دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
علامه ای میان دانشجویان
آیتالله حاج شیخ محمدتقی جعفری توصیفناپذیر است. همانگونه که سخن گفتنش با پیچیدگیهایی عجین بود، شناخت او هم دراین لایههای تودرتوی رفتاریاش ممکن به نظر نمیرسد. مشخص نیست؛ در کدام مکتب حوزوی (قم، تهران، مشهد یا نجف) قرار دارد و در کدام جریان فلسفی گام برداشته است، منتقد حوزویان است یا موید آنان، حوزوی است یا دانشگاهی، مخاطبش نخبگان بودند یا عوام و... او اگرچه سیاستورزی نمیکرد و آنچنان موضع سیاسی از او یافت نمیشود، اما با سیاسیون مرتبط بود؛ گاهی پیوندی قدرتمند میان آنان و او پابرجا بود. متشرع بود، اما با مذهبگریزان هم گپ و گفت داشت.
فلسفه و عرفان را دوست میداشت و با مخالفان حوزوی این دو علم هم رفاقت داشت و آنان نیز او را عزیز میداشتند. فهرست نشست و برخاستکنندگان با او، همچون گفتارش متکثر و متنوع بود؛ اگرچه گاهی هم کدورتهایی پیش میآمد، اما آنان را طرد و نفی نمیکرد.
علامه جعفری آمیختهای از رفتارهایی بود که در چشم عموم متضاد میآمدند و در یک ظرف نمیگنجیدند. مگر میتوان فلسفه تدریس کرد و با افرادی که اسفار ملاصدرا را با «انبر» میگرفتند، دوستی داشت؟ چگونه میتوان هم «شریعتی» را بزرگ داشت و «مطهری» را بزرگتر؟ چطور مخالف مبانی تئوریک نظام اسلامی به منزل او میآید و روز قبلش مدافعان جمهوری اسلامی با او هم مجلس بودند؟ در سازمان روحانیت، از عرش تا فرش، از یسار تا یمین اینگونه رفتارها دیده نمیشود. آنقدر این رفتارها نادر است که از خود میپرسیم، واقعا «محمدتقی جعفری»، «آیتالله» است یا «دکتر»، «علامه» است یا «استاد»، «حکیم» است یا «عارف»، «واعظ» است یا «مدرس»، «فقیه» است یا «فیلسوف»، حامی«حکومت اسلامی» یا منتقد آن،«روحانی پرور» است یا «روحانی گریز»؟!
«محمدتقی» در خانوادهای غیرروحانی در مرداد ۱۳۰۴ در تبریز متولد شد؛ پدرش نانوا بود و پدربزرگ توتونچی. وضعیت معیشتی مناسبی هم نداشت و او چند باری ترکتحصیل کرد، اما در نهایت در طریق علمآموزی گام برداشت. او اگرچه در مدرسه علمیه طالبیه تبریز ادبیات عرب آموخت و مقدمات فقه را یاد گرفت، اما میگفت: «در آن زمان که سیوطی میخواندم، آنچنان علاقه و اشتیاقی به جهانشناسی، مباحث فلسفی و هستیشناسی در من ایجاد شده بود...» به تهران آمد و در مدرسه فیلسوف شاگرد «شیخ محمدرضا تنکابنی» (پدر مرحوم فلسفی، واعظ مشهور) شد و «مکاسب» و «کفایه» آموخت و در مدرسه «مروی»، در مکتب «میرزامهدی آشتیانی» تلمذ کرد و «منظومه ملاهادی سبزواری» و اندکی «اسفار ملاصدرا» را یاد گرفت؛ دو سالی طول نکشید که به قم رفت و سایر علوم متداول حوزوی را از برخی روحانیون همچون شیخمحمد صدوقی و عبدالصمد خویی فراگرفت. البته در این میان به علوم غیررایج حوزوی هم نیمنگاهی داشت؛ «عرفان» را نزد «محمدتقی زرگر» و «اخلاق» را خدمت «امام خمینی» در مدرسه فیضیه تعلیم دید و اندکی هم درس خارج خواند. در قم نیز یک سال ماند و با سفری کوتاه به موطن خویش با سفارش آیتالله «سیدعبدالفتاح شهیدی»، از اصحاب خاص آقا سید ابوالحسن اصفهانی راهی نجف شد. «نجف» شاید تنها حوزهای بود که مدت مدیدی در آن به تحصیل، مطالعه و اندکی تدریس پرداخت؛ حدود ۱۱ سال. آنجا ۱۱ سال شاگرد «آیتالله خویی» بود و خارج فقه را از او آموخت و اصول را نزد« آیتالله سیدعبدالهادی شیرازی» فراگرفت. مرحوم« شیخ مرتضی طالقانی»، حکمت را به او آموزش داد و جعفری متاثر از روحیه و سکنات معنوی او شد.
علمای دیگر نجف همچون حضرات آیات شیخ کاظم شیرازی، سیدمحمدهادی میلانی، میرزاحسن یزدی، سیدمحمود شاهرودی، سیدمحسن حکیم، سیدجمالالدین گلپایگانی و شیخ صدرا قفقازی نیز استاد او شدند و چند صباحی به آموزههای علمی جعفری افزودند. در درس شیخ کاظم شیرازی، هم درس با آیتالله محمدتقی بهجت بود و در درس آیتالله خویی، نیز همدرس با آیتالله میرزاجواد تبریزی. او در نجف نه تنها علوم حوزوی رایج را فراگرفت بلکه به مطالعه فلسفه غرب هم پرداخت. آثار ترجمه شده فلسفه غرب از مصر به نجف میآمد و جعفری مدتی کوتاه توسط فردی آموزش داده میشد و پس از آن خود، آثار را مطالعه کرد.
حضور در محفل اساتید متنوع و مطالعه آثار غیرحوزوی از او شخصیتی چندوجهی ساخته بود. او در اواخر اندکی هم تدریس کرد و شاگردان صاحبنام او؛ آیتالله سیدمحمدباقر صدر و نواب صفوی بودند. او به ایران آمد و در قم نماند و به مشهد رفت و در حلقه استفتاء مرحوم آیتالله میلانی قرار گرفت اما آنجا هم ماندگار نشد و تهران را برای اقامت دائم پسندید. حضور در تهران، علامه جعفری را در محافل غیرحوزوی درخشاند و او حوزهدیدهای بود که مکلاها بیش از معممین او را بر چشم میکشیدند. او در این دانشگاه و آن محفل علمی سخنرانی کرد و به آموزش مفاهیم معرفتی پرداخت و آثار متنوعی را تدوین و منتشر کرد؛ از شرح مثنوی تا شرح نهجالبلاغه، از «رساله فقهی» تا «حقوق جهانی بشر» که به حدود ۱۰۰ اثر رسید.
شیخ محمدتقی جعفری یک شخصیت حوزوی به معنای واقعی آن بود؛ چرا که حدود ۲۰ سال در حوزه تبریز، تهران، قم، نجف و مشهد تحصیل کرده و از سوی حضرات آیات شیخ کاظم شیرازی و سیدمحمدهادی میلانی موفق به کسب درجه اجتهاد شده بود. او استاد ارشد حوزههای گوناگون را دیده و در علوم مختلف حوزوی از مقدمات تا خارج، از ادبیات عرب تا فقه و اصول صاحبنظر بود. او درس حضرات آیات سیدابوالقاسم خویی و سیدعبدالهادی شیرازی را تقریر کرد؛ «امر بینالامرین» و «رضاع». او نه تنها با مکاتب حوزوی محل تحصیل، بلکه با واسطه با مکتب اصفهان، سامرا و کربلا نیز آشنا شد.
او علاوه بر تقریرنویسی، در نجف، تبریز و تهران به تدریس مشغول شد؛ معارف، شرح لمعه و شرح تجرید، درس خارج مکاسب، کفایه و عروهالوثقی. او در مشهد در حلقه استفتاء آیتالله میلانی قرار گرفت اما تا بدینجا قناعت کرد و در سبیل «مرجعیت» گام برنداشت. او گفته بود: «اول که آمدیم طلبه شدیم، مثل اغلب طلبهها فکرمان این بود که یک زمانی مرجع بشویم. مجتهد بشویم. اینها رد شد! مساله مرجعیت و... حل شد.» جعفری پس از مهاجرت به ایران (بعد از ۱۱ سال تحصیل در نجف) بار دیگر در سفری، به نجف، حوزه قدیمی شیعی بازگشت و خواست بماند. اما آیتالله خویی و آیتالله سیدعبدالهادی شیرازی به او گفتند: «اگر بمانید برای شما راهی هست (به مرجعیت) و لکن نمیدانم معادش (پایانش) چه میشود.» جعفری استخاره میکند و در نهایت در نجف نمیماند و به ایران میآید. اگرچه اندک زمانی به تدریس در مشهد و سپس تهران میپردازد؛ اما بالاخره استادی در حوزه و وعظ در مسجد را رها میکند و در دانشگاه و منزل به تدریس فلسفه و علوم حاشیهای در حوزه میپردازد؛ البته استاد دانشگاه هم نشد او آنگونه شد که درباره او گفتند: «جعفری که فقیه نیست!» برخی فراتر رفتند و از برخی توسلات و ادعیهخوانیاش تعجب کردند: «شاید بعضی گمان کنند که... کمتر حوصله و فرصت توسل و تهجد و جذبههای روحانی و عرفانی را پیدا میکردند، در حالی که در واقع چنین نبود...»
علامه جعفری آنچنان به رفتارهای مرسوم مقید نبود: «هیچگاه مقید به بعضی از احترامگذاریها و آداب زمانه نبود.» پوشش او هم آنچنان همانند دیگر هملباسانش به نظر نمیرسید. روزی علامه سمنانی ساده و صریح به او گفته بود: «این چه قیافهای است؟! یک مقداری خودت و لباسهایت را جمع و جور کن...»
او درباره پوشیدن لباس روحانیت توسط آموزشدیدگان حوزه تاکید نداشت؛ یعنی این لباس را الزامآور میدانست و از این رو، زمانی که دانشآموختهای حوزوی از او پرسید: «آیا پوشیدن لباس روحانیت را برای من صلاح میدانید یا خیر؟» گفت: «اگر لباس روحانی را بپوشی، مسئولیت بسیار سنگینی خواهی داشت. تمامی اعمال تو زیر نظر مردم است و اشتباهات تو ممکن است توسط برخی ناآگاهان به پای اسلام گذاشته شود... ولی اگر لباس نپوشی، این مسئولیت تا حدودی از دوش تو برداشته میشود. ضمن آنکه تبلیغ یک غیرروحانی، برای اسلام شاید تاثیر بیشتری داشته باشد تا کسی که وظیفه او را دفاع از اسلام میدانند...» در آن روزگاری که مرحوم «فخرالدین حجازی» در حسینیه ارشاد در باب معارف اسلامی سخنرانی میکرد، اغلب عالمان و واعظان همچون مرحوم فلسفی مخالف سخنرانی او و مکلاهایی بودند که در اینباره برای مردم سخنرانی کنند، اما جعفری همچون «سیدمحمود طالقانی» از این اتفاق استقبال کرد. البته همچنان دلواپس روحانیت بود و نسبت به اقداماتی که باعث «بدبین شدن مردم» به آنان میشد، هشدار میداد.
او اگرچه در حوزه نبود و سالها در میان غیرحوزویان به سخنرانی و تدریس پرداخت، اما نگران حوزه بود. او به حوزویان توصیه میکرد: «علاقه به ثروت و جاه و مقام و شهرت اجتماعی و محبوبیت میان مردم، زندانهای بسیار تاریک برای همه مردم است ولی برای کاروانیان علم و معرفت و تقوا، تاریکتر و تباهکنندهتر است... اگر برای حوزهها چارهجویی خوبی نشود، ما از این ناحیه دچار خسارت خواهیم شد و ممکن است در آینده از نظر علمی و نیز تقوا و اخلاق دچار کمبود شویم... ما باید توجه داشته باشیم به اینکه، آنان که ما را اداره میکنند، «برخورداری از ثروت مادی دنیا» و بهرهبرداری از لذایذ مادی و «خوردن» را بهتر از ما میدانند. آنها از روحانیت «چیز دیگری» میخواهند... مبادا تودههای مردم نسبت به روحانیت دید منفی پیدا کنند...»
او به رفتار و باطن روحانیت توجه ویژه داشت اما ظواهر را آنچنان رعایت نمیکرد و همچون دیگر روحانیون از «سهم امام» برای گذران زندگی کمک نمیگرفت. او آنچنان در این قید و بندها نبود؛ گاهی با اقوام فوتبال بازی میکرد و دروازهبان میشد و حتی پسرش به خاطر دارد که از میان برنامهها و مسابقات ورزشی، ایشان اغلب به تماشای کشتی میپرداخت. نقل است که تنها برای یکبار، یک مسابقه فوتبال را به طور کامل دید. این مسابقه، بازی فوتبال ایران و آمریکا، در مسابقات جامجهانی ۱۹۹۸ بود. استاد مسابقه را تا آخر به دقت دید و پس از اتمام مسابقه، در حالی که خوشحال بود به فرزندش تلفن میزند: «پسرم! ایران برد. خیلی خوب شد.»
آیتالله شیخ محمدتقی جعفری، فقط با حضور در تهران و سخنرانی و تدریس در جمع غیرحوزویان تفاوتش را با هملباسانش آشکار نکرد بلکه در توجه به علوم و دانش هم این مساله را اثبات کرد. او معتقد بود: «خلأ فکری جامعه در زمینه علوم انسانی است؛ نه در زمینه فقه و اصول» جعفری به استادش، آقا سیدعبدالهادی شیرازی گفته بود: «حوزه نباید تنها منحصر به فقه و اصول باقی بماند چرا که از سراسر دنیا مسائل به کشورهای اسلامی سرازیر شده است و دنیا دارد کمکم حکم یک «خانواده» را پیدا میکند...»
دکتر احمد جلالی از علامه جعفری درباره «دلیل عدم تدریس فقه و اصول» میپرسد که او میگوید: «پس از مراجعت به ایران دیدم که به فقه و اصول به اندازه کافی توجه شده است ولی این جوانها سرگردانند! احساس تکلیف کردم. دیدم منبعالکفایه در زمینه فقه و اصول هست اما در زمینههای دیگر نیست...»
همچنین او در گفتوگو با نشریه «حوزه» وابسته به «دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم» به نقد فقه رایج میپردازد و میگوید: «خدا میداند که ما چقدر روایات زیادی داریم که میتواند مبانی احکام فقهی قرار گیرد اما با کمال تاسف، با بردن آنها به باب اخلاق و گفتن اینکه اینها اخلاقی است، فقه را از آن محروم کردند. در اینها باید تجدیدنظر شود و از آنها استفاده گردد...» او به «تخصصی شدن» فقه معتقد بود و آنچنان با روش فقها مبنی بر بررسی آرای علمای گذشته در درس خارج فقه، میانهای نداشت: «مقدار زیادی از عمر گذشتگان ما، در انتقاد از آرای اسلاف صرف شده است... آرای بزرگان و پرداختن به آن تا حدودی مفید و لازم است اما مدتی طولانی انرژی مغز را صرف انتقاد از اقوال دیگران کردن، فایدهای ندارد؛ چرا که غالبا این انتقادات، اثر شرعی ندارد. ما باید به جای پرداختن بیش از حد به آرای بزرگان و انتقاد از آنها، به منابع دست اول بپردازیم و روی آنها کار کنیم...»
البته علامه جعفری، خود به مباحث فقهی در نجف و پس از آن در مشهد و تهران پرداخته بود. او حتی در دیدار با آیتالله بروجردی، نگاه فقهی خویش را درباره «تشریح انسان» توضیح داد که آیتالله بروجردی پس از آن، از او میخواهد که در قم بماند. او علاوه بر تدریس کوتاه درس خارج فقه در نجف و تهران و از سرگیری آن در اواخر عمر، فتواهایی هم درباره «طهارت اهل کتاب»، «محدود نبودن زکات به موارد ۹گانه» و... دارد که تحت عنوان «رسائل فقهی» منتشر شده است. آنچه در درس خارج فقه آیتالله جعفری متفاوت با سایر تدریسهای متداول و مرسوم به نظر میرسد؛ نام و نشان برخی از شخصیتهای علمی غربی است: «در درس خارج فقه حضرت استاد (جعفری) بودیم که بحث از قانون و حکومت پیش آمد. استاد برای ارائه مدرک، کتاب «قراردادهای اجتماعی» نوشته ژان ژاک روسو را آوردند و به اینجانب فرمودند: صفحه ۸۱ را بیاور...»
آیتالله شیخ محمدتقی جعفری، شاگرد شیخ صدرا بادکوبهای (قفقازی) بود و حکمت را در نجف از او یاد گرفت. فضای حاکم بر حوزه نجف به گونهای بود که نقل شده است: «در نجف شیخ صدرا منظومه (ملاهادی سبزواری) را درس میگفت ولی خیلی نمود نداشت بنابراین اگر درسی (درباره فلسفه) بود در گوشه و کنار پنهانی بود...»
چرا که «فلسفه» نه تنها در حوزه نجف خواهان نداشت بلکه برخی روی خوشی هم به آن نشان نمیدادند. اما جعفری همچنان از دوران تبریز و تهران، مجذوب این علم بود. او علاوه بر تحصیل فلسفه اسلامی، مدتی با استاد و پس از آن خودش به مطالعه «فلسفه غرب» پرداخت: «کتابهایی که از مصر به نجف سرازیر میشدند، به مثابه پلی بود در انتقال علوم و معارف مغرب زمین به مشرقزمین... کتابهایی را که از مصر سرازیر میگشت، با عشق و علاقه خیلی شدیدی مطالعه میکردم؛ آن موقع استادی پیدا کردم برای خواندن یکی از معروفترین فلسفههای مغرب زمین... غرب از نظر تطبیق و حسگرایی و تجربهگراییاش برای من جالب بود... برای آنکه فلسفه غرب را دقیق بخوانم گاهی به چند ترجمه رجوع میکردم. ترجمههای مختلف را از کشورهای مختلف تهیه میکردم و به مطالعه آن میپرداختم...» توجه او به «فلسفه» به گونهای بود که آیتالله خویی، بزرگترین استادش هم حاضر نبود از وجوهات شرعی به او کمک کند.
جعفری در اینباره روایت کرده بود: «آیتالله خویی به آقا میرزا رضی زنوزی تبریزی گفته بود: میخواستم به آقای جعفری کمکهای مالی بکنم ولی چون در مسائل علمی (فلسفی) خیلی وارد شد، بنابراین از نظر شرعی احتیاط کردم، گفتم: پدرآمرزیده! رفتن من به سوی مسائل علمی و غور در آنها برای حفظ دین بود؛ نه اینکه بروم خلبان بشوم یا کشتیرانی بکنم!»
البته آمیختن فلسفه با معارف اسلامی، راه را بر جعفری گشوده بود؛ به گونهای که با نظر استاد دیگرش، آقاسید عبدالهادی شیرازی در نجف به تدریس در این عرصه پرداخت و یکی از شاگردانش «سیدمحمدباقر صدر» بود.او با حضور در ایران هم همچنان در مسیر علاقهاش به فلسفه گام برداشت و مدتی «منظومه» تدریس کرد که یکی از شاگردانش «علیاکبر ناطق نوری» بود. پس از آن نیز در تمامی سخنرانیها و محافل علمی در منزلاش «فلسفه» بود که محور کلامش به حساب میآمد؛ به قول علیاکبر رشاد: «زندگیاش فلسفه بود».اگرچه حضورش در تهران و جداییاش از «حوزه»، آتش انتقادات حوزویان مخالف فلسفه را علنی نکرد اما از طرف دیگر، او نیز بهگونهای رفتار میکرد و سخن میگفت که مخالفان حوزوی فلسفه با او از در دوستی وارد میشدند و ارتباطی صمیمانه میان آنها و او برقرار بود.
«عرفان» دیگر علم مورد علاقه علامه جعفری بود. او گفته بود: «لذتآورترین مکتبهای معنوی همین مکتب «عرفان» است، ولی متاسفانه قابل اثبات با دلیل نیست... قطعی است که عرفان، عالیترین و معقولترین لذت را برای انسان عارف به ارمغان میآورد...» یکی از شاگردانش درباره استادش میگوید: «ایشان در عرفان عملی فوقالعاده بالا بودند و اصلا در عرفان موسسند...» او بار دیگر در حوزهای وارد شده بود که نگاه غالب در حوزههای علمیه آنچنان میلی به آن نداشت و برخی بزرگان از آن به عنوان محور انحرافات اعتقادی یاد میکنند.
تهران امروز
فرید مدرسی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب حج آمریکا مجلس شورای اسلامی دولت شورای نگهبان انتخابات دولت سیزدهم حجاب رسانه جنگ
هواشناسی تهران شهرداری تهران فضای مجازی قتل آموزش و پرورش سلامت سیلاب شهرداری سازمان هواشناسی باران آتش سوزی
قیمت دلار ایران خودرو قیمت طلا خودرو بانک مرکزی قیمت خودرو دلار بازار خودرو حقوق بازنشستگان مسکن تورم قیمت
تئاتر محمدعلی علومی برنارد هیل تلویزیون سریال سینما دفاع مقدس نمایشگاه کتاب سینمای ایران صدا و سیما مسعود اسکویی موسیقی
مغز دانش بنیان فضا
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه حماس فلسطین جنگ غزه روسیه اوکراین طوفان الاقصی طالبان نوار غزه نتانیاهو
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر نساجی عبدالله ویسی رئال مادرید لیگ برتر ایران سپاهان جواد نکونام بازی بارسلونا
هوش مصنوعی باتری اپل مایکروسافت آیفون گوگل سامسونگ پهپاد عکاسی ناسا
رژیم غذایی مواد غذایی چای زیبایی بیمه کاهش وزن توت فرنگی سیگار