پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
ساختار جامعه الهی و الحادی
تشكیل جامعه به یك سلسله اهداف، اصول و خطّمشی نیاز دارد. اكنون باید بررسی كنیم كه چه علل و عواملی جامعه را میسازد. عوامل سازنده جامعه ارتباط مستقیم با نحوه جهان بینی دارد و چون دو جهان بینی مقابل در جهان وجود دارد قهراً سازندگان و مؤسسان جامعه نیز دو گروهند در نتیجه جوامعی كه تشكیل میشود نیز دو گونه جامعه خواهد بود.
● ساختار یك جامعه غیر الهی
عدهای معتقدند كه كلّ این جهان در نشئه طبیعت خلاصه میشود و انسان نیز كه جزئی از این مجموعه است، سرگذشتی جز میلاد و سرنوشتی جز مرگ ندارد و بین میلاد و مرگ خلاصه میشود، او نه قبل از میلاد سرگذشتی داشته و نه بعد از مرگ سرنوشتی دارد؛ همه موجودات جهان یك روز موجود و روز دیگر نابود میشوند و قبل از آن تطوّر و تحولی نبود مگر تطوّرات ماده و بعد از مرگ آنها نیز عالمی نیست جز تطوّرات ماده. همانگونه كه یك درخت حالات گوناگون مادّی را پشت سر نهاد تا درخت شد و بعد از چند سال نیز كه پژمرده شد و پوسید باز حالات مادی را در پی دارد و پیآمدی ندارد، یك انسان نیز قبلاً تطوّرات مادّی خاك و آب را پشت سرگذاشت، بعد از مرگ نیز اطوار مادّی را تعقیب میكند یعنی بدنش میپوسد، خاك میشود و هركاری كه طبیعت با خاك میكند با بدن او نیز میكند، پس خوبی و بدی او هیچ نقشی برای بعد از مرگ ندارد. بر اساس این بینش، انسان خود را به هیچوجه نیازمند به قانون نمیبیند، بلكه در همه كارها خود را رها میداند مگر آن مقدار كه طبیعت او را محدود كند و در بخشهای عقاید، اخلاق و اعمال رها است پس فراگرایی و مادیگری، فضیلت و رذیلت، عبادت و ناسپاسی برای او یكسان است.
او آزاد است تا در حیطه مسایل شخصی با بدن خود به دلخواه، هر كاری انجام بدهد، همچنین در بخش ارادهای كه نسبت به جهان طبیعت اعمال میكند و نیز بهرهبرداری كردن از هر بخش طبیعت به هر نحوی كه بخواهد آزاد است، چنین انسانی پنج بخش (عقیده، اخلاق، عمل فردی، برخورد ارادی با جهان طبیعت و نحوه بهرهوری از منابع و مواهب طبیعی) هیچ نیازی به قانون ندارد تا او را محدود كند و تنها هستی اوست كه برایش قانون طبیعی تعبین مینماید، مثلاً اینكه چقدر بخورد، چه بخورد، چه زمانی از غذا استفاده كند، او نمیتواند بیش از گنجایش معده خود غذا بخورد و بیش از نیاز خود هوا استنشاق كند بعد از تلاش وكار بخوابد و بالأخره غیر از محدودیتی كه نظام طبیعت بر وی تحمیل نموده در همه مراحل دیگر خود را رها میپندارد و چون تنها او نیست كه زندگی میكند، دیگران هم در كنار او بسر میبرند و آنان نیز در این پنج مقطع خود را رها میدانند، اگر مجموعه این افراد رها و گسیخته بخواهند با هم زندگی كنند، هدفشان تأمین نمیشود. چون هدف كسی كه میگوید: «ان هی الّا حیاتنا الدّنیا نموت و نحیی»(۱)جز بهره برداری و لذّت بردن از دنیا نیست، شعار او نیز همان نان، مسكن رهایی است و چون همه دارای همین هدف شعار هستند، اگر كسی بخواهد به مقدار میل خود آزادانه از منابع و مواهب طبیعی بهرهبگیرد مقدور او نیست بنابراین به ناچار باید قانونی داشته باشند تا فقط مقطع چهارم و پنجم از این مقاطع پنج گانه را تنظیم كند، زیرا آنان برای عقیده، اخلاق و اعمال فردی مانند غذا خوردن و كیفیت و كمیت آن به قانون طبیعی بسنده میكنند. قانون تنها برای كیفیّت برخورد ارادی از طبیعت و بهرهبرداری از آن لازم است، تا مرزی برای آنان وجود داشته باشد و ارادهها را تعدیل كند، توزیع امكانات و منابع طبیعی نیز عادلانه باشد و به همه برسد.
قانون تنها برای این لازم است كه اگر تجاوزی به حریم منافع دیگران شود، مورد توبیخ و كیفر قرار گیرد، از این رو قوانین جزایی را نیز تدوین میكنند و مسئولیت اجرای آن را بعهده اشخاص معیّنی میسپارند، این ساختار یك جامعه غیر الهی است، چنین جامعهای چون پای بند به اعتقاد و اخلاق نیست، بگونهای قانون تدوین میكند كه به سود كشورش باشد و یا اگر نژادپرست بودند سود نژادشان باشد، چون كسی كه در عقیده، اخلاق، عمل، اراده و انتفاع از طبیعت رها بود، قانونی تدوین میكند كه با خوی و سرشت او هماهنگ باشد، بنابراین اصل قانون به سود گروه خاص نوشته میشود و بر فرض آنها در تدوین قانون عدل و داد را در نظر بگیرند و از جهل و اشتباه نیز مصون باشند، ولی چون عمده ضمانت اجرای این قانون است، اجرای این قانون به دست كسانی سپرده میشود كه در جهان جز لذّت چیزی را نمیشناسند در چنین جامعهای قدرت در دست كسی است كه میگوید: «ان هی الّا حیاتنا الدّنیا»(۲) حال چه عاملی او را وادار میكند تا حقوق مردم را به آنان بدهد؟ كسی كه در همه امور رها است، چرا لذّت نقد را از دست بدهد؟ چرا تجاوز نكند؟ و اگر مسئله علاقه به وطن یا خوشنامی بعد از مرگ برای آنها مطرح باشد در نزد آنها در حد یك امر عاطفی و احساسی است، او میگوید من فعلاً باید لذّت ببرم و بعد از مرگ و معدوم شدن من وطنم آزاد باشد یا در بند، برای من یكسان است و دیگران مرا مدح كنند یا قدح، برای من بی تفاوت است. الآن شخصی كه در مجلس ما نیست نه از مدح ما طرفی میبندد و نه از قدح ما میرنجد، چه ما لسان صدق درباره او داشته باشیم یا لسان سوء برای آن معدوم یكسان است.
اگر كسی هوش متوسطی داشته باشد و بداند كه مرگ نابود شدن است و پس از آن نه لذّتی از ثنا میبرد و نه رنجی از هجو، آنگاه چه عاملی میتواند باعث شود كه او با داشتن قدرت از لذّت بگذرد؟ البته ممكن است جوان یا نوجوانی را خام كنند و به او بگویند بعد از مرگ تو با پوستر، عكس، گرامیداشت تو و مانند آن، خاطره تو را زنده نگه میداریم، ولی وقتی او بالغ باشد و به گمان باطل خود فهمید كه مرگ نابودی است و برای او فرقی ندارد كه همه عالم به سوگ او بنشینند یا شادمان باشند، او هرگز مجری قانون نخواهد بود، گرچه آن قانون بر اساس قسط و عدل تدوین شده باشد. نشانه این مطلب نظام دموكراسی غرب است كه اوّلین ثمره تلخ آن همین كمونیزم است. كمونیسم از آزادی مطلق نظام دموكراسی غرب سرچشمه گرفت، وقتی عدهای در سرمایه داری رها و در نتیجه متورّم شدند، محرومان و پابرهنگان نتوانستند تحمّل كنند اقدام به تدوین و ایجاد نظام سوسیالیستی و كمونیستی دیكتاتوری نمودند. سرتاسر نظام كاپیال غرب سود است آنها جز پول چیزی را نمیشناسند و ازعقیده، عاطفه، عبادت و اخلاق بهرهای ندارند فقط: «دینهم دنانیرهم» و لا غیر.
● ساختار یك جامعه توحیدی
در مقابل جهانبینی الحادی و ساختار اجتماعی نشئت گرفته از آن، جهانبینی دیگری وجود دارد كه میگوید: جهان و انسان را خدا آفریده و این جهان سرگذشت فراوانی را پشت سرگذاشته و سرنوشت زیادی را نیز در پیش دارد، انسان نیز عوالمی را پشت سر گذاشته و عوالمی را در پیش دارد او هرگز با مرگ نابود نمیشود و مبدأ این مجموعه جهان و انسان خداوند است همانگونه كه بازگشت همه نیز به سوی او است: «انّا للّه و انّا الیه راجعون»(۳) چنین شخصی چون با خود و خدا و محیط طبیعی خود ارتباط دارد اگر تنها هم زندگی كند نیاز به قانون دارد در نظام الهی و اسلامی قانون مقدّم بر جامعه است. در نظامهای غیر الهی جامعه نیاز به قانون دارد ولی در نظام الهی و اسلامی انسان محتاج قانون است، فرد باشد یا جامعه. منتها چون ظهور زندگی قانونی در جمع است نیاز به نبوّت و قانون و مانند آن در جامعه انسانی مطرح میشود و گرنه یك انسان در همه آن بخشهای پنجگانه نیازمند به قانون و قانونگذار الهی است و همانطوری كه جامعه به قانون نیاز دارد، فرد هم نیاز دارد مگر بعضی از كارها كه در غیر زندگی اجتماعی فاقد موضوع است. بر همین اساس خداوند اولین انسان یعنی حضرت آدم علیه السلام را با قانون آفرید. بشر هرگز بدون قانون رهانمی شود و فقط اجتماع عامل نیاز به قانون نیست.
كسی كه جهانبینی الهی دارد و در جهان خود را مسافر و زندگی دنیای خود را مقدمه حیات جاوید آخرت میداند، میگوید ما برای یك لحظه هم معدوم نمیشویم، حتی چنین نیست كه تصور شود انسان با مرگ معدوم میشود و سپس در معاد و جهان آخرت زنده شود، این قافله هرگز نابود نمیشود و مرگ به معنای فاصله شدن مرگ میان این متحرّك و آن هدف نیست. انسان زندگی را با «كدح» آغاز میكند تا به ملاقات پروردگار نائل میشود: «یا ایّها الانسان انّك كادحٌ الی ربّك كدحاً فملاقیه»(۴) پیوسته قوّهای را به فعلیتی تبدیل میكند و از سرایی به سرای دیگر منتقل میشود، در عالم طبیعت كه هست باید ره توشه آن سفر ابدی را فراهم نماید، قهراً در تمام مراحل پنجگانه (عقاید، اخلاق، اعمال فردی، نحوه اراده با جهان طبیعت و نحوه انتفاع از منابع و مواهب طبیعی) بنده خداست. و قانون الهی را میپذیرد و بر آن گردن مینهد.
چنین انسانی وقتی با همفكران خود جامعه تشكیل میدهد، هدفش این نیست كه بر اساس «ان هی الّا حیاتنا الدّنیا»(۵) فقط از دنیا و از همدیگر بهره ببرد، بلكه زندگی او بر اساس «المال و البنون زینهٔ الحیوهٔ الدّنیا و الباقیات الصّالحات خیرٌ عند ربّك ثواباً(۶)؛ مال و فرزندان آرایش زندگی دنیا هستند و باقیات و صالحات در نزد پروردگار خیر است» تنظیم شده است كه به هدف تعالی و لقاء الهی نائل شود و اگر هدف این است، هدف را با هر كاری نمیتوان تعقیب نمود، هدف مشخص را باید با كارهای معیّن تعقیب كرد و هر كاری را نیز به استناد هر اصل و مبنایی نمیشود تصویب كرد، بلكه اصول و مبانی خاصّی به آن كارهای مخصوص راهنمایی میكند، بنابراین در جهانبینی موحّدانه هدف یك انسان موحّد لقاء اللّه خواهد بود، اصول و مبانیاش هم همان است كه انبیا آوردند، خطّ مشی عملی او نیز به استناد همین اصول و مبانی تنظیم و تدوین میشود و در نتیجه اشكالاتی كه در جامعههای غیر الهی وجود داشت در اینجا برطرف میشود.
در نظام الهی قانونگذار معصوم و مصون از جهل و خطاست او منفعت طلب و سودجو نیست تا به سود فرد یا گروهی قانون وضع كند. در این نظام «سواءٌ العاكف فیه و الباد؛(۷) مسافر و حاضر در آن برابرند» و «لافضل لعربّیٍ علی عجمی» (۸) و عرب بر عجم امتیازی ندارد و پیامبر او نیز بطور یكسان «ارسلت الی الابیض و الاسود و الاحمر»(۹) به سوی سفید و سیاه و سرخ فرستاده شده است و «النّاس سواء كاسنان المشط»(۱۰) همه مردم در آن بسان دندانههای شانه برابرند.
پس در حوزه تدوین قانون، قانون گذار از جهالت،ضلالت، سفاهت، ظلم و مانند آن مصون است، در حوزه اجرایی نیز مجریان اوّلی این قانون انسانهای وارسته و معصومند، كارگزاران عصر غیبت نیز كسانی هستند كه فقط انگیزه آنان قانون و عمل به قانون است و اساس این انگیزه همان اعتقاد و اخلاق و عبادات است. البته جهان ایدهآلی كه هیچگناهی در آن نباشد فقط در بهشت است كه همه كسانی كه در آن استقرار پیدا میكنند معصوم هستند: «لا لغوٌ فیها و لا تأثیمٌ»(۱۱) در بهشت نه تنها كسی عمداً به حق دیگران تجاوز نمیكند بلكه سهواً و از روی خطا نیز تعدّی ندارد، همان كاری كه انبیا و اولیا ـ علیهم السلام ـ در دنیا داشتند مؤمنین در بهشت دارند. البته با حفظ مراتب همه در آن عالم عادل و معصومند، آنها اهل تباهی نیستند و اصولاً در بهشت بدی راه ندارد(به صورت نفی جنس) و اگر كسی بگوید چرا خداوند چنین عالمی را نیافرید، جواب آن این است كه خدا چنین عالمی را در آخرت آفریده كه وسعت آن به گستردگی آسمانها و زمین است: «سابقوا الی مغفرهٍٔ من ربّكم و جنّهٍٔ عرضها كعرض السّماء و الارض اعدّت للذّین آمنوا باللّه و رسله ذلك فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه ذوالفضل العظیم»(۱۲) پیشی گیرید به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی كه عرض آن مانند عرض آسمانها و زمین است كه آماده شد برای آنان كه به خدا و رسولش ایمان دارند آن فضل خداست به هر كسی بخواهد میدهد و خدا صاحب فضل بزرگ است. اما چنین عالمی رایگان به كف نمیآید، انسانی كه در حیطه تكلیف بخواهد زندگی كند و به كمال اختیاری برسد بهترین راه و معقولترین آن همین راه است، یعنی قانون را تنها ذات اقدس اله تدوین كند، مجریان اوّلیه آن انسانهای معصوم و خلیفهٔ اللّه باشند، مفسّران این قانون نیز در درجه اول همان معصومان باشند و سپس اسلام شناسان وارسته و عادل با انگیزه اعتقادی، اخلاقی و عبادی اجرای آن را برعهده گیرند و اگر در مقام عمل چنین قانونی را در دست انسانهای مختار سپرده شود ممكن است ضایعاتی نیز داشته باشد، اما این حداقل ضایعات است كه گریزی از آن نیست.
آیهٔ اللّه جوادی آملی
نگارش و تدوین: حجهٔالاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفی پور
پینوشتها:
۱. سوره مؤمن، آیه ۳۷.
۲. همان، .
۳. سوره بقره،آیه ۱۵۶.
۴. سوره انشقاق ، آیه ۶.
۵. سوره مؤمن، آیه ۳۷.
۶. سوره كهف، آیه ۴۶.
۷. سوره حج، آیه ۲۵.
۸. تحف العقول، ص ۲۴ نقل به معنی .
۹. بحار، ج ۸۹، ص ۱۴.
۱۰. تحف العقول، ص ۲۷۴.
۱۱. سوره طور، آیه ۲۳.
۱۲. سوره حدید، آیه ۲۱.
۱۳. سوره ابراهیم، آیه ۲۴.
۱۴. سوره رعد، آیه ۳۵، اكل در این آیه شریفه به معنای مایؤكل (یعنی خوراكی) است، نه به معنای اكل و خوردن و معنا این نیست كه اهل بهشت دائم الاكل و پرخورند.
۱۵. سوره واقعه، آیه ۳۳.
۱۶. این روایت از غرر روایات است كه با یك تشبیه معنای دایمی بودن میوه، كم نشدن آن و میوه دادن همه جای یك درخت را بیان میكند.
۱۷. حدیث اوّل.
۱۸. حدیث ۲۳.
۱۹. حدیث ۲۲.
۲۰. حدیث ۲۶.
۲۱. حدیث ۲۳.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست