یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

سنت گرایی و نوگرایی در جریان انقلاب مشروطه


سنت گرایی و نوگرایی در جریان انقلاب مشروطه

به مناسبت سالروز رسمیت یافتن قانون اساسی مشروطه, نخستین قانون اساسی ایران

از مهم‌ترین جریان‌هایی که در ایران عهد قاجار به وجود آمد، فکر تغییر و اندیشه تحول بود. آنچه موجب پدیدار شدن این روند شد بروز شرایطی ویژه بود که لزوم بازسازی و اصلاح را می‌طلبید.

عواملی چون تماس با غرب، تاثیر حضور استعمار، انسجام اجتماعی در قالب شکل‌گیری طبقات نوین، اشاعه افکار نو، مسافرت رجال و دانشجویان به فرنگ، ورود پدیده‌های جدید (تلگراف، روزنامه، مدرسه و...) و طرح آرای خردورزان اروپایی سبب شد موجی از داخل و خارج نظام قاجاری برای انجام تغییرات گسترده به پا خیزد. چنین به نظر می‌آید بروز این شرایط خاص که به تعبیری می‌توان آن را با مفهوم مدرنیسم و ورود مدرنیته به ایران یکسان پنداشت سببی بر آن شد تا برخی رجال آگاه‌تر پی ببرند که جامعه‌شان چه میزان عقب مانده و در جوامع دیگر چه تغییراتی رخ داده است و در نتیجه رویای اصلاح و خیال تحول را در سر بپرورانند.

نگارنده در این کوتاه جستار در پی آن است تا سنت‌گرایی و نوگرایی عصر مشروطه را مورد واکاوی قرار دهد. در این راستا، در وهله نخست سنت و مدرنیته از دیدگاه اندیشمندان مختلف تعریف و تبیین خواهد شد و نوع نگاه نامداران عرصه علوم انسانی به این دو مقوله بیان خواهد شد تا سخن گفتن از سنت‌گرایی و نوگرایی بی‌معنی جلوه نکند. در مرحله دوم پیشینه تاریخی سیر تغییر و تحول در آستانه نهضت مشروطه بازبینی خواهد شد. در گام سوم شاخصه‌های اصلی مشروطه بیان خواهد شد و در واپسین قدم به عنوان برآیند سخن به تجزیه و تحلیل تطبیقی موارد مطرح شده اقدام خواهد شد.

● سنت و مدرنیته از دیدگاه اندیشمندان

ارائه تعریفی جامع از واژه سنت دشوار است. معادل‌های معنایی سنت در لغتنامه دهخدا چنین است: راه و روش، طریقه و قانون، آیین و رسم، نهاد و فرض، فریضه، واجب، لازم، دستور، قانون‌‌گذاری و.... در دائره‌المعارف مصاحب نیز درباره معنی لغوی سنت آمده که سنت در لغت به معنی روش و طریقه است که در اصطلاح شرع معانی مختلفی دارد. گروهی هم سنت را به معنی دیوار می‌دانند و برخی آن را هم‌ردیف اندیشه‌های کهنه می‌شناسند. شماری نیز سنت را به معنی حفظ وضع موجود می‌پندارند و تعدادی هم آن را با ارزش‌ها و آرمان‌های فرهنگی برابر می‌دانند.

واژه مدرن را نیز دهخدا چنین معنی کرده است: تازه، نو، تازه باب شده و مد روز. آریان پور نیز واژه مدرن را چنین به پارسی برگردانده است: نوین، جدید، امروزی، وابسته به دورانی از تاریخ که بعد از قرون وسطی تاکنون ادامه دارد. به هر حال مدرنیسم واژه جامع و فراگیری است که به تمام جنبش‌ها و گرایش‌های بین‌المللی در تمام هنرهای خلاق از اواخر قرن نوزدهم به این سو اطلاق می‌شود.جامعه‌شناسان و فلاسفه، آرای گوناگونی در این باره ارائه داده‌اند. به عنوان نمونه، پوپر فیلسوفی است که به مقابله با سنت‌گرایی پرداخته، اما سنت برای هایدگر آغازگر تاریخ هستی است. آشوری نیز بدان باور است که سنت بالذاته باززایی است و هر باززایی تجدید حیات سنت از زمان حال است.

از دیگر سوی، گیدنز تاکید دارد که هرگز به قطع کامل پیوستگی میان سنت و مدرنیته نمی‌توان رای داد. او بر این عقیده است که اگر قرار باشد سنت کنار نهاده شود آن گاه پیشرفت معنی نمی‌یابد. شارل بودلر، شاعر نامدار فرانسوی نیز مدرنیته را تخریب کلیشه‌هایی می‌داند که بر سر راه تحول افکار و آداب مانع ایجاد می‌کنند.

وی مدرنیته را بر ۵ محور انسان محوری، عقلانی سازی، تکنولوژی، جدایی جهان فیزیکی و دنیای متافیزیکی و اصالت فرد استوار می‌سازد و آن را نوعی انتقال و به مثابه جریانی می‌شناسد که سرانجام به سنت تبدیل می‌گردد. نیازمند یادکرد است، ماکس وبر هم که تجدد را فرآیند تعمیم یافته و همگانی عقلانی شدن و روند افسون زدایی و رهایی از توهمات می‌دانست مدرنیته را نوعی سازمان بخردانه می‌پنداشت که اسباب گسست از باورهای فرجام‌شناسی و اعتقاد به هدفی علمی و از دیدگاه عقل توجیه شدنی را فراهم می‌آورد. درحقیقت، او جامعه را به دو دسته سنتی و عقلانی تقسیم می‌کرد.

از نظر وی جامعه سنتی یک جامعه بدون تعقل است و البته به سبب آن که عقلانیت در اندیشه او واجد جایگاهی والاست بر سنت و هر آنچه به طریقی با آن در ارتباط است، می‌تازد. دورکیم برخلاف وبر به سنت به عنوان یک واقعیت اجتماعی می‌نگریست و دین را به عنوان یکی از ارکان سنت پدیده‌ای اجتماعی می‌انگاشت. وی باوجود آن که بر سنت، انتقاداتی را روا می‌دارد بیشتر اعتقاد به تعاملی سازنده میان سنت و مدرنیته دارد.

● نوگرایی در آستانه برپایی نهضت مشروطه

برابر با تاریخ، ایران عهد قاجار جامعه‌ای سنتی بود که به لحاظ اقتصادی بسیار فقیر و ضعیف، به لحاظ ارتباطات پراکنده و بدون ارتباط و به لحاظ اجتماعی در تجارت، سیاست، روابط بین‌الملل و علـم از مابقی جهان منفک و منقطع به شمـار می‌آمـد. افرادی در دستگاه قدرت چون اوضاع را چنین دیدند ضرورت دگرگونی را دریافتند. عباس میرزا، قائم‌مقام و امیرکبیر از جمله اولین دولتمردانی بودند که رمز پیشرفت غرب را درک کردند و به این سبب مجدانه تلاش کردند ایران را نیز به سیر در مسیر پیشرفت وادارند. مع‌الوصف، مقاومت‌های شدیدی نیز از سوی کسانی که نفع خویش را در ثابت قدم ماندن در سنت می‌دیدند ابراز شد. کشته شدن قائم‌مقام و امیرکبیر خود گواه روشنی است بر صدق گفتار فوق.

نجوای درخواست انجام تغییرات گسترده اندک زمانی بعد از خارج نظام قاجاری نیز به گوش رسید. روشنفکران روزگار قاجاری که به ۲ دسته متجدد (عمدتا تحصیلکرده فرنگ) و مذهبی (عمدتا روحانیان) تقسیم می‌شدند کسانی بودند که درخواست نوگرایی را با صدایی رسا فریاد کردند. از دسته نخست می‌توان به افرادی چون آخوندزاده، طالبوف، مستشارالدوله و ملکم‌خان اشاره داشت. اینان بر آن باور بودند که باید زنجیرهای استبداد سلطنتی، جزم‌اندیشی دینی و امپریالیسم خارجی را با ۳ کلید مشکل‌گشا (مشروطیت، سکولاریسم و ملی‌گرایی) از دست و پای ایرانیان بازکنند.

نکته: عواملی چون تماس با غرب، تاثیر حضور استعمار،اشاعه افکار نو، مسافرت رجال و دانشجویان به فرنگ، ورود پدیده‌های جدید (تلگراف، روزنامه، مدرسه و...) و طرح آرای خردورزان اروپایی سبب شد موجی از داخل و خارج نظام قاجاری برای انجام تغییرات گسترده به پا خیزد

از گروه دوم نیز می‌شود به سیدجمال‌الدین اسدآبادی، شیخ هادی نجم‌آبادی و میرزا محمدحسین نائینی اشاره کرد. اینان نیز مدرنیته را باور داشته و درجهت تعامل و نزدیکی آن با سنت به کوشش پرداختند و بدین روی آرایی را درخصوص تطبیق دین اسلام با خردورزی و علم، ناسیونالیسم با برادری دینی و همسویی دین و سیاست و تمایز تقلید از اقتباس مطرح کردند. بایسته است یاد شود بسیاری از روشنفکران تحصیلکرده فرنگ نیز در جهت پیشبرد اهداف خود بنیادی‌ترین و اصولی‌ترین مفاهیم نوین را تحت لوای اسلام مطرح می‌ساختند. با وجود این، روشنفکران مذهبی از روشنفکران تحصیلکرده غرب موفق‌تر بودند، زیرا سابقه فعالیت و نظریه‌پردازی فقها می‌توانست روحانیت را در تطبیق آرای دینی با خواسته‌های زمان یاری دهد.

براساس آنچه منابع تاریخی نمایان می‌سازند از سوی سنت‌گرایان تلاش بسیار شد تا آوای این نوگرایان چندان به گوش نرسد، لیکن تقابل و تعامل‌‌های سنت و مدرنیته سرانجام درک همبستگی ملی و فهم رمز پیروزی را موجب شد و دستاوردهای مهمی نظیر پیوند مشارکتی روحانیان، بازرگانان و روشنفکران را سبب گشت.

● ویژگی‌های نهضت مشروطه

شاخصه‌های اصلی نهضت مشروطه را می‌توان در موارد ذیل خلاصه کرد:

۱) با بررسی عملکرد هر طبقه یا گروه مشخص می‌شود که انقلاب بیش از همه دستاورد روشنفکران، پیشه‌وران و بخش بزرگی از روحانیان بود.

۲) ائتلاف گروه‌های انقلابی را شاید بتوان اتحادی شهری و چندطبقه‌ای قلمداد کرد. در صف‌بندی نیروهای اجتماعی، اتحاد مشروطه‌خواهان طیف گسترده‌ای از روحانیان، روشنفکران، پیشه‌وران، کارگران و بازرگانان را شامل می‌شد.

۳) افزایش روزافزون احساسات ملی: در جریان انقلاب مشروطه بود که مردم ایران برای نخستین بار از خود با عنوان ملت یاد کردند!

۴) رشد فزاینده خودآگاهی و بالا رفتن سطح فهم سیاسی ـ اجتماعی مردم: مشروطه یارای آن را یافت تا قالب چند هزار ساله‌ای که براساس آن مردم خود را رعیت و گله و حکومت را چوپان و عقل کل می‌پنداشتند زیر سوال برد.

۵) نمود یافتن تحولات ایدئولوژیکی به دوشکل دینی و غیردینی

۶) رشد روزافزون مظاهر مدرنیته چون روزنامه، تئاتر و حتی اجرای کنسرت موسیقی

۷) شکنندگی نهضت: ناتوانی مشروطه‌خواهان در ایجاد دولت با ثباتی که اصلاحات را ادامه دهد منجر به شکنندگی نهضت شد. می‌توان گفت عواملی چون فقدان انسجام همه‌جانبه ملت، ناکارایی مدیریتی و اثرات نفوذ پایدار استبداد و استعمار در ایران سبب شد مشروطیت نتواند تبدیل به یک انقلاب بزرگ سیاسی و اجتماعی شود.

۸) اصلاح سطحی روبنای سیاسی کشور: در انقلاب مشروطه تنها روبنای سیاسی کشور مختصری اصلاح شد، اما زیرساخت‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مورد رسیدگی چندانی واقع نشد.

● برآیند سخن

از تجزیه و تحلیل موارد یاد شده می‌توان گفت در عصر مشروطه سنت همچنان پابرجا بود و قدرت‌نمایی می‌کرد. در زمامداری پادشاهان خودکامه قاجار همان سلطه سنتی که وبر در مجموعه آرای خویش بدان پرداخته بود آشکارا رخ می‌نمود. در حقیقت، شیوه حکومت قاجاریان و جامعه آن زمان ایران به درستی یادآور اقتدار سنتی مورد اشاره وبر است که سلطه سنتی را مخصوص جوامع پیش از مدرنیسم فرض کرده بود. در این راستا و با توجه به اوضاع نابسامان جامعه ایران آن عهد حتی تا اندازه‌ای می‌توان بر درستی باور پوپر که منتقد سنت و سنت‌زدگی است صحه نهاد؛ البته بدان شرط که سنت با ارتجاع یکسان انگاشته شود. از دیگر سوی، قدرت و نفوذ اجتماعی افزون متولیان مذهب و نقش موثر علما نه تنها نظریه اقتدار سنتی وبر را به تقریب تایید می‌کند بلکه خود تصدیقی است بر درستی نظریه دورکیم که دین ازجمله ارکان سنت به شمار می‌آید و به مثابه یک واقعیت اجتماعی باید به آن نگریست.

شگفت‌انگیز است، سامانه و پشتوانه فکری مشروطه را روشنفکرانی طرح‌ریزی کردند که بسیاری از آنان طرفدار سکولاریسم بوده و با پشتوانه اندیشه‌های ناسیونالیستی و لیبرالیستی گام به میدان مبارزه نهاده بودند، اما همین نواندیشان نیز نتوانستند سنت را وانهند و برای تزریق افکار خویش به اذهان عموم در بیشتر مواقع دست به دامان بخشی از نهاد اصلی سنت یعنی روحانیت شدند.

البته آنان در این میان دست در دست آن بخش از روحانیت نهادند که خود نیز به اصلاحات علاقه‌مند بودند، اما اصلاحات را نه از دریچه نگاه مدرنیسم برخاسته از غرب، بلکه از دریچه نگاه نوگرایی از بطن مذهب می‌دیدند. بر درستی گفتار فوق از آن روی می‌توان گواهی داد که بسیاری از بزرگان و حامیان مشروطه از میان مجتهدان و واعظان برخاسته بودند. در حقیقت، ناگزیری تعامل نوگرایان با سنت‌گرایان تا بدان حد بود که نوگرایان برای تقابل با آن بخش از سنت‌گرایان که به مخالفت با مدرنیسم رای داده بودند از پشتیبانی روحانیان بلند پایه‌ای چون آخوندخراسانی، طباطبایی، بهبهانی و نایینی بهره جستند. این نکته بصراحت خاطرنشان می‌کند که باید بسان گیدنز بر نوعی تعامل میان سنت و مدرنیته جهت پیشبرد امور معتقد بود و البته یاری جستن روشنفکران مذهبی از خود سنت برای اصلاح امور نشان از آن دارد که به تعبیر آشوری سنت قابلیت باززایی دارد.

امیر نعمتی لیمائی