سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

تمرکز, ضد دموکراسی است


تمرکز, ضد دموکراسی است

لنین «سانترالیسم دموکراتیک» را مناسب ترین شیوه سازماندهی حزب کمونیست روسیه می خواند با وجود این بسیاری از احزاب مارکسیست اروپایی چنین مدلی را برنگزیدند

نقدی بر به کارگیری شیوه «سانترالیسم دموکراتیک» در احزاب کمونیستی

لنین «سانترالیسم دموکراتیک» را مناسب ترین شیوه سازماندهی حزب کمونیست روسیه می خواند. با وجود این بسیاری از احزاب مارکسیست اروپایی چنین مدلی را برنگزیدند.

ولی اغلب احزاب مارکسیست ایرانی و نیز نوع گروه های برانداز وطنی و حتی برخی احزاب غیرمارکسیست و غیربرانداز، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و بعضا در حال حاضر، از همین الگو تبعیت کرده اند. دلایل این گزینش چیست و ویژگی های این سیستم و پیامدهای آن کدام است؟ آیا مدل سازماندهی دموکراتیک، چندصدایی و فراکسیون پذیر برای احزاب ایرانی مناسب تر نیست؟

پاسخ پرسش های فوق مستلزم درک وضعیت روسیه در آستانه انقلاب سال ۱۹۱۷ و همچنین نگاه لنین به نقش حکومت و قدرت در وقوع تحولات تاریخی از یک طرف و تفاوت دیدگاه و اوضاع مذکور با شرایط کشورهای پیشرفته صنعتی و نیز نگرش سوسیال دموکرات های اروپایی به سیاست و قدرت از طرف دیگر است.

طبق آموزه های مارکس، «پرولتاریا» طبقه رهایی بخش محسوب می شود که محصول رشد بورژوازی و سرمایه داری است و روز به روز بر تعداد آنها افزوده می شود. به علاوه کارگران به علت نداشتن ابزارهای تولید، تجمع در مراکز ویژه، مشاهده روزانه شکاف عظیم و روبه گسترش طبقاتی در شهرها و نیز با توجه به تحولات سریع اجتماعی، به خودآگاهی فزآینده دست می یابند. به دلیل اتکای ویژه مارکس به طبقه کارگر برای رهایی بشریت بود که پیروانش، وقوع انقلاب سوسیالیستی را در کشورهای پیشرفته صنعتی، مانند آلمان و انگلستان، انتظار می کشیدند نه در روسیه، آن هم در دو دهه اول قرن بیستم که به هیچ وجه روسیه جزو کشورهای توسعه یافته صنعتی به شمار نمی رفت و کارگران درصد کمی از جمعیت آن را تشکیل می دادند.

لنین که به رغم آگاهی از وضعیت فوق، کسب فوری قدرت توسط کمونیست ها را در تحقق آرمان های سوسیالیستی در کشورش ضروری می دانست، کوشید در جهت هدف خود، قلت درصد کارگران و نیز ضعف سازمانی پرولتاریا را با ایجاد ائتلاف «کارگران و کشاورزان» روس از یک سو و تشکیل حزبی آهنین از سوی دیگر جبران کند؛ حزبی که الزاما باید یک صدا را منعکس کند تا قدرتمند و تاثیرگذار باشد. به باور او جمعیت کم کارگران و ضعف سازمان یافتگی طبقه کارگر را باید انقلابیون حرفه ای و جان بر کف با تلاش شبانه روزی خود در یک تشکیلات آهنین جبران کنند؛ انقلابیونی که زندگی خود را وقف بهبود زندگی دیگران و مبارزه با فقر، بی عدالتی، سرمایه داری و استثمار کرده اند.

از آنجا که خطر انسداد سازماندهی مورد نظر لنین را تهدید می کرد، بر دموکراتیک بودن مناسبات تشکیلاتی، از جمله بر بحث آزاد درون حزبی تاکید کرد تا به زعم خود مانع حاکمیت استبداد در درون تشکیلات شود و بستر لازم برای شکوفایی استعدادها و خلاقیت های همه اعضا فراهم شود. «دموکراتیک» بودن یعنی آنکه هر تصمیم حزبی با بحث و رای آزاد اکثریت اعضا اتخاذ شود. سانترالیسم نیز که در ظاهر به علت ضعف طبقه کارگر در روسیه ضرورت می یافت، با این استدلال توجیه می شد که قدرت حزب را برای تحقق راهبرد و تصمیماتش افزایش می دهد. بر این مبنا دفاع قاطع همه اعضا، حتی مخالفان، از تصمیمات اکثریت که موضع حزب قلمداد می شد لازم خوانده می شد. تشکیل فراکسیون های درون حزبی نیز عملا ناممکن بود.

طبیعی است با چنین نگرش و راهبردی و در چنین تشکیلاتی اعضا حق بیان موضع متفاوت با اکثریت و مرکزیت را در بیرون حزب نداشته باشند. هرگونه اظهارنظر مخالف با مواضع حزب در خارج، و بعدها در درون حزب، به معنای تضعیف انسجام تشکیلاتی و مقابله با قدرت یا اقتدار حزب پیشتاز و در حال مبارزه با امپریالیسم و بقایای آن و نیز گام برداشتن به سوی انشعاب و در نهایت خیانت به حرکت تکاملی تاریخ محسوب می شد.

از سوی دیگر، لنین «دیکتاتوری پرولتاریا» را آلترناتیو «دیکتاتوری سرمایه داران» می دانست. بر این اساس، هر چند در حکومت و قدرت «اکثریت» جای «اقلیت» را می گرفت اما، دست کم در کوتاه مدت، اعمال دیکتاتوری، قهر و سرکوب و ایجاد محدودیت و نقض حقوق مدنی و سیاسی منتقدان و مخالفان گریزناپذیر شمرده می شد. به نظر بلشویک ها دموکراسی های موجود نام مستعار دیکتاتوری سرمایه داری و در نتیجه فریب بزرگ بورژوازی بود.

همین دیدگاه موجب بروز تناقض بزرگی در لنینیسم شد؛ توجیه دیکتاتوری در جامعه و در حکومت، در عین دفاع از دموکراسی در درون حزب. نتیجه این دوگانگی حاکمیت مناسبات استبدادی در درون حزب بود نه گسترش دموکراسی حزبی به جامعه و حکومت.

البته کسی از اینکه در ذهن لنین چه می گذشت، دقیقا اطلاع ندارد. بنابراین نمی دانیم او واقعا طرفدار «دموکراسی در حزب، دیکتاتوری در حکومت» بود، یا دیکتاتوری و اعمال قهر و خشونت را در داخل و خارج حزب تنها راه تحقق سوسیالیسم و ایجاد جامعه عاری از استثمار و بی عدالتی می دانست. نیت او هر چه بود، در نتایج سیستم فکری، سیاسی و تشکیلاتی پیشنهادی او تفاوت زیادی ایجاد نمی کرد.

نتیجه طبیعی و قهری لنینیسم، مستقل از نیت شخص لنین، ایجاد جامعه، حکومت و حزبی توتالیتر یا «دیکتاتوری تمامت خواه» بود که دخالت در همه حوزه های خصوصی و عمومی زندگی را حق، بلکه وظیفه خود می دانست و بین منتقد، مخالف، معاند و برانداز تفاوت قائل نمی شد و به سرکوب قهرآمیز همه آنان حکم می داد.

در این مجموعه هر صدایی جز صدای اکثریت مرکزیت حزب و در حقیقت هر ندایی جز سخن رهبر، انحراف، بدعت و خیانت محسوب می شد، رهبر هر که بود. همچنان که مناسبات کلیسا پاپی ثابت است و هر کشیش کاتولیک در مسند پاپ بنشیند، از آن جایگاه بهره مند خواهد شد، رهبر حزب کمونیست نیز چنان جایگاهی در درون و بیرون حزب کسب کرد. رهبر چنین تشکیلات، حزب و حکومتی، واجد اختیارات مطلق می شود بدون آنکه عملا پاسخگوی کسی باشد.

به بیان دیگر از زمانی که نگاه همه اعضا متوجه مرکزیت حزب و رهبری آن شد، استالین _ رهبر _ جایگاه پاپ را در نظام سلسله مراتب کلیسایی _ حزبی کسب کرد و مشروعیت همه امور به وی ختم شد. رهبر معیار حق و باطل شد و حزب یک صدا متشکل از انقلابیون حرفه ای مامایی به شمار می رفت که سزارین تاریخ را ممکن و زایش آن را تسهیل می کند. اگر چه، نوزاد جدید، بشارت دهنده «رهایی نهایی» نیست، پیام آور «دیکتاتوری مطلق» است.

روشن است هنگامی که در درون تشکیلات صدای دیگری تحمل نشود، تکلیف صداهای مخالف بیرونی و نیز وضعیت احزاب رقیب یا مخالف چه خواهد بود؛ سرکوب مطلق هر صدا، تجمع، روزنامه و حزبی، که به نظر کمونیست ها، نقشی جز ایجاد خلل در حرکت حزب رهایی بخش ایفا نمی کنند و همچنین نفی مطلق انتخابات آزاد، پس از کسب قدرت توسط انقلابیون جان برکف.

در واقع تاکید بر تمرکزگرایی و تک صدایی در حزب که با فقدان فراکسیون های درون حزبی و عدم طرح دیدگاه های گوناگون اعضا در نشریات داخلی حزب همراه و با دفاع از دیکتاتوری پرولتاریا به جای دیکتاتوری سرمایه داری، توام شد، به سرعت به حاکمیت مطلق یک فرد، به عنوان رهبر در آن حزب و کشور منتهی شد. چنین نگرشی پرورش دهنده مناسبات سلسله مراتب عمودی و نابرابر بود و مانع استقرار روابط افقی ، برابر و دموکراتیک در داخل یک سازمان سیاسی و در سطح جامعه می شد.

برمبنای دیدگاه فوق، ابتدا «حزب پیشتاز» جای «طبقه رهایی بخش کارگر» را گرفت. سپس درون حزب نیز مرکزیت و راس، جای بدنه نشست و سرانجام رهبر به نمایندگی از حزب، طبقه کارگر، خلق های روسیه، پرولتاریای جهان و تاریخ سخن گفت و تصمیم گرفت تا زمانی که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از هم فرو پاشید.

به این ترتیب استالین «استثنا» یا «انحراف» از اصول پیشنهادی لنین محسوب نمی شود. همچنان که «استالینیسم» پیامد طبیعی لنینیسم بود، اگر چه خشن تر، انحصارطلب تر و در عین حال قاطع تر. مسئله این است؛ «ایدئولوژی طبقاتی»، «استراتژی قدرت محور» و «سازماندهی تمرکزگرا و سلسله مراتبی» مناسباتی را پدید می آورد که خشونت ورز، حذفی و دیکتاتورپرور است. استالین نمونه آن است.

مصطفی تاج زاده


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.