یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مروری بر زندگی و اندیشه های مهندس اصفیا
محمد علی صفی اصفیاء، رییس اسبق سازمان برنامه و بودجه ایران در سالهای دهه ۱۳۴۷-۱۳۴۱ روز شنبه در بیمارستان ایرانمهر تهران درگذشت.
صفی اصفیاء متولد ۱۲۹۲ شمسی تهران، از اعضای چهارمین گروه اعزامی دانشجویان ایرانی به فرنگ است که دوران تحصیل خود را در فرانسه گذراند. او با مساعدت علی اکبر داور و محمد علی فروغی در ۱۳۱۱ به همراه ۵۲ تن از دانشجویان ایرانی از جمله محسن هشترودی، یدا... سحابی، مصطفی قریب، حسین پیرنیا، محمود اعتماد زاده (م. به آذین) و حسین جودت عازم فرنگ شد و در ۱۳۱۵ شمسی در رشته مهندسی معدن دانشگاه پلی تکنیک پاریس به اخذ مدرک دکترای این دانشگاه نائل شد.
صفی اصفیاء از معدود دولتمردان عصر پهلوی دوم بود که پس از گذراندن حبس کوتاهی از سوی دادگاه انقلاب تبرئه و از زندان اوین آزاد شد. اصفیاء به اعتدال و میانه روی در اعضای کابینه و روسای عالیرتبه اشتهار داشت. شاه که در دو نشست مشهور، اجلاس رامسر و تخت جمشید شیراز، پس از افزایش ناگهانی قیمت نفت، اعضای سازمان برنامه و برخی از وزرای کابینه را به تمایلات چپگرایانه متهم کرد، او را از این اتهامات مبرا دانست.
اصفیاء یکی از مهمترین رجال سیاسی صد سال اخیر تاریخ معاصر ایران است که مورد اعتماد و وثوق تمام گروهها و دستهبندیهای رایج زمانه خود بود و هرگز نامش به خبث طینت و یا سیاسی کاری رذیلانه آلوده نشد. از سوی دیگر در دوران جمهوری اسلامی نیز مورد غضب قرار نگرفت و آزادانه به زندگی خود ادامه داد. وی در سالهای دهه ۴۰ با تدبیر، تدقیق و عمق دوربینی که ذاتا در او نهفته بود، موفق به تغییرات مثبتی در سازمان برنامه و به تبع آن اقتصاد ایران شد و بستر مساعدی برای سرمایه گذاری خارجی و نیز سازوکار بهینهای برای کارآفرینان اقتصاد ایران فراهم کرد. ستوننویس معروف نشریه چپگرای فرانسوی لیبراسیون چند روز پس از پایان دوران ریاست او در سازمان برنامه، او و علینقی عالیخانی را «دو استوانه اساسی اقتصاد ایران» نامید.
اصفیاء در سال ۱۳۳۴ به دعوت ابوالحسن ابتهاج و با سمت مشاور فعالیت خود را در سازمان برنامه و بودجه آغاز کرد و در سالهای اقتدار و ریاست ابوالحسن ابتهاج در سازمان برنامه سمت معاونت او را بر عهده گرفت و پس از او نیز از سالهای ۱۳۴۷ـ۱۳۴۱ رسما ریاست سازمان برنامه را بر عهده داشت. او در این سالها و پیش از آن بر پروژههای سد دز، سدکرج و سد سفید رود نظارت جدی داشت و مراحل پیشرفت آن را به دقت تعقیب می کرد. او در این سالها از مهمترین مدیران عالیرتبه در فرآیند ساخت پروژههای عمرانی کشور بود.
● مروری بر زندگی ، عملکرد و اندیشه مهندس محمد صفی اصفیا
▪ اصفیا در میانه اخلاق و عمل
مهندس محمدعلی صفی اصفیا، فرزند سلیما...، از نیای صفی علیشاه، متولد ۱۲۹۲ شمسی تهران، در ۱۳۱۱ شمسی جزو چهارمین گروه اعزامی محصلین ایرانی به فرنگ بود. او به دستور رضاشاه و به تایید وزراء وقت حاضر در جلسه ۲۴ فروردین ۱۳۱۱ هیاتوزیران ـ علیاکبر داور، علی منصور، سیدحسن تقیزاده و محمدعلی فروغی ـ در ۱۳۱۱ هـ .ش به همراه ۵۲تن از دانشجویان ایرانی از جمله محسن هشترودی، یدا... سحابی، مصطفی قریب، علی قلی بیانی، حسین پیرنیا، محمود اعتماد زاده (م. به آذین) و حسین جودت ۲ سال پیش از تاسیس دانشگاه تهران ـ ۱۳۱۳ شمسی ـ پذیرش تحصیل به فرنگ را گرفت و در سپتامبر همین سال عازم پاریس شد. او در ۱۳۱۶ شمسی در رشته مهندسی معدن دانشگاه پلی تکنیک پاریس با معدل ۸۷/۱۷ به اخذ مدرک مهندسی این دانشگاه نائل شد. اصفیا در مدرسه پلی تکنیک پاریس در همان دوره تحصیلی به مقام نخست این دانشگاه برگزیده شد و در جمع ۵۲تن اعزامی به فرنگ پس از محسن هشترودی، معدل ۷/۱۸ ـ بالاترین نمره و درجه تحصیلی آن گروه - را کسب کرد. اسماعیل مرآت سرپرست محصلین ایرانی در پاریس در یادداشتی «صفی اصفیاء و تقی ریاحی ـ رییس ستاد ارتش دولت دکتر مصدق ـ را یکی از کمنظیرترین محصلین ایرانی در مدرسه پلی تکنیک پاریس» دانست. اصفیا پس از عزیمت به ایران، در سالهای نخست تاسیس دانشگاه تهران جذب دانشکده فنی این دانشگاه شد و در رشته مهندسی مکانیک و معدن به تدریس پرداخت. بعد از اشغال ایران از سوی متفقین در شهریور ۱۳۲۰ به همراه قدرت ا... تشکری که با وی در دانشگاه پلی تکنیک به تحصیل مشغول بود به مقاطعه کاری مشغول شد. در سالهای پایانی دهه ۲۰ او به همراه احمد علی ابتهاج برادر ابوالحسن ابتهاج و رییس کارخانه سیمان تهران به احداث پروژههای عمرانی پرداخت. صفی اصفیا در سال ۱۳۳۴ شمسی به مدت سه ماه از تدریس در دانشگاه معذور و به توصیه احمد علی ابتهاج و به دعوت ابوالحسن ابتهاج و با سمت مشاور و معاون سازمان برنامه و بودجه فعالیت خود را در این نهاد برای یک مدت کوتاه ۳ماهه آغاز کرد. اما علاقه و جهان بینی ابتهاج برای اصفیا آنچنان محرک و شورانگیز بود که او به فعالیت خود تداوم بخشید. اصفیا در سالهای ریاست ابوالحسن ابتهاج بر سازمان برنامه سمت معاونت او را بر عهده گرفت و پس از او نیز از سالهای ۱۳۴۷ـ۱۳۴۱ شمسی رسما ریاست سازمان برنامهوبودجه را بر عهدهدار شد. او در این سالها و پیش از آن بر پروژههای سد دز، سدکرج، سد سفید رود، برنامه عمران خوزستان نظارت جدی داشت و مراحل پیشرفت آن را به دقت و جدیت توام با شکیبایی تعقیب میکرد. اصفیا در اجرای برنامه سوم توسعه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عصر پهلوی (۱۳۴۶-۱۳۴۱) و اوایل اجرای برنامه چهارم توسعه ریاست سازمان برنامهوبودجه را بر عهده داشت. او ۱۴سال در سازمان برنامه خدمت کرد و در همه این سالها در مناصب بالای این سازمان قرار داشت و در سالهای دهه ۴۰شمسی در سازمان برنامه در جایگاه ریاست سازمان نقش چشمگیری ایفا کرد و مورد وثوق و اعتماد کمسابقه نخست وزیران عصر پهلوی دوم در سالهای دهه چهل ـ اسدا... علم، حسنعلی منصور، امیر عباس هویدا ـ بود و همین وثوق و اعتماد بعدها موجب رونق و موفقیتهای درخشانی برای اقتصاد ایران شد. بنا به اسناد سفارت انگلیس در ایران این سالها یکی از درخشانترین سالهای اداره اقتصاد ایران در عصر پهلوی ها بود و تاثیر چند جانبهای در تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران در سالهای دهه پنجاه نهاد. به روایت این اسناد «مهدی سمیعی در مقام ریاست بانک مرکزی ایران، علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد، ابوالقاسم خردجو در سمت رییس بانک صنعتی معدنی و صفی اصفیا در جایگاه رییس سازمان برنامهوبودجه هماهنگی حیرتانگیزی را از خود به نمایش گذاشتند».
اصفیا در سالهای دهه ۴۰ به همراه بهمن آبادیان، منوچهر گودرزی، رضا مقدم و سیروس سمیعی با بصیرت، منطق و صبوری کمنظیرش مبادرت به تغییرات اساسی در نظام برنامهریزی ایران نمود. او در دوران ریاستش این بختیاری را داشت که در دو نهاد مهم اقتصادی دیگر ـ وزارت اقتصاد و بانک مرکزی ـ کسانی بر مسند قدرت قرار گیرند که از اغلب جهات با او همسو و دارای حس مشترک معنوی بودند. خاصه همسویی او با علینقی عالیخانی ـ وزیر وقت اقتصاد ـ بستر مساعدی برای سرمایهگذاری خارجی و نیز سازوکار بهینهای برای کارآفرینان اقتصاد ایران در سالهای دهه ۴۰ فراهم کرد. ستون نویس معروف نشریه فرانسوی فیگارو یک سال پس از پایان دوران ریاست اصفیا از سازمان برنامه، و نیز استعفای علینقی عالیخانی از وزارت اقتصاد این دو را «استوانههای اساسی اقتصاد ایران پس از جنگ بینالملل دوم» نامید.
مهندس محمد صفی اصفیاء در طی ۶۰سال از عمر سازمان برنامهوبودجه پس از مسعود روغنی زنجانی طولانیترین و پس از ابوالحسن ابتهاج کارآمدترین رییس سازمان برنامهوبودجه ایران بود.
مرحوم مهندس اصفیا در این باره می گوید : «زمانی که آقای ابتهاج رییس سازمان برنامهوبودجه بود، من استاد دانشگاه دانشکده فنی تهران بودم. یکی از معاونان ایشان پست خود را ترک کرده و او را دست تنها گذاشته بود. در این بین از من خواسته شد به سازمان برنامه بروم، اما من چون علاقه اصلی ام به تدریس و حضور در دانشگاه بود نپذیرفتم. اما بعد با توصیه دوستانم، مجبور شدم و قبول کردم که تنها مدت سه ماه با سازمان برنامه همکاری کنم. اولین حکمی که دریافت کردم مدت آن سه ماه بود. پس از پایان سه ماه که قانون برنامه را نوشتند، به من پیشنهاد کردند که بمانم و من هم ماندم. ابتدا به صورت مشاور و بعد هم معاونت سازمان را به عهده گرفتم. در همه دورهای که در سازمان بودم مشاور و معاون یا رییس سازمان بودم.»
او در سالهایی که سیطره و جبروت کلام ابتهاج بر سازمان برنامه سایه افکنده بود در مقامی قرار گرفت که برای بسیاری از سرآمدان نظام پهلوی حتی تصورش ناممکن بود. اما این البته آغاز داستان است.
ابوالحسن ابتهاج آرمان بزرگی در سر داشت و برای این آرمان، هر مدیر و کارشناسی را از هر نقطه دنیا به تهران منتقل و او را در یکی از پروژههای ملی به خدمت میگرفت. او در سالهای میانی دهه ۳۰ رنگین کمانی از مردان کارآمد، مدیران صاحب نفوذ و کارآفرینانی خلاق را در حلقه سازمان برنامهوبودجه قرار داد تا رویایش را متحقق سازد. یوجین بلاک ـ رییس وقت بانک جهانی ـ در این راه برای ابوالحسن خان ابتهاج سنگ تمام گذاشت.
به توصیه یوجین بلاک، ولتر بینگر (آلمان) کارشناس فنی بانک جهانی در امور سد و بنادر، برایان کوهن (اسکاتلند)، سرمهندس بانک جهانی به همراه هکتور پرودم (آمریکا) فارغالتحصیل دانشگاههاروارد و عضو بلند پایه صندوق بینالمللی پول و دستیار ارشد یوجین بلاک با اشتیاق وصفناپذیری به ایران آمدند. کمی بعد رییس بانک بینالمللی ترمیم و توسعه ژرژ ژیرار (فرانسه) فارغالتحصیل پلی تکنیک پاریس و وزیر فوائد عامه دولت فرانسه در مراکش را به ایران منتقل کرد. آلبرت دوسمال (بلژیک) رییس شورای اقتصاد و وزیر نیرو بلژیک نیز کمی بعد به جمع این کارشناسان پیوست. ابتهاج البته بیکار ننشست به ایالات متحده آمریکا رفت تا با وساطت لیچفیلد مشاور کاخ سفید، امکان انتقال خداداد فرمانفرمائیان (استاد تمام وقت دانشگاه پرینستون) را تسهیل کند و این نیز با سماجت و اصرار ابتهاج میسر شد. پس از فرمانفرمائیان، نوبت به دیگران رسید. منوچهر گودرزی (استاد علوم سیاسی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی) عبدالمجید مجیدی (دکترای حقوق دانشگاه سوربن) مهدی سمیعی (لیسانس حسابداری انگلستان و ولز) شاپور راسخ (دکترای علوم اجتماعی فرانسه و سوئیس) نیز به همراه بهمن آبادیان (دکترای برنامهریزی اقتصاد در دانشگاه دهلی نو) کنستانتین مژلومیان (دکترای اقتصاد دانشگاه واندربیلت vanderbilt آمریکا) داریوش اسکوئی (دکترای اقتصادLSE انگلیس) رضا مقدم (استاد دانشگاه استانفورد) سیروس غنی (دکترای حقوق) علیرضا رادپی (دکترای امور اداری دانشگاه MIT) نیز صحنهگردان سیاستهایی شدند که ابتهاج اصول کلی آن را روی ذهنش و بعدها در اصول برنامههای اول و دوم توسعه کشورحک کرده بود. اما در این بین مهندس صفی اصفیا مدیر و مدبر بیهمتایی بود. بیش از همه آنان به ایران عشق میورزید و خواهان رشد و توسعه ایران بود.
در پیشبرد اهداف، او صبر و شکیبایی مثالزدنی داشت. خداداد فرمانفرمائیان در تشریح خلقیات و روحیات اصفیاء میگوید: «صفی ۱۴ سال در سازمان برنامه بود. در تحصیلات و عمق آگاهی همانند او بسیار معدود و کم بودند. از لحاظ فنی در این سالها در اندازههای صفی اصفیا بسیار نادر دیدم. صفی اکونومیست نبود، ولی بسیار راحت این مطالب را میفهمید و راحت مصالح اقتصادی را تشخیص میداد. ولی نه پی قدرت سیاسی بود و نه میخواست آن را اعمال کند. اگر هم حس میکرد این قدرت را دارد خودنمایی نمیکرد. سکوت و آرامشی مخصوص داشت. به هیچ وجه اصرار نمیکرد که حرف خودش را به کرسی بنشاند. میرفتیم قانعش میکردیم. در جلسات خیلی آرام، چند کلمه میگفت بعد کنار میکشید. البته یک چیزی به شما بگویم. من کم دیدم که در هیات دولت، چه زمان امینی چه پس از امینی، کسی به اندازه صفی اصفیاء محبوب باشد. هر وقت هر وزیری مشکل داشت همیشه نزد اصفیا میرفت. برای اینکه صفی کدخدامنشی بکند. در کدخدامنشی اش همیشه با معتقداتش وارد بحث میشد و از این لحاظ بود که به ماها کمک میشد.»
اقدامات اصفیا در سالهایی که در مسند ریاست سازمان بود غالبا براساس شناخت چندین ساله او در سازوکار اداری سازمان، پیشرفت پروژهها، توسعه و اجرای دقیق برنامه در دستگاههای دولتی صورت میگرفت. پیشینه و تجربیات او گواه این حقیقت بود که سازمان برنامه برای پیشرفت کارها باید دامنه و گستره برنامه را در متن دستگاههای دولتی قرار دهد و آنان را برای جلب همکاریهای بیشتر متقاعد سازد. نظام برنامهریزی ایران از دوران حسن مشرف نفیسی ـ اولین رییس سازمان برنامهوبودجه ـ تا آن زمان تغییرات کیفی و کمی قابلملاحظهای در خود دیده بود اما نیازمند یک شناخت کافی و وسعت نظر عمیق نسبت به همه لایههای اجتماعی و اقتصادی در ایران بود. صفی اصفیا این عمق و قابلیت تطبیق دهی در لایههای متعدد اجتماعی را در خود نهفته داشت و همه نیز بر این استعداد او آگاه بودند. مک لئود سخنگوی گروه مشاوران هاروارد که در سالهای ۴۰ در تهران بسر میبرد، آشکارا این بصیرت و شناخت را در گزارش خود مستند کرده است «تشکیلات سازمانی سازمان برنامه سبب شد که مسائل و خواستههای بخشهای عملیاتی مقدمبر سایر بخشهای موردتوجه مدیرعامل باشند و به آنها وقت بیشتر اختصاص یابد. علایق و تعلقات حرفهای مدیرعامل نیز ویژگیهای سازمانی این موقعیت را تشدید کرد. مهندس اصفیا، مدیرعامل سازمان برنامه، مهندسی بود که مدارج عالی را در بخشهای عملیاتی سازمان طی کرده بود و گرایش تقریبا اجتناب ناپذیری به برنامهریزی و اجرای کارهای عمرانی داشت».
میل و گرایش مصرانه اصفیا به برنامهریزی ناشی از این شناخت بود که او اعتقاد داشت هزینههای کلان و هنگفتی در پروژههای دولتی صرف اموری میشود که چندان حاصلی برای دولت و ملت ندارد و مضافا پیشرفت کار نسبت به توقع مدیران سازمان بسیار ناچیز است. بدیهی است که سازمان برنامه عمده توانایی و زمان خود را صرف عملیات اجرایی طرحها مینمود و این به جهت فلسفه و منطق برنامهریزی به زبان مهندسان برنامهریزی، امر ناموجه و غیرقابل دفاعی بود. مهندس اصفیا در جایگاه تدوینکننده برنامه سوم توسعه منطق و بنیان فلسفی خود را چنین تشریح میکند:«سازمان برنامه علاوهبر برنامهریزی، کارهای اجرایی زیادی را نیز خودش انجام میداد و علت آن این بود که واقعا در آن موقع وزارتخانهها مجهز نبودند. این امر موجب وجود اختلاف شدیدی بین سازمان و وزارتخانهها شد. این کار ادامه داشت تا زمانی که من رییس شدم و برنامه سوم تدوین شد. در برنامه سوم، اندیشه ما این بود که سازمان برنامه باید تنها به برنامهریزی بپردازد و در مقابل، دستگاههای اجرایی و وزارتخانهها را مجهز و تقویت کند که بتوانند کارها را انجام دهند. این تقویت، از راههای مختلف مانند اعطای اعتبار برای استخدام در طرحهای عمرانی و تقویت مهندسان مشاور امکانپذیر بود. تا آن زمان فقط مهندسان مشاور خارجی در ایران بودند و در برنامه سوم، عذر همه آنها را خواستیم و مهندسان مشاور و پیمانکاران ایرانی را تشویق کردیم. به موازات آن هم سعی کردیم نیروهای متخصص، کاردان را در سازمان استخدام کنیم و پس از این که تعلیمات لازم به آنها داده شد و به امور برنامهریزی وارد شدند، آنها را به دستگاههای اجرایی منتقل کنیم. همین کار را کردیم و به این ترتیب، از کارشناسان گرفته تا وزیر از سازمان برنامه بیرون رفت. پس ایده اصلی این بود که سازمان، تنها به برنامهریزی بپردازد و به این خاطر، شاخه برنامهریزی را در سازمان تقویت کردیم. این طرز فکر را که قبلا در سازمان وجود داشت و عبارت از این بود که سازمان برنامه در مقابل دستگاههای اجرایی قرار میگرفت، کمکم از بین بردیم و تهیه برنامه را نه تنها در سازمان، بلکه به کمک خود دستگاه اجرایی انجام میدادیم. به تدریج مدیران دستگاههای دولتی و کارشناسان آن میدیدند که برنامهریزی به نفع خودشان است و مخالف آنها نیست، همکاری بسیار نزدیک و خوبی بین سازمان و دستگاهها برقرار شد».
صفی اصفیا هم و غم خود را در برنامه سوم مصروف این داشت که بنیان اندیشهای را در ایران پایهگذاری کند که میراث این نظام نصیب آیندگان نیز شود. او بود که برای نخستین بار مفهوم شایسته سالاری را در گزینش مقاطعه کاران و مهندسان مشاور در سازمان برنامه بنیاد نهاد و نظام برنامهریزی را از حیطه یک مجری حرفهای به ناظری کاردان مبدل ساخت. او در تدوین برنامه سوم توسعه بود که شالوده «مطالعات اقتصادی» برای اجرای هر پروژه را بنیان نهاد و بر این امر صحه نهاد که اگر نظامی درست و با شناخت پی ریزی شود نسلهای آینده نیز از ادامه آن متابعت میکنند.
عبدالمجید مجیدی که در این سالها رییس دفتر بودجه سازمان بود کیفیت برنامه سوم توسعه عصر پهلوی دوم را در مصاحبهای این گونه تصویر کرده است: «اول مهر ماه سال ۱۳۴۱، همان روز اول، اصفیا بدون این که قبلا به ما چیزی گفته باشد، چند نفر را در اتاقش خواست، که من، سیروس سمیعی و مهندس سدهی بودیم. اصفیا گفت: امروز برنامه سوم آغاز میشود و این برنامه سوم همراه با تجدیدنظر در تشکیلات سازمان برنامه و تغییر وظایف این سازمان است. لذا من فکر میکنم که میبایست ما به سه جنبه کار اهمیت بدهیم. یکی مساله برنامهریزی و مطالعات اقتصادی و تهیه برنامه سوم و اجرایش است. اجراییات به دستگاههای اجرایی منتقل میشود و ما در آینده نزدیک به یک دستگاه برنامهریزی تبدیل میشویم. لذا در درجه اول، برنامهریزی مهم است و در درجه دوم این که این برنامه چه جور اجرا میشود، و ما وقتی که اجراییات را به دستگاه اجرایی دادیم باید بتوانیم مثل رادار نظارت کنیم که این برنامه چطور اجرا میشود. لذا، من فکر کردم یک معاونت جدید در سازمان برنامه به اسم معاونت نظارت و تعقیب عملیات تاسیس کنیم. بنابراین از یک سو نظارت کنیم و از سوی دیگر هم پیگیری بکنیم که طرحهای مصوب درست اجرا شود. چون دیگر مجری آنها سازمان نیست، مجری، دستگاههای اجرایی است.»
اصفیا از معدد کارشناسان اجتماعی و اقتصادی سازمان برنامه و بودجه بود که بسترهای اجتماعی و اقتصادی را به تقریب زودتر و دقیقتر از دیگران رصد میکرد و در پیشگیری از بحرانهای آینده نگاه تیزبینی داشت. اما شاه چندان به اصول برنامه، تحولات و اتقاقات آینده اعتقادی نداشت. او عمدتا کارمندان رده بالای سازمان برنامه را چپگرا میدانست و معتقد بود که تمایلات چپگرایانه اینان روزی کشور را به سقوط خواهد کشاند. عبدالمجید مجیدی در گفتوگویی با تاریخ شفاهی هاروارد میگوید: «در دیماه ۱۳۴۰ جلسهای ترتیب داده شده بود که مسوولان برنامهریزی و بعضی مدیران سازمان برنامه در آنجا جمع بودیم که ایشان (شاه) تشریف آوردند. دکترامینی نخستوزیر بود و در آن جلسه یک نوع مقابلهای بود بین همین گروه برنامهریزان - که بعدا یک عدهای نام آن را «ماساچوستیها» گذاشتند. ماساچوستیها یک طرف و اعلیحضرت و دولت آن طرف- که حتی دولت هم آن موقع خودش را از سازمان برنامه جدا میدانست. یعنی هنوز آن طور که میبایست همبستگی وجود نداشت. به این جهت یک صف آرایی بین دولت و بیشتر اعلیحضرت از یک طرف و کسانی که در کار برنامهریزی بودند تشکیل شده بود. در آن موقع مدیرعامل سازمان برنامه اصفیا بود و خداداد فرمانفرمائیان معاون برنامهریزی بود و من رییس دفتر بودجه بودم. بعضی از دوستان دیگرمان هم بودند. به هر صورت در آن جلسه کاملا روشن بود که اعلیحضرت نظرات این برنامهریزان را قبول ندارند. این دستگاه را به حساب نمیآورند.»
اما صفی اصفیا مطالعات خود را برای برنامهریزی در توسعه کشور در دایرهای از حوزههای اجتماعی گسترش داد که جامعیت آن به همه حوزهها تسری یابد. او بنیانگذار «برنامه جامع توسعه ایران» بود و سعی داشت برای برنامههای توسعه همه زوایای پیدا و پنهان یک جریان اجتماعی و اقتصادی را مطالعه کند و در رد برنامههای اول و دوم استدلال میکرد: «به نظر من برنامهریزی هستهای چندان مطلوب نیست. مثلا رقمی را به وزارت راه بدهید و بگویید این رقم توست. کی باید جاده بسازد. جادهای که میسازد با سایر طرحهای عمرانی تطابق دارد یا خیر؟ ممکن است به میل خودش جاده بسازد، ولی فرض کنید جایی سدی ساخته میشود، این سد جاده میخواهد. یا در نقطهای از کشور کارخانه ساخته میشود، و برای این کارخانه باید جاده هم فراهم شود. بنابراین، به این صورت نمیشود برنامهریزی کرد، به نظر من این نوع پول دادن و دست بازگذاشتن صحیح نیست.»
اندیشه خصوصی کردن کارخانجات و موسسات دولتی نخستین بار ـ پس از افول سیطره ابوالحسن ابتهاج که به تاسی از آموزههای جان مینارد کینز خواهان نظارت جدی دولت در دستگاههای دولتی بودـ در اندیشههای صفی اصفیا، علینقی عالیخانی، مهدی سمیعی و ابوالقاسم خردجو شکل گرفت. اینان به جهت آنکه با زیروبم ساختار مالی کشور، اعطای بودجههای دولتی به دستگاهها و موسسات تابعه دولت و وامهای بیحساب و کتاب به کارخانجات مرتبط بودند اعتقاد داشتند که بودجهای که دولت صرف اداره کارخانهها و موسسات دولتی میکند تنها هزینه است. اصفیا در گفتوگویی با اعضای سازمان برنامه گفته بود «فکر استفاده از بخش خصوصی، در برنامه دوم به وجود آمد ولی خیلی محدود بود و چند مهندس مشاور خارجی بودند که کارهای کوچک مثل لوله کشی شهرهای کوچک را انجام میدادند. بعد در برنامه سوم آنها را کنار گذاشتیم و کارمندان آنها را تشویق کردیم که شرکت تاسیس کنند و کمکم عده آنها زیاد شد.»
این اندیشهها از زمانی به تدریج در ذهن صفی اصفیا شکل گرفت که با ورشکستگی کارخانهها و پارهای از موسسات دولتی زیان ده مواجه شده بود. مضافا اینکه هر از چند گاهی کارگران کارخانهها به تظاهرات و اعتصاب گستردهای رو میآوردند و این به اعتبار و حیثیت شاه به شدت آسیب میرساند. شاه در استمرار تحقق و شکل بخشیدن «تمدن بزرگ» تنها به فعالیت کارخانهها چشم داشت و به سوددهی آنان دل نبسته بود. او همه زیانهای ناشی از ریخت و پاشهای دوایر دولتی را از محل درآمد نفت پرداخت میکرد.
یک بار در تابستان ۱۳۴۴ کارگران پشم بافی کامگاران (نازک ریس) دست به اعتصاب گستردهای در سطح شهر اصفهان زده و دولت نیز نسبت به عواقب آتی آن دچار نگرانیهای هولناکی شد. این تنها کارخانهای بود که نخ پشم شانه زده و فاستونی تولید میکرد و از جمله کارخانههایی بود که در زمان جنگ جهانی دوم، سهامدارانش را به نان و نوا رسانده بود. اما در اثر بهرهبرداری نامتناسب و فقدان رسیدگی و ترمیم لوازم یدکی از فعالیت مستمر بازماند و کارگرانش نیز برای سومین بار دست از دست کار کشیدند. در شهریور ۱۳۴۴ صفی اصفیا و عالیخانی گزارش مبسوطی را به شاه ارائه داده و بر لزوم توقف این نوع کارخانهها و جابجایی کارگران آن به کارخانههای دیگر تاکید کردند. در بخشی از این نامه قید شده بود «دیگر سازمان برنامهوبودجه با تزریق پول به این نوع کارخانههای زیان ده موافق نیست. دستور و اجازه فرمایید که عملیات این کارخانه متوقف و انتقال کارگران آن به یکی از کارخانههای دیگر فراهم شود.» شاه در ابتدا پذیرفت.
یک هفته بعد وقتی کارگران کارخانه پشم بافی کامگاران به میدان ۲۴ اسفند اصفهان ریخته و طنابی به اسب رضاشاه آویخته و سر دیگر آن را به دست گرفته و دور آن تحصن نموده بودند، شاه بسیار هراسید و در لحظات اولیه صبح با دستور اکید و اعطای بودجه ۰۰۰/۰۰۰/۲۰ ریال به عالیخانی خواهان آغاز به کار این کارخانه شد. شاه در تماس تلفنی از عالیخانی خواست «همین امروز کارخانه فعالیت خود را آغاز کند».
این آغاز آن راهی بود که صفی اصفیا و علینقی عالیخانی در سالهای بعد به تداوم آن مایوس شدند. سه سال بعد هر دو نسبت به آنچه که در روزهای نخست به «پایه گذاری یک مجموعه از نهادهای مدرن» دل بسته بودند دلسرد شدند و از فعالیت در پستهای کلیدی و نهادهای تصمیمساز سرباز زدند. اصفیا در سال ۱۳۴۷ برای همیشه از سازمان برنامه رفت و عالیخانی نیز یک سال بعد از وزارت اقتصاد استعفا کرد. آن دو در سالهای دهه پنجاه حتی پس از شدت گرفتن وخامت اوضاع سیاسی در ایران به دایره سطوح تصمیم گیری مقامات عالی نظام بازنگشته و خود را از این نوع فعالیتها باز داشتند.
اینان از تبار نسلی بودند که برداشتهها و خواستههای خود اصرار میورزیدند و برای دستیابی آن از هیچ کوششی دریغ نداشتند. هر آنچه که میساختند تدریجا به جزء لاینفک وجود و به دغدغههای همیشگی آنان مبدل میشد. چندانکه چند سال پس از کنارهگیری و خداحافظی ابوالحسن ابتهاج از سازمان برنامهوبودجه، زلزلهای به قدرت ۸ریشتر به مساحت چهل هزار کیلومتر مربع اطراف منطقه بوئین زهرا ـ حد فاصل بین دو سد سفیدرود و کرج ـ را لرزاند. بیست هزار تنی را به کام مرگ کشاند و ۱۵۰دهکده را در لحظات اول با خاک یکسان کرد. در میان همهمه و آشفتگی بسیاری از مردم ایران، عزای ملی و ماتم عمومی، ساعت هفت صبح روز بعد از وقوع زلزله، ابوالحسن ابتهاج به صفی اصفیا ـ مدیرعامل وقت سازمان برنامه ـ تلفن کرد و از آسیبهای احتمالی دو سد کرج و سفید رود جویا شد. اصفیا با خونسردی و رضایت خاطر پاسخ داد: من هم دیشب پریشانی و آشفتگی شما را داشتم. در لحظات اولیه صبح آگاه شدم که خوشبختانه کار مجریان احداث سد رضایتبخش بود و هیچگونه آسیبی به سدها وارد نشد.
مجید یوسفی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست