پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سینما, هنر و تعهد پرسش گرایانه


سینما, هنر و تعهد پرسش گرایانه

ورود به عرصه سینما و فعالیت حرفه ای و تأثیرگذار در این حیطه هنری, به حتم مستلزم آشنایی و واکادی موضوعات متعددی است تا با پرداختن به آنها سینما در جایگاه واقعی خود به عنوان یک هنر ـ صنعت جامع و نوین نزد مخاطبان معرفی و از این طریق بستر تعالی و رشد اندیشه و فکر هنردوستان فراهم گردد

ورود به عرصه سینما و فعالیت حرفه ای و تأثیرگذار در این حیطه هنری، به حتم مستلزم آشنایی و واکادی موضوعات متعددی است تا با پرداختن به آنها سینما در جایگاه واقعی خود به عنوان یک هنر ـ صنعت جامع و نوین نزد مخاطبان معرفی و از این طریق بستر تعالی و رشد اندیشه و فکر هنردوستان فراهم گردد.

۱) در روزگار ما، سینما به منزله ساختارمندترین و کارآمدترین محصول فرهنگی حاصل از امتراج پیچیده و درونی علم و هنر محسوب می شود که با نازلترین بهای اقتصادی در دسترس همگان قرار دارد. از آنجا که فرآیند پدیداری علم و نظام ابزارآفرینی آن، دربرگیرنده مفاهیم عام زندگی و متکی بر واکنش ها و عملکردهای قواعد مدرکه انسانی است، بیشتر از آنکه به واقعیت های درونی و انگاره های ذهنی _ تخیلی انسان و ارتباط آنها با عالم خارج بپردازد، اغلب به سوی بازآفرینی، نوسازی و یا دگرگونی در واقعیتهای بیرونی و ملموس و امور غیرمخیل و دور از ابهام روی می آورد.

چون روند رخدادهای علمی، مبتنی بر آرایش ها و ترکیب اجزای مشخص واقعیت های متعدد بیرونی و نیز تبیین و اثبات شدگی هرباره آنهاست، ساخت های بیانی و توصیفی این وقایع نیز، تا حد امکان آمیخته با قطعیت های گفتاری و کمی گوییهای مریی است. اما مقوله هنر و فرآیند آفرینش های هنری، در همه حال برای ابراز و نمایاندن موجودیت بیانی _ بصری خود سمت و سو و طرز و طراز دیگری را پی می گیرند. به این دلیل که ساختارهای هنری، همزمان پذیرای آشفتگیها و هم آهنگیهای درونی انسان و جامعه انسانی هستند و حتی المقدور تجارب غیرمادی و گرایش های معرفت شناسیک آدمی را معطوف به ذات و صفاتی می کنند که احضار یا توسل به آنها، تنها از راه شهود آمیخته با مکاشفه و سایر دقت های ذهنی _ دیداری امکان پذیر است، می توانند بیشتر از عوامل دیگر، زمینه های عاطفی و اشتیاق آمیز دنیای درون انسان را بیدار کنند و آن را تجسمی خلاقانه و بیرونی ببخشد.

نظریه های تک ساختی و اثبات های قطعی، از همان آغاز، با پدیداری و تداوم روند آفرینش هنری و هرگونه رویکرد بیرونی آن همخوانی ندارند. بنابراین، زبان ارتباطی هنر با عالم خارج، ضمن آنکه از سرشته شدن با عوام مایگی و بیان مفاهیم کلی رایج در زندگی انسان و اجتماع و طبیعت سرباز می زند، در اغلب زمینه های هستی شناسی، از مناسبات ژرف و گستره های بیکران برخوردار است.

بیان هنری مشحون از دگرگونی های کیفی حالت های مختلف و پیدا و ناپیدای درونی، گویا و نشان دهنده آن دسته از خواستنی هاست که باید باشند، اما به چشم نمی آیند و نیز نامطلوب های افزون از شماری که موجودیت و ادامه تار و پود وجودیشان در هر زمان و مکان، حرمان، نارضایتی، افسوس و رنج پایان ناپذیر انسانی را در پی دارند. ماهیت سینما را از همان نخستین سالهای ظهور، با دو نوع شناخت علمی و شناخت هنری به هم درآمیخته اند؛ زیرا همواره بیان بصری وضع و حال، خوشی ها و ناخرسندی ها، تجسم اندیشه ها و احساس ها و نیز حرکات جسمانی و روحی انسان، ضرورت استفاده از تکنیک ها و ابزارهای صنعتی و لزوم بهره مندی از شگردهای مناسب برای تحریک قوای ادراکی تازه ترین را در مخاطبان آشکار می کنند دستاوردهای جدید علمی _ تکنولوژیکی به کار گرفته شده در جنبه ها و زمینه های متعدد تهیه، تولید و ساخت محصولات سینمایی، امکان کشف و آفرینش معرفت های گوناگون زیباشناختی سینما را میسری سازند.

۲) بدون مکث و به دور از هر نوع پرده پوشی کلامی یا اندیشه ورزانه، باید اذعان داشت که همه هنرهای بشری به مفهوم عام و هنر سینما با پیکره بندی خاص بصری، بیانی و تکنیکی خود (که به تولید، ساخت و عرضه فیلم می انجامد)، صرف نظر آن که از چه سبک و محتوای اندیشگی و از چه اندام وارگی بیانی و تصویری برخوردار باشند، در پی آن هستند که انبوه مخاطب ها، با برداشت ها و انتظارهای گوناگون را آنگونه بباورانند که خود، به چالش خویشتن و پرسشگریهای بی واسطه و پیوسته از جهان و هستی برخیزند. چنین تعهد پرسش گرایانه و یا دست کم طرح پذیرش ورود به چنین عرصه ای، برای مخاطبان سینما، آنگاه ارزش مند و کمال جویانه است که از دل پرتب و تاب و اضطراب آلودگی شگردهای صوری و معنایی لایه های متنوع هنر سینمایی برآمده باشند و نیز مؤید ضرورت به کارگیری مناسب آن دسته از تکنیک ها و ابزارهای فنی که کارکردهای روایتی، بیانی، زمانی و مکانی فیلم را امکان پذیر می سازند. هنرمندی که برای پدیداری و تداوم دنیای آکنده از نور و بیان و تصویر و حرکت سینما می کوشد، در همه حال با حضور در آزمون های پیاپی و مبتنی بر سعی و خطاهای ذهنی _ دیداری، برای کشف پاره های تکثرگرای یک حقیقت عینی، دالان های شهود نظری و عملی پایان ناپذیری را طی می کند؛ وبارها و بارها گذار از نامهربانی به مهربانی، از زیبایی به زشتی، از محدودیت ها به لایتناهی، از خرسندی به رنج آزمایی انسانی را تجربه گر می شود. این یافته های تجربی، بر اثر همزیستی های تضادآلود و یا آشتی پذیرانه با نمودهای تجریدی (که در واقعیت های بیرونی و لحظه های زندگی این جهانی، به ظاهر از آنها نشانی نیست) موجب می شود تا هنرمند عرصه سینما، ضمن حک و اصلاح و گزینش و تدوین و تبیین میزان مقبولیت و غرابت آنها، اثر هنری خود را بیافریند.

۳) در همه حال، اگرچه هنرمند فیلمساز، ملزم به فراگیری اصول مختلف السطوح آموزش های هنر سینمایی و توشه اندوزی های فراوان تجربی، علمی و تربیتی در این زمینه است، هیچگاه نمی توان و نباید او را و تداوم خلق آثارش را از ضرورت آموزش ها و آموزه هایی، قبل از جستجوی هر درون مایه و به کارگیری هر شگرد دراماتیکی، تزکیه نفسانی و بیداری مغز هنرمند را مورد توجه قرار می دهند و امکان های بی سابقه تجسم بیرونی و خلاقانه هنرانسانی را فراهم می کنند. تردیدی نیست که سرانجام فعالیت های ذهنی، تبیین سطح ادرکات هنری هنرمند از واقعیت های بیرونی و نیز ارزش های کیفی و اعتبارهای کمی اثر سینمایی، همه وقت طی رویارویی با مردم و واکنش های پیدا و ناپیدای آنان در این مواجهه، سنجیده می شود. بنابراین اثر سینمایی، برای تداوم حیات و اثربخشی پیوسته خود در ذهن و زبان مخاطبان، ناگزیر است «چیزها»یی را به ما نشان دهد و از «چیزها»یی با ما سخن بگوید که:

_ قابلیت جایگزنی داشته باشند و بتوان آن را هم در بیان و هم در تصور تاویل کرد.

_ مخاطب های مختلف را با توجه به سطوح متفاوت ادراکی _ احساسی و ظرفیت های تبیین ناپذیر عقلانی آنان، در لحظه یا لحظه هایی، به آنچه درورای امور واقعی و مقدورات حسی قرار دارد معطوف کند.

_ بیانگر و نشان دهنده عجین یافتگی و امتزاج درونی زشتی ها با زیبایی ها و نیکی ها با پلشتی ها باشد. تصاویر واقع نمایانه از وحدت چنین مجموع متضاد و تناقض آلودگی، وجه شگفت انگیزانه و جنبه های دگرگون کنندگی هنر سینما را برای آفرینش فضاهایی مبتنی بر اتصال وجودی امور و موجودات محبوس در تنگناهای زمانی و محدوده های مکانی به امور لایتناهی آشکار می کند.

_ بیان و دیدار با آنها، به تنهایی از عهده قالب های زبانی و مصداق های روایی برنمی آید. در چنین حالتی است که شگردهای فرازبانی هنر، با مساعدت دستاوردهای فنی _ تکنیکی (که احضار و تجسم عینی تصورات انسانی را ممکن می کند) تصویرها و متعاقب آنها، اندیشه های بصری مورد نیاز هنرمند سینما را می آفریند و گستره های تازه ای را برای اعمال نظرهای عاطفی و عقلانی و راهکارهای جدید بیان و بصری، پیش روی او می گشاید.

۴) با این وجود، در سینمای امروز جهان، دیگر نمی توان هر اتفاق بصری یا بیان تصویری را در حد و اندازه یک رویکرد هنری مشخص کرد و به ناچار آن را به مخاطب شناساند. ریشه تمایز و تعارض میان جنبه های هنری و نمودهای غیرهنری در عالم سینما را می توان در گرایش های متنوع زیباشناختی، انواع کارکردهای روایی و درانگیزه های مفهومی یا تبلیغاتی آشکار و پنهانی جستجو کرد که از همان نخستین سالهای تولد سینما تا همین امروز، براساس آنها و در سایه نگره های متعدد هنری یا تجاری فیلم های بی شماری ساخته شده اند. به گمان من زیباشناختی هنر سینما، اکنون دارای ابعاد سه گانه ای است که تلفیق دنیامیکی و پیوسته یکی از آنها در دو بعد دیگر، می تواند ضمن برجسته نمایی جنبه های ذاتی هنر سینما، وجوه شبه زیباشناسی (بیانی و مفهومی) فیلم های غیر هنری را تا حدود زیادی آشکار کند و نیز برای اهل بلاغ و خرد، از مقاصد فتنه آلود فرهنگی و اغراض اقتصادی _ اجتماعی دست اندرکاران تهیه و تولید چنین آثاری پرده بردارد:

_ نخست شناخت ویژگی های زیباشناختی تصویر و ارتباط متقابل آن با کارکردهای روایی، زمانی و مکانی فیلم است. اینکه هر قاب تصویری که از قابلیت ها و اختیارات دوربین فیلمبرداری برجا ماند تا چه میزان دربرگیرنده نشانه های نمایه ای فیلم و پیوند دهنده جنبه مختلف نمایشی، دیداری، روایی و شنیداری اثر سینمایی محسوب می شود، وابسته به رمزگان مشترکی است که برآمده های تخیل فردی هنرمند را به کنش ها و میزان زودیابی دستگاه نظام مند ادراکی _ حسی مخاطب پیوند می زند.

_ دوم: آگاهی از جنبه های بیان بصری و قابلیت های سری آن به اجزای دیگر ساختار فیلم است. نحو زبان و استفاده های به جا و متناسب از هنجارها یا نا به هنجاری های بیانی در گفتگوها، توصیف ها و یا تک گویی های فیلم، به منزله ارزشی زیباشناختی و شمایل وار، هم انتقال سطوح مختلف احساس های برانگیخته در فضا و پیکره فیلم را برعهده می گیرد و هم توالی متعارف یا غیرمتعارف رویدادها و کنش های فکری یا عملی شخصیت های فیلم را هم سو با دیگر وجوه هنری اثر به سامان می رساند.

_ سوم: پرهیز از دخالت دادن واقعیت های بیرونی یا بازتاب بی چون و چرای تجارب شخصی یا اجتماعی در فرآیند مربوط به آفرینش و ساخت اثر سینمایی. درست است که واقع گرایی، یکی از اهداف و وظایف اولیه آثار سینمایی محسوب می شود، اما در همه حال این طرز تلقی بیان گر آن است که مفهوم واقع گرایی در هنر سینما، نه به معنای ارتباط با واقعیت به منظور بازتاب مستقیم در خلق اثر هنری یا با قصد آشکار کردن دلالت های مصداقی و تأثیرپذیریهای چند وجهی آن از صحنه های متوالی زندگی است. واقع گرایی و دیگر گرایش های معنایی هنر سینما، به غیر از کشف ها و شهودهای پی در پی که بر اثر ارتباط های متقابل و بده _ بستان های دیالک تیکی به خلق دنیاها، شخصیت و فضاهای نه چندان معطوف به واقعیت های خارجی می انجامد، قصد و غرض دیگری را بر خود هموار نمی کنند. حضورمدام و کنش های متقابل این ابعاد سه گانه در هر اثر سینمایی متضمن با اهمیت بودن ویژگی های زیباشناختی و انفعال ناپذیری ذات هنر در آن است.

۵) برجسته ترین وجه تمایز هنر سینمایی با هنر نقاشی یا هنر مجسمه سازی و یا داستان نویسی و شعر و موسیقی، پیش از هر عامل دیگری، به نوع ساختار بیان بصری و خصلت های فرمی (شکلی) این هنر برای ظهور و تثبیت وجود خود، در مقایسه با صورت بندی دیگر هنرها مربوط می شود. دامنه چنین تمایزات صوری، اندازه ها و سویه های معطوف به شکل هنرهای مختلف را چنان تبیین کرده است که نه تنها نمی توان کارکردها و گرایش های ساختاری هنر سینما را فی المثل به اشکال متنوع رمان نویسی پیوند داد، بلکه حتی قالبهای تصویری، بیانی و روایی هنر سینما در ژانرهای مختلف هم با یکدیگر همخوانی و اشتراک های ساختاری قابل توجهی ندارند.

۶) و نکته آخر اینکه هنر همواره در جستجوی اجزای متکثر، وحدت پذیر و تناقض نمای حقیقت است. اجزای این حقیقت که بیش تر از حد تصور، غیرواقعی به نظر می آیند، افزون تر از هرامرمادی متناهی و محدود به زمان و مکان واقعی، محرک بالفعل هنر و موجب تأثیرپذیری های بی واسطه و پیوسته آن از جنبه های پیدا و پنهان کمال مطلوب همه انسان های کره خاکی است. تولیدهای سینمایی، مانند دیگر آثار هنری، هیچگاه و تحت هیچ شرایطی، موجبات دگرگونی یا ثبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جوامع بشری را در سر نمی پرورانند، بلکه تنها به منزله وسیله ای مناسب و زمینه ای مساعد به کار گرفته می شوند برای بیشتر واقع نما کردن و درک فراگیر برخی امور ذهنی؛ مانند: جور دیگر دیدن جهان و توسل به شیوه های تازه ای برای اندیشیدن به دنیا، هستی و انسان و نیز موضوعیت بخشیدن به انواع نابسامانی ها، رنج ها و جنبه های متعدد نارضایتی و عذاب انسانی با شیوه ای هنرمندانه و همگانی.

مجید روانجو