتین قطع كرد و به نام عدالت بود كه سر خودش نیز به زیر گیوتین رفت. به نام عدالت بود كه دیدرو می گفت آخرین كشیش را با روده آخرین شاه به دار خواهد آویخت و شاید مغول ها كه سلطان محمد خوارزمشاه سفیران آن ها را گردن زده بود، به نام عدالت در نیشابور هیچ جنبنده ای حتی سگان و گربه ها را زنده نگذاشتند و اسكندر از ظن خودش به نام عدالت پرسپولیس را به آتش كشید. كسانی كه به بینش سیاسی _ فلسفی خاصی ایمان دارند، عدالت را در گرو تحقق عملی آن بینش می دانند و لابد شیطان پرستان نیز عدالت را در پیروزی قدرت شر بر جهان می دانند و شاید عدالت برای كبوتران نابودی نسل عقاب و برای عقابان نبود كبوتران باشد.

اما عدالت تنها واژه ای نیست كه هركس از ظن خود معنایی بر آن بار كرده است. در كل، سرنوشت همه واژه هایی كه دستورنویسان آن ها را «اسم انتزاعی» یا «معنا» می خوانند، همین بوده است. انسانیت، انصاف، امنیت، خیر، غیرت، شرافت، عظمت، هویت، مصلحت و درصدر همه این واژه ها حق و حقیقت به اقتضای ابهام یا فقدان مصداقشان همواره محمل تفاسیر گوناگون، خودفریبی، مردم فریبی و حتی تبلیغات بوده اند. می توان همه این واژه ها را برحسب قرارداد به «ئیت ها» ، اصطلاح كرد. عدالت متاسفانه از رعایای این امپراتوری «ئیت» هاست.

از نگاه هر قومی این ئیت ها یا خیرند یا شر. ستمگری، خفت، خیانت، شرارت، ناجوانمردی و فساد همواره ذیل مقوله شر و عزت، امانت، رحم، جوانمردی، نجابت و عدالت ذیل مقوله خیر قرار می گیرند. وقتی مصداق این واژه ها گم وگور می شود، آن ها هنوز پوسته و هاله خیر و شر خود را حفظ می كنند. كافی است به كسی نسبت حماقت، كثافت، شرارت یا خیانت بدهید تا حالت چهره او چون چهره فردی شود كه شاهد و شنونده كفرگویی شماست. برعكس اگر مكررا شخصی را عدالت خواه، شریف، مردم دوست، غیور، والاتبار و مانند آن ها بنامند، كم كم او را چنان كه گویی ساحتی ماورایی است، خواهند نگریست. ئیت ها صرفا كثیرالتفسیر نیستند. ئیت ها وقتی از مصداق تهی شده اند، هنوز تا مدت ها می توانند نقش بت ها و توتم ها را ایفا كنند. از ئیت ها می توان نردبان ترقی ساخت. با ئیت ها می توان سیاه را سفید و سفید را سیاه، فضیلت را رذیلت و رذیلت را فضیلت نمود.

حتی در میان خلافكاران، دلال ها و كلاهبرداران كاربرد واژه هایی چون مردانگی، حق، خیر، عزت، شرف و مانند آن ها رواج دارد. اوباش نیز به صرافت طبع می دانند كه امكان مغزشویی در واژه های مصداق یافته بیش از واژه هایی است كه مصداقشان را می توان لوث كرد. كافی است به تاثیر عبارتی چون «محور شرارت» كمی نظر كنیم تا این قدرت را گزافه نگیریم.

بی درنگ باید اضافه كنم كه آنچه مطرح شد، درواقعیت با درجات شدت و ضعف ، كم و بیش جریان دارد و ما تنها از دو نهایت یا دو قطب و به اصطلاح امروزی ها از سقف و كف سخن گفتیم. هیچ گروهی به آسانی و یكسویگی فریفته نمی شوند و گروه ها هم همواره یكسویه آماج فریبكاری قرار نمی گیرند. برعكس حتی در جوامعی كه یكسونگری قومی و فرهنگی بر آگاهی و تفكر ارادی غلبه دارد، دموكراسی می تواند در زمینه و زمانه خاص خودش بهترین شیوه حكومتی باشد كه از خطر ئیت ها جلوگیری می كند. هرچه مصداق یك «ئیت» مشخص تر و متعین تر باشد، بند گسلی و محمل تراشی نیز كمتر مجال جولان پیدا می كنند.

دموكراسی را حكومت مردم بر مردم گفته اند، اما كارل پوپر با تاكیداتی كه در اغلب مصاحبه های خود نیز تكرارش می كرد، به این تعریف غلط كه نقش ئیت ها را ایفا كرده بود، خاتمه داد. حكومت مردم بر مردم هرگز مصداق خارجی نداشته است. مثلا در كشور ما هفتاد میلیون نفر هرگز نمی توانند همگی جزو دولت و حاكمیت باشند. دموكراسی همواره «به واسطه» بوده است. مردم مطابق قوانینی اساسی و مدون كسی را از میان خود وكیل و نماینده همه می كنند. در حالی كه مردم در این میان حق مطلق و مستقیم اند، احقاق و تحقق حقشان به واسطه و مقید است. این نخستین گام ممكن برای تحقق دموكراسی است. اما همین «دموكراسی به واسطه» نیز در همه جا و در همه وضع شكلی یكسان و قطعی ندارد. دموكراسی به واسطه نیز به ندرت متحقق شده است.

همان طور كه نیچه تشخیص داده بود، دموكراسی و به قول نیچه «حكومت رمگان» ، نخبگان را بی رحمانه به منزل هفتم تنهایی طرد می كنند. نیچه نسبت به آنچه خرد جمعی یا روح جمعی یا به بیانی دیگر «افكار عمومی» خوانده می شود، در حد نفرت بدبین بود، ایتالیایی ها برعكس می گویند: «صدای مردم صدای خداست.» این كه حق با كدام یك از این دو نهایت است، گره از مشكلات واقعی باز نمی كند. واقعیت در امكانات تحقق پذیر نهفته است، نه در خیالات محال. به علاوه تاریخ گواه بر آن است كه نفی عملی دموكراسی اغلب عوام و خواص را با هم و یك جا به اسارت گرفتار ساخته است. از طرف دیگر حكومت نماینده همه مردم است نه نماینده اقلیت نخبگان.

سرانجام باید گفت كه مثلا درجامعه مفروضی كه كل آحاد آن در مرحله بربریت سیر می كنند، مطلوب ترین حكومت نیز از دید مردم و از دیدگاه هركس كه به دموكراسی معتقد است، نمی تواند حكومت فیلسوفانشان باشد. اگر قرار است كه حكومت در چنین بربرستانی از آن مردم باشد، پس باید خود نیز بربر باشد. اما اگر فرض كنیم كه یك عقل كل (مثلا همان هیتلر) با ایمان به حقانیت یكی از ئیت ها، مثلا عدالت ،از طرفی قدرت را به دست گیرد، در آن صورت برای نیل به هدفی كه یك ئیت آرمانی و بی مصداق است، ناچار است از وسایلی بهره بگیرد كه دیگر كاربرد ئیت ها را ندارند. چه كسی می تواند مصداق اصلاح نژاد هیتلری و پاشنه های آهنین روسی را انكار كند. این ها دیگر ئیت نیستند. پس چه هستند؟ به لحاظ دستور زبان و فلسفه این ها «اسم های انضمامی» اند. اما قضیه فقط این نیست. همین انضمامیت منشاء صدور ئیت ها هستند. در آن زمانی كه مصداق ئیت ها هنوز بریده و گم و گور نشده است.

یكی از بزرگان اهل تمیز گفته است حقیقت برای آشكار شدن به یك چیز نیاز دارد؛ این كه آن را به حال خود بگذارند. می توانیم اضافه كنیم كه سرنوشت دیكتاتور نیز به همین منوال است. او را به حال خود بگذارید. خودش خودش را از پا درخواهد آورد.

اگر از مردم بپرسید كه حق و عدالت چیست، شاید پاسخی نداشته باشند، اما صرف نظر از این كه آن ها در غایت بربریت یا در نهایت مدنیت باشند، می توانند برحسب آنچه می بینند بگویند كه حق و عدالت چه ها نیست. یك كودك طبیعی وقتی می بیند كه مرد قلدری كودك نحیفی را بی رحمانه به باد كتك گرفته است، حس می كند كه عملی ناعادلانه رخ می دهد.

با این همه ما چندان ساده لوح نیستیم كه مثلا آدم های بن لادن را نادیده گرفته باشیم. وقتی از مردم سخن می گوییم مرادمان خرد و تشخیص جمعی است.هنوز تاریخ شاهد جامعه ای خالی از افراد شرور و دیوانه نبوده است، اما متوسط تشخیص همگانی در مرحله خود در هر حال اگر عدالت مطلق نیز نباشد، نوعی چاره ناچاری برای پیشگیری از آن چیزهایی است كه عقل مشترك آن ها را عدالت نمی داند.

اما آن امكانی كه در رشد دموكراسی باید فرادید قرار گیرد، خالص سازی روزافزون دموكراسی است. درواقع دموكراسی یك شكل كلی بیش ندارد، اما موانع دموكراسی بی شمارند كه دامنه انتخاب مردم را محدود می كنند، حذف و قلع و قمع برخی از اشخاص حقیقی و حقوقی به عنوان مثال كاری كه هیتلر در سال ۱۹۳۳ با كمونیست ها و سوسیال دموكرات ها كرد، تنها شمای كلی و دلیل راهی برای جستاری در باب موانع و ناخالصی های دموكراسی است. دموكراسی نه حكومت مردم است و نه ممكن است كه چنین باشد، تصادفا واژه مردمسالاری كه امروزه در میان ما رایج شده است، با واقعیت دموكراسی سازگارتر است. دموكراسی سالاری مردم است از طریق نماینده بلافصل آن ها و هر آنچه میان این وكیل و موكلانش میانجی گری كند، مانع و ناخالصی دموكراسی است.

سیاوش جمادی