جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شکست افسون فرنگ


شکست افسون فرنگ

واقعیت آن است که انقلاب اسلامی طلسم بی خبری ها را شکست و ایرانیان را از تحقیر دور کرد غایتمندی تجدد ابزاری و مقدس سازی آن به حاشیه رفت و ایرانی تلاش کرد تا به موازات خودباوری و تکیه بر هویت ملی, خویش را در زمره مراجع علمی دنیا بنشاند لذا او دیگر حیرت نمی کند بلکه خود موجب تحیر دیگران می شود به نظر می رسد تاریخ سرآغازی دیگر یافته است

حاجی واشنگتن لقب نخستین دیپلمات ایرانی در ایالات متحده آمریکاست. حاجی واشنگتن یا همان حاج حسینقلی خان صدرالسلطنه، فرزند میرزا آقا خان بود که در سال ۱۳۰۶ هجری قمری مطابق با ۱۸۸۸ میلادی به عنوان سفیر ایران به آمریکا اعزام شد. ماجراهای او را به خوبی می دانید.

مرحوم علی حاتمی فیلمی بدین نام از او ساخت و به رأی و نظر ایرانیان گذارد. علاوه بر این در فاصله سال های ۱۲۰۳ تا ۱۳۲۱ ه.ق قریب به ۲۰ سفرنامه از دیپلمات های مرعوب و متنفذ زادگان اعزامی به فرنگ و ینگه دنیا در دسترس است که چیزی جز بی خبری و حیرت این طایفه در آن به چشم نمی خورد. حیرانی در رؤیت دیپلمات ها موج می زد. فراموشی خویش و تحقیر هویت ایرانی بر تفرج و سیاحت ایشان از فرنگ مستولی بود. آنها مکرر از «پرو غرس» و «سیویلیزاسیون» (ترقی و تمدن) دم می زدند اما در نگاه به غرب صرفاً رویکردی ابزارگونه داشتند.

در «تحفه العالم»، میر عبداللطیف شوشتری در اوج تحیر، اهالی لندن را دارندگان ید بیضای موسوی و دم جانبخش مسیحایی معرفی می کند. او این ستایش را ناشی از وجود دکاکین عظیم و غذاخوری با کارد و چنگک و وجود چلچراغ و فانوس و نقوش بدیعه با سنگ رخام مزین به الوان مختلفه و ... می نمایاند. ساختن اقمشه و اشیای محیرالعقول و کالسکه های روان جهت تردد آرام مسافران و عظمت شوارع و طرق مفروش از سنگ سفید نیز از سفرنامه «کرمانشاهی بهبهانی» در مرآت الاحوال جهان نما است.

میرزا صالح که از نخستین دانش آموختگان ایرانی در فرنگستان بود، بی خودی از خویش و حیرت از مغربیان را به اوج رسانید.وی انگلیس را ولایت امنیت و آزادی می نامید، حیرت نامه ایلچی و سفرنامه رضا قلی میرزا نیز چنین بود. او قایل بود که از مشاهده خانه ها و کوچه های فرنگ هوش آدمی از سرش تهی شده و آدمی نمی داند به کجا نگاه کند و چه چیزی را ببیند؟!

آجودان باشی هم در شرح مأموریت خود، از تحیرش در خوشگذرانی مرد و زن و پیر و برنا و فقیر و غنی خبر می داد و سیرک و باغ وحش عالی را مبین قاصر بودن و حیرانی عقل آدمی برشمرد.حاج سیاح هم کم نگذاشت و از پوسته خانه (بانک و پست) آرامگاه ها (ایستگاه های راه آهن) نام برد که به قول ایشان، الحق جای حیرت و صدهزار بار جای حسرت دارد.میرزا ابراهیم صحاف باشی با این که انسانی اهل حرفه بود اما پس از مشاهده فرنگ این گونه نوشت که ایرانیان هنری جز زدن و کشتن و خوردن ندارند. وی پس از مسافرت گفت در این سفر فهمیدم که از عالم انسانیت خارج ایم، وی سبب ترقی غربیان را این گونه شرح می دهد:آنچه را آنها دارند ما به عکس داریم. چراغ برقی در معابر دارند ما پیه سوز. آنها روی نیمکت های مخملی می نشستند ما روی بوریای پر از خاک. نیویارک آنها خیلی خوشگل و صنایع الکتریک ینگی دنیا همه مایه وجد و حال است.

راه آهن بسیار مثل تار عنکبوت در تمام آمریکا ساخته اند.سفرنامه سهام الدوله هم مملو از حیرت و بی خبری است. وی نیز از کارخانجات فابریک، پل هایتین و خیابان های مفروش به سنگ متعجب است و این چنین از حاجی واشنگتن تا آجودان باشی و سهام الدوله به رغم برخورداری از فرهنگ غنی اسلامی و ایرانی، اما در تماس با غرب غرق در اعجاب و تحیر هستند غافل از این که اعجاب آنها از ارعاب ایشان نشأت می گرفت و به تحقیر هویت ملی می انجامید. چه این که ساخت برج و بارو و کالسکه امری تجربی است و نباید سبب غفلت از هویت و ثروت های خود داشته گردد. گو این که همین خودکم بینی بعدها از سوی جیمز موریه، نماینده وقت انگلیس در ایران با تحریر کتاب حاجی بابا در عصر قجری به فکاهی علیه ایرانیان مبدل شد. داستان جیمز موریه مملو از اهانت به اسلام و ایران است. او برای مخاطب خویش از ایرانی و مذهب او فضایی سرشار از نفرت و پستی ترسیم کرد. وضعیتی که متعاقب آن از سوی روشنفکران غربزده تعقیب گردید و در عصر پهلوی با شیوه ای جدید دنبال شد.

واقعیت آن است که انقلاب اسلامی طلسم بی خبری ها را شکست و ایرانیان را از تحقیر دور کرد غایتمندی تجدد ابزاری و مقدس سازی آن به حاشیه رفت و ایرانی تلاش کرد تا به موازات خودباوری و تکیه بر هویت ملی، خویش را در زمره مراجع علمی دنیا بنشاند.لذا او دیگر حیرت نمی کند بلکه خود موجب تحیر دیگران می شود. به نظر می رسد تاریخ سرآغازی دیگر یافته است. گذشت آن دوره ای که حاجی واشنگتن از ساختمان های محیرالعقول در واشنگتن، اموری رمزآلود بسازد و خود را در بی خبری سفارتخانه محبوس نماید.اکنون هر آدم منصفی که سخنرانی و پرسش و پاسخ رئیس جمهور ایران را در دانشگاه کلمبیا دیده باشد، به رمز و راز تاریخ اعتلا و انحطاط هویت در این سامان پی خواهد برد.

گذشت آن زمانی که جیمز موریه انگلیس، ایرانی وهویت ایرانیان را به باد تمسخر می گرفت. حالا ینگه دنیا از جوانان ایرانی ملتمسانه می خواهد سرعت کشفیات خود در امور اتمی و سلول های بنیادین را کم کند! اکنون ایرانی چنان هویتی یافته است که خود به ملاکی برای تمیز حق و باطل و دوستی و دشمنی آزادیخواهان و مستبدین مبدل گردید. اکنون دوستی با ایران، دوستی با خوبی ها و دشمنی با او دشمنی با زیبایی ها و خوبی هاست.ا

اکنون ایرانی چنان ممتاز شده است که حتی رئیس دانشگاه کلمبیا به خاطر ادای چند کلمه ناحساب به ملت بزرگ ایران از سوی استادان و دانشجویان همان دانشگاه «هو» می شود.سخنرانی رئیس جمهور در دانشگاه کلمبیا از چنان استحکام منطقی برخوردار بود که جا دارد به طور مستقل به شرح آن پرداخته شود، در دسترس همگان قرار گیرد و جزوی از متون آموزشی دیپلمات ها به حساب آید.گروه فشار بیرون دانشگاه کلمبیا به سرپرستی وزیر خارجه رژیم صهیونیستی نیز طرفی نبست و شاید بتوان گفت رژیم صهیونیستی پس از جنگ ۳۳ روزه، مجدداً در همان ابعاد اما با وجهی فرهنگی و سیاسی در میتینگ خیابانی مجاور دانشگاه کلمبیا تحقیر شد و شکست خورد.

مجتبی زارعی