پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

وسوسه های انزوا گرایی در آمریکا


وسوسه های انزوا گرایی در آمریکا

«آنچه در جهان امروز در گوشه و کنار این کره ی خاکی درحال وقوع است, برای بسیاری از مردم آمریکا جنون آمیز تلقی می شود آنهم زمانی که اوضاع رو به وخامت نیز می نهد ١٧ سال پیش شاید مسلمانان خشمگین به کشتن سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی و ناشر آن کتاب اهانت بار راضی بودند اما امروز به دنبال درج کاریکاتورهایی از پیامبر اسلام در برخی نشریات اروپایی, این توده عظیم نه تنها مجازات مرگ کاریکاتوریست ها, بلکه کشتن کلیه کسانی که به نحوی در این اقدام همدستی کرده اند, از جمله عناصر یهودی و آمریکایی را خواستار شده اند در این میان عده ای از مردم آمریکا از این بابت شکایت دارند که چرا کشورشان درگیر چنین اوضاع بغرنجی می شود »

هفته نامه‌ی انگلیسی اکونومیست در گزارشی درخصوص رشد انزوای آمریکا و گله‌مندی مردم این کشور از کشف رد پای آمریکا در هر ماراتن سیاسی جهان آورده است: «آمریکایی ها از خود پرسش می‌کنند که پیشتر قرار بود که دولت آمریکا برای عراقی‌ها آزادی را به ارمغان آورد اما چرا در این کشور جنگ زده با بمب کنارجاده‌ای مورد استقبال قرار گرفتند؟ از سوی دیگر جنبش حماس در انتخابات فلسطین با کسب اکثریت قاطع آرا به پیروزی رسید، کنار آمدن با دیگر کشورهای جهان نیز به ندرت ارزشمند و مثمر به ثمر برشمرده می‌شود، مردم آمریکا پیش خود می‌گویند: اکنون اروپای قدیم به ما پوزخند می‌زند،‌ چینی‌ها بازار کارما را تصاحب کرده‌اند و مکزیکی‌ها به آرامی مناطق جنوب غربی آمریکا را فتح می‌کنند. آیا ساده تر نیست که آمریکا پیرامون خود حصاری کشیده و به امور دیگر کشورها حساسیت و وسواس شدید نشان ندهد؟‌ شهود چنین رگه‌هایی از نگرانی‌ها بود که جورج بوش را برآن داشت تا بخش اعظم سخنرانی عمومی خود را به توضیح ابهامات هم وطنانش اختصاص دهد.

رئیس جمهور آمریکا در نطق سراسری خود بیان داشت: چه بسا مسیر انزواگرایی و حمایت گرایی، فراخ و اغوا کننده بنظر برسد اما با وجود این به خطر و انحطاط منتهی می‌شود. آمریکا با آرامش کاذب نشات گرفته از اتخاذ سیاست انزواگرایی مخالف است. انزواگرایی نه تنها دست و پای ما را در امر مبارزه با دشمنانمان خواهد بست بلکه بستری را ایجاد خواهد کرد تا نتوانیم به دوستان نیازمند خود کمک کنیم، رهبران آمریکا از روزولت و ترومن گرفته تا کندی و ریگان همه و همه سیاست انزوا و عقب نشینی را رد کرده‌اند چرا که می‌دانستند آمریکا به موازات همگامی با آزادی از امنیت بیشتری برخوردارشده است.

اما از قرار معلوم بوش موضوع را بیش از حد ساده انگاشته است، چون بکارگیری واژه انزوا طلبی را برای فرونشاندن اعتراضات مخالفانش کافی دانسته است؛ البته او حق دارد که نگران باشد، به این دلیل که واکنش‌ها به درگیریهای بیش فعالانه آمریکا در سیاست خارجی که توسط او بنا نهاده شده، از اشکال مختلف طغیان احساسات انزواخواهی در میان آحاد مردم این کشور حکایت می‌کند.

نظرسنجی‌های موسسه Pew در اکتبر ‌٢٠٠٥ نشانگر آن است که ‌٤٢ درصد آمریکایی‌ها معتقدند که دولت کشورشان باید در باب امور بین‌المللی سیاست مداخله جویانه اتخاذ نکرده و به دیگر کشوها اجازه دهد تا مسیری را که خود انتخاب کرده‌اند، پیش برند. این رقم از اواسط دهه‌ی ‌١٩٧٠ به این سو یعنی پس از شکست تحقیر آمیز آمریکا در جنگ ویتنام همواره روندی صعودی طی کرده است و در آخرین نظر سنجی به عمل آمده نیزبه اوج خود رسید.

اگرچه پرزیدنت بوش به طور ناعادلانه‌ای در توصیف حامیان سیاست خارجی ملایمتر و عاری از درگیری شدید، از آنان به عنوان افراد انزواطلب یاد کرد اما به درستی به یکی از قدرتمندترین جریاناتی اشاره کرد که باید خلاف حرکت آن شنا کند. عده کثیری از مردم آمریکا امیدوارند که کشورشان با استفاده از یک یا بیش از چهار روش ذیل از تنگناهای سیاسی خلاصی یابد: درگیری نظامی کمتر، محدودیت در تجارت آزاد،از میان برداشتن برخی محدودیتها در مهاجرت اتباع خارجی به آمریکا و تقلیل مساعدت‌های خارجی. این در حالیست که اگر با نگاهی ژرف تر به اوضاع و احوال حاکم بر نظام سیاسی آمریکا بنگریم درخواهیم یافت که اساسا تمام عیارترین نوع انزوا طلبی در درون حزب شخص بوش به وضوح مشاهده می‌شود. از زمانی که بوش با وعده در خصوص پیشه کردن سیاست خارجی فروتنانه بر مسند قدرت تکیه زده، آن دسته از اعضای حزب جمهوری خواه با دیدن روندی متضاد با آنچه وی ادعا می کرد، طرد شده و احساس کردند که رئیس جمهورشان به اعضای حزبش خیانت کرده است.»

اکونومیست افزوده است: «پت بوچانان، از جاه طلبان احراز پست ریاست جمهوری آمریکا و سخنگوی جناح ملی گرای حزب جمهوری خواه این کشورسوالی را مطرح می‌سازد مبنی بر اینکه چرا رییس جمهور باید بخش اعظمی از نطق سراسری خود را مصروف انتقادات شدید از مکتب سیاست خارجی کند که در واقع فاقد هرگونه نفوذ یا جایگاه در چارچوب دولت وی است؟‌ پاسخ آن است که بنظر می‌رسد سیاست خارجی بوش با ناکامی مواجه شده و منتقدان وی این مطلب را به اثبات می رسانند.

بوچانان ادامه می‌دهد، این عراق نبود که به آمریکا حمله کرد بنابراین واشنگتن مجبور نبود به تهاجم نظامی علیه این کشور بپردازد. همچنین اینکه گفته شده امنیت آمریکا به پایان حیات استبداد در دیگر کشورهای جهان بستگی دارد، مهملاتی بیش نیست؛ امنیت ما به عزم و توانمندی آمریکا بستگی دارد و از این گذر حاصل می‌شود، نه از چشم دوختن به اینکه چه افرادی بر زیمبابوه،‌ سوریه،‌ سودان، ‌کوبا یا حتی چین حکومت می‌کنند. اجداد و نیاکان ما در جهانی آکنده از استبداد و تنها با پرهیز از ورود به جنگهایی که هیچ ربطی به ما نداشت، در فضایی سرشار از امنیت و ثبات زیستند.

سخنگوی جناح ملی گرای حزب جمهوریخواه آمریکا می‌افزاید که مساعدت‌های خارجی به ابزاری برای چپاول آمریکا در مسیر ایجاد نظم جهانی نوین بدل شده است. وی با افتخار می‌گوید که حمایت گرا (Protectionist) است و بیم آن دارد از آنجائیکه مردم آمریکای لاتین اغلب به کاندیداهای دموکرات رای می‌دهند درنتیجه مهاجرت اسپانیایی‌تبارها نه تنها به هویت آمریکا در قالب یک کشور مستقل بلکه به استیلای جمهوریخواهان در عرصه سیاسی آمریکا خدشه وارد آورد.

از سوی دیگر در میان راستگرایان دو گروه عمده قرار گرفته‌اند محافظه‌کاران دولت اقلیت و واقع‌بینان حوزه‌ی سیاست خارجی آمریکا.

نخستین گروه انگشت خود را به سوی هزینه‌های هنگفتی که مالیات دهندگان جنگ در عراق و پنتاگون متقبل می‌شوند، نشانه رفته است و دیگری که در واقع نمونه‌ی اعلای دیدگاه‌های برنت اسکاکرافت، نخستین مشاور امنیت ملی بوش به حساب می‌آیند بر این عقیده استوارند که سیاست نخ نما شده‌ی سرپا نگه داشتن برخی مستبدان عرب، ‌٥٠ سال صلح و آرامش را برای خاورمیانه به ارمغان آورده است.

بنا به دلایل مختلف تقریبا اکثر اعضای احزاب چپ آمریکا با جنگ مخالفند آن دسته از کسانی که وقت کافی جهت شرکت در راهپیمایی‌های ضد جنگ و گوش دادن به سخنرانی‌های سیندی شیهان را یافته‌اند، معتقدند پرزیدنت "بوش‌هیتلر" با هدف ثروتمند تر کردن شرکت نفتی هالیبرتون دستور حمله به عراق را صادر کرد. گروه‌های اعتدال گراتر بر این باورند که دولت بوش آتش جنگ اجتناب‌ناپذیری را شعله ورساخت که دیگر از پس اطفای آن بر نیامد.

در مجموع نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد تعداد آمریکایی‌هایی که معتقدند جنگ ارزشش را داشته از میزان ‌٧٠ درصد در آوریل ‌٢٠٠٣ به ‌٤٥ درصد در سال جاری کاهش یافته است.»


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.