جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

امروز با سعدی ـ سه‌شنبه ۱۵ شهریور


امروز با سعدی ـ سه‌شنبه ۱۵ شهریور

هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است
نه هر آن چشم که بینند، سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است
هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز
گو به نزدیک …

هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است

عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است

نه هر آن چشم که بینند، سیاه است و سپید

یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است

هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز

گو به نزدیک مرو کافت پروانه پَر است

گر من از دوست بنالم، نفسم صادق نیست

خبر از دوست ندارد که ز خود با خبر است

آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس

آدمی خوی شود، ورنه همان جانور است

شربت از دست دلارام چه شیرین و چه تلخ

بده ‌ای دوست که مستسقی از آن تشنه‌تر است

من خود از عشق لبت فهم سخن می‌نکنم

هرچ از آن تلخ‌ترم، گر تو بگویی، شکر است

ور به تیغم بزنی، با تو مرا خصمی نیست

خصم آنم که میان من و تیغت سپر است

من ازین بند نخواهم به درآمد همه عمر

بندپایی که به دست تو بود، تاج سر است

دست سعدی به جفا نگسلد از دامن دوست

ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا است