چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

ترس فرهنگی


ترس فرهنگی

امروزه در بین بسیاری اندیشه وران و نویسندگان برخی کشورها مانند ایران ترسی مبهم از تئوری های دهکده جهانی نظم نوین و روابط بین اقوام و ملل مختلف دیده می شود که مهم ترین پارادایم آن را به فرهنگ توسعه می دهند وآه و فغان سر می دهند که در صورت چنین اتفاقی فرهنگ های بومی واصیل مخصوصا فرهنگ های مشرق زمین از بین خواهند رفت

امروزه در بین بسیاری اندیشه وران و نویسندگان برخی کشورها مانند ایران ترسی مبهم از تئوری های دهکده جهانی نظم نوین و روابط بین اقوام و ملل مختلف دیده می شود که مهم ترین پارادایم آن را به فرهنگ توسعه می دهند وآه و فغان سر می دهند که در صورت چنین اتفاقی فرهنگ های بومی واصیل مخصوصا فرهنگ های مشرق زمین از بین خواهند رفت. متاسفانه ایشان از ضعف تئوریک به این نتایج دست یافته اند چرا که پیش فرض برخی از آنها خصوصا با مقوله فرهنگ علیرغم همه موارد قابل نگاه از بالا است و شکل دستوری دارد، آنها معتقدند که همه کارکردهای اجتماعی انسان ها و حتی فرهنگ از بالا به پایین است وحکومت ها هستندکه با بخشنامه و فرمان یا حتی رفتارهای خشونت گرایانه فرهنگ مردمان را دگرگون می کنند و فرهنگی سراپا جدید و متفاوت با آنچه امروز درجوامع جریان دارد به خصوص جوامع خاص، ایجاد می کند، در حالی که با نگرشی منطقی و به دور از تعصب و کاملا علمی به این مساله در گذر زمان به راحتی می توان به نتایج متفاوتی دست یافت. در طول عمر طولا نی بشر و خاصه از زمان حضور تمدن در بین ملت ها می توان به محصولی به نام تبادل فرهنگی در بین آنها دست یافت که فرهنگی از فرهنگ دیگر متاثر شده و آمد و شد عوامل فرهنگی نه تنها وحشت زا نبوده بلکه همواره باعث پیشرفت آنها شده، البته هم چگونگی ورود و هم شیوه حضورعناصر فرهنگی واجد شرایطی بوده است و تابع اوضاعی که تبادلات فرهنگی معلول آنها می شده است که بد نیست به یکی دو نمونه از این جریان های اجتماعی که مورد نگرش علمی هستند نیز اشاره شود.

گفته می شود (براساس تاریخ) در دربارهای حکومت های بزرگ پیش از اسلام که امیراتوری ایرانی وسعت فوق العاده ای پیدا کرده بود ایرانیان با بهره گیری از آموزه ها و عناصر فرهنگی اقوام آرامی نظام دیوانی و اداری ای برای کنترل مرز و بوم وسیع خود را طراحی و اجرا کردند و این نوع اداره امور در حکومت هایی از نوع حکومت های ایرانی مدلی شد و حتی تا هزاره های بعد نیز مورد استفاده بسیاری از مردمان و حکومت ها قرار گرفت یا بهترین و مشخص ترین تبادل فرهنگی در بین کشورهای مورد هدف بحث ما حضور اسلام در کشور ایران است.حضور اسلام در ایران و تبادل فرهنگی - سیاسی و اجتماعی آن ویژگی های ارزنده و شاخصه ای دارد که شهید مطهری نیز به گوشه هایی از آن در کتاب ارزشمند روابط متقابل ایران و اسلا م به آن اشاره کرده اند، آن چنان که از ذات دینی مانند اسلام بر میآمد، اسلا م به عنوان دینی نجات بخش بر دل های انسان های دلتنگ از ظلم و نظام طبقاتی نشست و ایرانیان هم دروازه های قلب و جان خویش و هم دروازه های مداین را به روی این منجی گشودند اما تاثیری که فرهنگ ایران بر تمدن عربی - اسلامی بر جای نهاد تاثیری ژرف و ماندگار شد و همچنین تاثیر اسلا م نیز بر فرهنگ ایرانی تاثیری به سزا بود، اما هرگز این تاثیر و تبادل ها باعث از بین رفتن و اضمحلال فرهنگ ایرانی و فرهنگ عرب نشد که هیچ بلکه نشانه پویایی و پیشرفت و حرکت فرهنگ ها وتمدن تبادل های این گونه است و گرنه فرهنگی که به دلیل ترس از تاثیر فرهنگ های دیگر انزوا اختیار کند، چون آب راکدی فاسد شده و از بین خواهد رفت.

نکته مهمی که در اینجا مورد نظر است که ترس موهوم برخی را از تبادل های فرهنگی باعث شده، واقعا مساله ای قابل تعمق است دلیل قوت حضور یک فرهنگ در فرهنگ دیگر و قدرت تاثیر فرهنگی بر فرهنگ دیگر است که از آن به عنوان خاص «تهاجم فرهنگی» یاد می شود، که عواملی را تقریبا نزدیک به هم از گذشته تا امروز به دنبال خود داشته است که به نگاه اجزای یک فرهنگ به مقوله های فرهنگی و غیر فرهنگی و از همه مهم تر به تعریف یک محدوده خاص از فرهنگ بستگی دارد، این نقطه، نقطه عطف از یک سو و از دیگر سو نقطه ضعف فرهنگی مقاصد می تواند باشد، وقتی بخشی از نظام فرهنگی ایرانی در اروپا جاگیر شد و یا وقتی تمدن اسلا می در جنوب اروپا خانه کرد دلا یلی داشت که در بحث تبادل فرهنگ ها توجه به آنها مهم است.

مسلما باید در هر گونه بحث و اندیشه فرهنگی و غیره، موضوع بحث یعنی انسان را به عنوان مقوله ای اساسی و اصلی در نظر گرفت انسان به عنوان مهمترین عنصر فرهنگی و فرهنگ ساز باید در مرکز توجه و نگاه فرهنگی قرار گیرد و بین تعریف محدوده فرهنگی از فرهنگ و انسان یک رابطه دو جانبه و دوطرفه برقرار شود، آن انسان فرهنگی و فرهنگ انسانی محوریت همه حرکت های فرهنگی خواهد شد انصافا ما چه تعریفی از فرهنگ و عناصر فرهنگی داریم، آیا تعریف و نگاه ما به فرهنگ تعریفی به روز است یا با همان تعاریف سخت افزاری ده ها سال پیش در عصر فرهنگ نرم افزاری قدم نهاده ایم؟ همین نگاه باعث می شود به فرهنگ های دیگر به دیدی مردد و تهدید ساز می نگریم، آیا اینگونه نیست که ما در عرصه فرهنگ و فرهنگ سازی که پروژه ای دایمی آن هم در متن اجتماع ونه در راس حکومت ها است دایم دچار رکود شده ایم؟ نه اینکه جامعه نخواسته، بلکه جامعه همیشه در بطن خویش در تولید و تاثیر و تاثر فرهنگی است، اما فرهنگ عناصری دارد که آن عناصر پایه ای به نام اجتماع دارند و بعد کارکرد آنها به عنوان عناصر فرهنگی در راستای حرکت های اجتماعی قوام، دوام و ارزش می یابد. گرچه هرگز در این نوشته قصد متهم کردن کسی را نداریم و دنبال مقصر نمی گردیم، اما نبود ذهنیت واقعی تفکر فرهنگی در محوریت مدیریت های فرهنگی در سال های گذشته مورد نقد ماست، ما واقعا با فرهنگ غنی ملی - دینی باید از هر فرهنگی که امروز در جهان پیروانی دارد باید بهراسیم؟ آیا این هراس نتیجه ضعف فرهنگ ما یا قوت فرهنگ های دیگر است یا عدم تلاش برای پیشرفت در سال های رفته؟ اگر کمی انصاف به خرج دهیم حتما نیاز به بازخوانی عناصر فرهنگی در کشور بزرگ مان و شرایط این همانی آنها با فرهنگ های دیگر نه از نگاه تهاجم و تدافع بلکه از نگاه تبادل هست و باید جستاری علمی و سریع دراین رابطه صورت گیرد، جستاری که در مرکز آن انسان فرهنگ های دستمایه او محور قرار گیرد و اصل تبادل در عصر ارتباطات مدرن و فوق مدرن به عنوان بدیهی ترین واقعیت موجود به رسمیت شناخته شود، سپس عناصری مثل رسانه ها و انواع آن، شخصیت، محیط و... همه عوامل فرهنگ ساز باز تعریف شوند و مطابق با فرهنگ ملی و دیدگاهی مدرن در رده و جایگاهی خاص قرار گیرند.

به عنوان مثال بحث رسانه ها با تنوع و گستردگی فراوانی که دارند، بحثی اساسی و ضروری در این میان است چرا که به هر سو که نگاه می کنیم پیرامون ما را رسانه احاطه کرده اند، از تلویزیون ها، رادیو، روزنامه و مجلات، کتاب ها و حتی آگهی های مختلف تبلیغاتی گرفته تا علایم راهنمایی و رانندگی و مانند آنها در این مبحث جای می گیرند. بنابراین برای شروع هر بحث فرهنگی باید نسبت خود را با این بخش تعریف کرد (البته این نسبت باید توسط اندیشه وران و مردم معمولی به طور رفتاری تعریف شود وگرنه رفتار حکومتی صرفا موقتی و به دور از خواست مردم خواهد بود) باید فرهنگ ما، براساس واقعیت و نیاز باورمندان خود تکلیفش را با رسانه هایی چون سینما، تئاتر، موسیقی و... تعریف کند، متاسفانه در این سال ها برخی مدیران فرهنگی سیاسی با مقوله فرهنگ رفتار کرده اند و خود ایشان به راحتی می توانند نتایج آن را ببینند، تعدد بخش های تصمیم ساز فرهنگی و مجری و دیده نشدن مردم در حوزه های فرهنگی، علایق آنها و مطالعه علمی در این نوع بحث ها باعث شده است که مردم چندان رغبتی به سینما رفتن نداشته باشند و مسلما ناگفته پیداست که سینمای ما از لحاظ مالی اگر ورشکسته نباشد، اوضاع بسیار مالی بدی دارد که آن هم با کمک های دولتی است، تئاتر و موسیقی هم که تکلیفشان اظهرمن الشمس است، در این بخش همه کسانی که از زلزله تاثیر فرهنگ مهاجم سخن می گویند بد نیست آمار سالن های سینمای ایران را با مهاجمان فرهنگی شماره کنند یا بگویند دراین سال ها چند سالن تئاتر استاندارد ساخته اند یا چند فیلم و اثر هنری با کمک دولتی آنها ساخته شده و توانسته با آثار دیگر مقابله کند، یا به عنوان مهمترین ارزش های فرهنگی کدام هنرمند و فرهنگ ساز واقعی مورد تقدیر واقعی قرارگرفته است، محمود درویش شاعر فلسطینی پس از مرگش چنان مورد تقدیر قرار گرفت، و ما چگونه؟ بحث رسانه ها در فرهنگ بسیار مهم است که باید روزی با آن روبه رو شد و در کنار دیگر عناصر فرهنگی پرداختن به آنها بسیار مهم است، که متاسفانه گویا در این روزگار بیش از این در این مقال نمی توان آورد. به هر حال آنچه مسلم است آن است تمام مدیران فرهنگی و اندیشمندانی که به عنوان مسوول در این سال ها مجری بوده اند، از سر دلسوزی به اقداماتی دست زده اند که نتایج مختلفی به جا مانده، اما امروز که سال های التهاب آغازین انقلاب و روزهای سخت جنگ و تلاش های سازندگی به پایان رسیده اند، لازم است که خدمتگزاران واقعی در این عرصه به روشن ساختن تفکر واقعی اسلام و ایران که تفکری پیشرو است بپردازند.