شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

سگ کشی


سگ کشی

نگاهی به فیلم آدمکش ساخته رضا کریمی

فیلمسازان شیوه‌های مختلفی را برای رنگ و بو بخشیدن به ساخته‌های خود به کار می‌گیرند. انتخاب بازیگران مطرح یکی از این شیوه‌هاست که می‌تواند داستانی عادی و ساده را به اثری دیدنی تبدیل کند. کافی است وقتی به تماشای فیلم مورد علاقه خود می‌نشینید، یکبار نابازیگران را به جای بازیگران نقش‌های اصلی در نظر بگیرید.

آن وقت متوجه خواهید شد که تا چه اندازه حاصل کار تفاوت خواهد کرد و میزان باورپذیری شما تغییر خواهد کرد. برخی دیگر نیز شیوه روایتی متفاوتی را در پیش می‌گیرند و با تمهیدهایی در نوع روایت قصه، سعی می‌کنند تا فضای متفاوتی را برای مخاطب خود ایجاد کنند. اما هیچ چیز به اندازه یک موقعیت تازه و بکر نمی‌تواند مخاطب را به انتخاب فیلمی‌ برای تماشا ترغیب کند. یافتن موقعیت‌های تازه و جدید کار آسانی نیست چون در طول تاریخ سینما هر یک از این موقعیت‌ها بارها و بارها مورد استفاده قرار گرفته، اما می‌توان به هر موقعیتی رنگ و بویی تازه داد و با استفاده از مضامین تازه و بکر، قصه‌ای جذاب روایت کرد.

این همان مسیری است که فیلم سینمایی «آدمکش» آن را پیموده است. داستان فیلم مضمونی روان‌شناسانه دارد و قصه پزشکی جوان به نام مازیار را روایت می‌کند که در پزشکی‌قانونی مسوولیت معاینه افراد متهم به قتلی را به عهده دارد که بیمار روانی به نظر می‌رسند. روزی دوست قدیمی‌اش ـ با بازی حامد بهداد ـ به او مراجعه می‌کند و از او می‌خواهد تا برای زنی به نام رویا ملک‌زاده که متهم به قتل است، گواهی جنون صادر کند. رویا زن مورد علاقه بهداد است و حالا این ماجرا مازیار را در مسیری قرار می‌دهد که به عنوان یک پزشک جرم‌شناس کم‌کم درگیر ماجرایی جنایی شده و خود مرتکب جرم می‌شود. فیلمنامه آدمکش را محمد‌هادی کریمی نوشته و رضا کریمی کارگردانی آن را به عهده داشته است. بحث ناخودآگاه انسان‌ها خط داستانی پُررنگی در قصه است.

از طرفی فیلم تلاش می‌کند تا به موضوع و مساله قضاوت افراد درخصوص یکدیگر به شکلی جدی بپردازد. در فیلم بارها مخاطب درخصوص یک شخصیت خاص به نتیجه‌ای قطعی می‌رسد، اما خیلی زود این نتیجه‌گیری تغییر می‌کند و در پایان فیلم نیز، کل ماجراها جور دیگری از آب درمی‌آید. این پیچیدگی‌های قصه موضوعی است که در فیلم‌های اخیر سینمای ایران کمتر می‌توان نمونه آن را پیدا کرد و بیشتر فیلم‌ها قصه‌ای ساده و یک خطی را روایت می‌کنند.

در زمینه کارگردانی هم فیلم ظرافت‌های خاص خود را دارد. رضا کریمی‌ بیشتر به عنوان کارگردانی ملودرام‌ساز شناخته شده و البته ساخت چند سریال تلویزیونی را نیز در کارنامه کاری خود دارد. در فیلم آدمکش او داستان را در فضایی نسبتا خلوت و با حضور چند شخصیت محدود روایت می‌کند.

فیلم مجموعه‌ای از بازی‌های سرد و کنترل شده را به خدمت گرفته که تا حدود زیادی از کلیشه‌های مجموعه بازیگرانش متفاوت است. نه بهرام رادان آن قهرمان بلامنازع فیلم‌های سابق است و نه مهتاب کرامتی زن اغواگر و جذاب فیلم‌های گذشته. البته در مورد حامد بهداد که در همه فیلم‌ها شخصیتی روان‌پریش است، فیلمساز دست به کاری هوشمندانه زده و در ابتدای فیلم با نمایش چنین تصویری از او که در قالب یک بازی ساختگی ارائه می‌شود، هم علاقه مخاطبان این بازیگر را در نظر گرفته و هم با برهم زدن این کلیشه در ادامه، بازی متفاوتی را از بهداد گرفته است.

اما مهم‌ترین تلاش کریمی‌ به عنوان کارگردان، ایجاد فضایی باورپذیر در قصه بوده است. در چنین آثاری با این پیچیدگی کافی است مخاطب یک جای داستان را باور نکند تا نتیجه کار خنده‌دار از آب دربیاید. در چنین حالتی است که منطق داستان تا پایان می‌لنگد و رشته ارتباطی داستان با مخاطب قطع می‌شود اما فیلم با بهره‌برداری درست از فضاسازی از کنار این موضوع بسادگی عبور کرده است. به این نکته دقت کنید که فیلم عمدتا در فضاهایی روایت می‌شود که ساختمان‌ها و دیوارها چرک مُرده و تیره و تار است، اما شخصیت‌های داستان و بخصوص مازیار تنوع پوششی خوبی دارند. نوع خاص گریم نیز کمک زیادی به باورپذیری شخصیت‌ها می‌کند که بخصوص درباره نقش بازپرس محمدی که قطب‌الدین صادقی نقش او را ایفا کرده، کارکرد خوبی پیدا می‌کند و این بازیگر را بسیار دور از کلیشه رایج بازپرس‌های بارانی‌پوش تلویزیون و سینما می‌کند.

فیلم جمع‌بندی مناسبی دارد و قصه‌ای که در طول ۸۰ دقیقه طرح شده، به مرور و به آرامی‌ جمع‌بندی می‌شود. یکی از سکانس‌های ماقبل پایان فیلم که در آن دوربین در فضای میان درختان آن زمین کشاورزی حرکت می‌کند، یادآور پایان‌بندی فیلم سگ‌کشی ساخته بهرام بیضایی است. گویی کارگردان خواسته فیلم خود را به این کارگردان برجسته سینمای ایران تقدیم کند، اما شاید بتوان در پس این موضوع نیز مفهومی‌ کنایی به دست آورد!

فیلم بشدت نوعی از روابط انسانی را به نمایش گذاشته که با رفتارهایی حیوانی آمیخته شده است و شاید به همین دلیل بتوان از دستگیری بدمن‌‌های قصه در پایان فیلم، به سگ‌کشی تعبیر کرد.

رضا استادی