یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

هنر یونان سفالگری,نقاشی روی ظروف سفالی


هنر یونان سفالگری,نقاشی روی ظروف سفالی

سفالگری, بهتر از هر وسیله هنری دیگری, دوره میسنی پسین دوره ما بعد میسنی را با دوره تاریخی یونان پیوند می دهد پیوستگی میان دوره مابعد میسنی و دوره کلاسیک در سده پنجم پیش از میلاد را می توانیم تماماً با استناد به تزیین پیکری ظروف سفالی یونانی ردیابی کنیم و رویارویی هنرمند با اندیشه ها و مسایل اساساً جدید و تفسیرها و راه حلهای اساساً جدید او را نشان دهیم

● شیوه هندسی و دوره کهن

سفالگری، بهتر از هر وسیله هنری دیگری، دوره میسنی پسین (دوره ما بعد میسنی) را با دوره تاریخی یونان پیوند می دهد. پیوستگی میان دوره مابعد میسنی و دوره کلاسیک در سده پنجم پیش از میلاد را می توانیم تماماً با استناد به تزیین پیکری ظروف سفالی یونانی ردیابی کنیم و رویارویی هنرمند با اندیشه ها و مسایل اساساً جدید و تفسیرها و راه حلهای اساساً جدید او را نشان دهیم.

بدین ترتیب، با اطلاع از این پیوستگی و تصوری که یونانیان از تکامل شکلها داشند، بجاست مطالعه هنر یونان را از نقاشیهای گلدانی آغاز کنیم؛ زیرا این نقاشیها روشنگر تغییراتی هستند که عمیقاً بر تاریخ بشر تأثیر می گذارند و با ترتیب منطقی شگفت آوری حادث می شوند. پیش از این، در نمونه های متعددی، از پیکره های افتان و چوب کبریتی که از چاهی واقع در غار لاسکو به دست آمد تا مینوسی های چابک و چیره دست در جامهای وافیو، دیدیم که آدمی چگونه از خودش شبیه سازی کرده است.

اکنون می توانیم تغییرات حاصل در شبیه سازی پیکر آدمی را که پیامد تفاوتهای تصادفی در میثاق نیستند بلکه زاییده افزایش تدریجی و دقیقاً انباشته شده شناخت بشرند، مرور کنیم. این تغییرات به پیکر یک سنت فنی منضم شدند که به گذشته بازگشت نکرد. بر خلاف سنت مصری که پس از مرگ آخناتونِ نوآور (ن. ک فصل سوم) به گذشته و شکلهای قدیمی بازگشت. در گلدانها و ظروف سفالی دوره کهن یونان می توان دید که انسان، نخستین بار، موضوع مطالعه ژرف تحلیلی شده است.

همچنان که در تمدنهای کهن تر دیدیم – تدریجاً کنار گذاشته می شود و شیوه پر مشقت مشاهده حالت و جنبش بدن در جریان زندگی به جایش می نشیند. این تحول، ناگهان به وقوع نپیوست، بلکه صدها سال طول کشید و ترتیب تاریخی ظروف سفالین مزبور، از مراحل متوالی تغییر یاد شده پرده بر می دارد. بهتر آن است که این تغییرات را در آغاز بحث کنونی توصیف کنیم زیرا پیکره آدمی از نخستین روزهای ظهورش بر جداره این ظروف تاکنون، مضمون و موضوع اصلی هنر بوده است. همچنان که خود انسان محور اندیشه و علاقه هنر یونانی شده است.

● سفالگری

«چون ما دوستداران زیبایی هستیم، ولی با سادگی و ذهن را بی آنکه مردانگی از دست برود، تربیت می کنیم... ما پیروان مکتب یونانیم». توسیدید در سده پنجم پیش از میلاد که عصر طلایی آتن بود، پریکلس را وا می دارد تا ضمن مقایسه جامعه باز و دموکراتیک آتنی ها با جامعه بسته و پادگان مانند رقیبشان اسپارت، چنین ادعایی را در ستایش از آتنی ها به زبان آورد؛ ولی به احتمال زیاد او از فرهنگ یونانی بدان سان که به دست ما رسیده و از کمال مطلوب آموزش و پرورش زندگی انسان دوستانه ای که فرهنگ مزبور پی افکنده بود سخن گفته است.

در جهان نگری « انسان دوستانه» آنچه اهمیت دارد انسان است و او به گفته پروتاگوراس «مقیاس همه چیز» است. در نظر یونانیان آنچه آدمی را از همه چیز متمایز می گرداند عقل است و عقل آدمی که استدلال کردن را آموخته باشد، برترین پدیده یا کارکردی است که طبیعت آفریده است. گذشته از این، ارسطو به ما اطمینان می دهد که «همه انسانها طبیعتاً مشتاق دانستن اند» و آنچه ما می دانیم، نظام طبیعت است که با نظام عقل آدمی یکی است. یونانیان می گفتند نظام طبیعت و عقل، زیبا و ساده است و زیبایی اشیاء با شناخت ما از آنها یکی است؛ بدین ترتیب زندگی زیبا و «دستیابی به روح زیبا» در پی پذیرفتن آن جمله معروف یونانی «خودت را بشناس»! – می آید.

بدین ترتیب، برای رسیدن به زندگی زیبا و نیکو باید از مسیری عقلی گذشت؛ آدمی «مطابق طبیعت» یعنی مطابق قوانین طبیعی و قابل کشف برای انسان منطقی، زندگی می کند. در اینجا «خود» از اهمیت درجه اول برخوردار می شود و همچنان که آدمی در جهت خودآگاهی کامل گام برمی دارد، ضرورتاً از طبیعت نیز آگاه می شود. انسان در مقام برترین آفریده و بالاترین ارزش طبیعت تلقی می شود و یونانیان بودند که دموکراسی را همراه با چهره طبیعی انسان در هنر آفریدند. ورنر جیگر فقید، دانشمند و متخصص بزرگ یونان کلاسیک درباره ستایش یونانیان از انسان می نویسد: «در مقایسه با ستایس شرقیان از یک خدا – شاه ... و سرکوبی توده عظیم مردم ... آغاز تاریخ یونان ... همچون آغاز تصور تازه ای از فرد به نظر می رسد ... تاریخ شخصیت در اروپا باید از بررسی آنها [یونانیان] آغاز شود».[۱]

این ستایش از فرد – و از طریق او ستایش از طبیعت آدمی – چنان بخش لاینفکی از عادات ذهنی ما شده است که کمتر متوجه وجود و منشأش در اذهان یونانیان می شویم. ما تاریخ انسان را از عصر دیرینه سنگی به بعد در جهانی بررسی کرده ایم که زیر سیطره جانوران بزرگ بوده است – در معرض تهدید کرده ایم که زیر سیطره جانوران بزرگ بوده است – در معرض تهدید آنها بوده، با آنها می جنگیده، وابسته (با تجسم) آنها بوده، آنها را می پرستیده، قدرت آنها و ضعف خویش را مسلم فرض می کرده است. ولی در یونان، همین انسان ادعا می کند که قدرت ویژه اش – قدرت عمل – او را در مرتبه ای بس فراتر از جانوران قرار می دهد. لیکن ذهن یونانی، به طرزی خشک یا رنگ پریده، عقل گرای نیست؛ این ذهن نیروهای عنصر غیرمنطقی را که عقل باید پیوسته بر ضدشان پیکار کند، به خوبی غیرمنطقی را که عقل باید پیوسته بر ضدشان پیکار کند، به خوبی می شناسد. به بیان درست تر، هنر یونانی با فرهنگ یونانی، ترکیب فشرده ای از اضداد و گونه ای هماهنگی میان عاطفه عمیق و نظام منطقی تشکیل می دهد.

روشنی و تقارن این هنر، سرد نیست بلکه خیره کننده است، شکلهایش می توانند دقیق و مطابق اصول ریاضی و در همان حال سرشار از زندگی باشند. یونان، در نقطه مقابل مصر با سطوح کشیده افقی دشت رسوبی میان جلگه های صحرایی و تابش ظاهراً بی تغییر آفتاب، کشوری است با جغرافیا و آب و هوای متغیر، خلیجهای واقع در خط ساحلی عمیقاً تو رفته و بریده آن، یونان را به سرزمینی نیمه خشکی نیمه دریایی تبدیل می کند، آب پخشانهای کوهستانها این کشور را به چندین واحد کوچک تقسیم می کنند.

آب و هوای یونان بسیار تند – زمستانها سرد، تابستانها خشک و گرم است. تقریباً همیشه نسیم خنک از دریا می وزد. هوای فوق العاده صاف و جو تقریباً بلورین آن را غالباً لکه های پراکنده ابر، از یکدستی در می آورند. آسمان و دریا در این کشور، رنگی درخشان دارند. به همین علت شگفت آور نیست که یونانیان با علاقه ای که به طبیعت داشتند کوهستانها، جنگلها، رودها، آسمان و دریا را سکونتگاه خدایان دانسته اند؛ زئوس، پادشاه این قلمرو خدایان را در حال فرمانروایی از فراز بلندترین قله یعنی اولمپ مجسم کرده اند، موزها را ساکنان بیشه زارهای انبوه و سرد دامنه های طولانی کوههای پارناسوس و سیترون قرار داده اند، و آپولون را در حال سخن گفتن از شکافهای رعب انگیز و سنگی معبد دلفی نمایانده اند. پرستش طبیعت به پرستش شخصیتها تکامل می یابد. خدایان، شکلهایی انسانی به خود گرفتند که عظمت و نجابتشان از ضعف اخلاقی انسان مبرّا نیست، به بیان درست تر، بر خلاف خدایان مصر و بین النهرین، یگانه تفاوت واقعی این خدایان با انسانها این بود که ایشان فنا ناپذیر بودند.

در ضرب المثلی گفته می شود که یونانیان، خدایان خویش را به صورت انسانها و انسانهای خویش را به صورت خدایان در می آوردند. انسان پس از استحاله یافتن به مقیاس همه چیز، اگر همه چیز در حالت کمال خویش زیبا هستند، باید به معیار تغییر ناپذیری برای بهترینها مبدل شود؛ آفریدن فرد کامل، کمال مطلوب یونانیان شد. یونانیان، یا هلنی ها – نامی که ایشان به خود داده بودند – به نظر می رسند که حاصل درهم آمیزی مردمان اژه ای و مهاجمان هندو – اروپایی باشند. این درهم آمیزی، احتمالاً عامل حیات بخشی بوده است که در ریشه یابی علتهای نیروی اختصاصاً رقابتگرانه و خلاقانه مردم یونان باید همراه با آب و هوا و سرزمین پرتنوع کوهستانی – دره ای شبه جزیره یونان، در نظر گرفته شود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.