بهاران پا به پای تو!

تو می آیی
به دستت شاخه خورشید
که می رویانی از آن غنچه های شوق
وگل های سپید و ارغوانی امیدم را
به دست دیگرت باران!
که می شویی تن عریان من را، از غبار و گرد نومیدی
تو می آیی
بهاران …

تو می آیی

به دستت شاخه خورشید

که می رویانی از آن غنچه های شوق

وگل های سپید و ارغوانی امیدم را

به دست دیگرت باران!

که می شویی تن عریان من را، از غبار و گرد نومیدی

تو می آیی

بهاران پا به پای تو، سفر آغاز خواهد کرد

بهاران در دیارم خانه خواهد کرد

تو می آیی،

کبوترهای برج خاطراتم باز می گردند

و من پرواز خواهم دادشان، همراه فوج آرزوهایم

تو می آیی

به دستت شاخه خورشید!

به دست دیگرت باران!

قدرت ا.. شریفی

باد نوروزی

باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود

تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود

باغ هم چون کلبه بزاز پر دیبا شود

راغ هم چون طبله عطار پر عنبر شود

روی بند هر زمینی حله چینی شود

گوشوار هر درختی رشته گوهر شود

چون حجابی لعبتان خورشید را بینی به ناز

گه برون آید ز میغ و گه به میغ اندر شود

افسر سیمین فرو گیرد ز سر کوه بلند

باز مینا چشم و زیباروی و مشکین سر شود

عنصری