دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

ننه دلاور دژخیمان هم می میرند


ننه دلاور دژخیمان هم می میرند

در نمایشنامه برشت بعل جوان عاصی و انسان دنیاپرستی است كه با ستایش بی بندوباری و مرگ , فریاد تحقیر جامعه خویش را سر می دهد, اما تنهایی كشنده سرنوشت دردناك اوست عصیانگری , خشونت و از پی لذات دنیوی رفتن , ویژگی های قهرمانان نخستین برشت است

من‌ برتولت‌ برشت‌، از جنگل‌های‌ سیاه‌ می‌آیم‌.

مادرم‌، هنگامی‌ كه‌ در بطن‌ او آرمیده‌ بودم‌،

مرا به‌ شهرها آورد.

ولی‌ سرمای‌ جنگل‌ها تا روز مرگ‌ در پیكرم‌

باقی‌ خواهد ماند.

من‌ با مردم‌ مهربانم‌ و به‌ شیوه‌ آنان‌

كلاه‌ سیلندر بر سر می‌گذارم‌.

می‌گویم‌، آنها مثل‌ حیواناتند، فقط‌ بوی‌ دیگری‌ دارند.

و می‌گویم‌: مهم‌ نیست‌، من‌ هم‌ چنینم‌.

هنگام‌ غروب‌، مردها را گرد خود جمع‌ می‌كنم‌.

ما به‌ هم‌ «عالیجناب‌» خطاب‌ می‌كنیم‌.

آنها پایشان‌ را روی‌ میز من‌ دراز می‌كنند

و می‌گویند: وضع‌ بهتر خواهد شد. و من‌ نمی‌پرسم‌: كی؟

هنگامی‌ كه‌ زلزله‌ می‌آید

امیدوارم‌ نگذارم‌ سیگارم‌ خاموش‌ شود.

من‌، برتولت‌ برشت‌،

دیرگاهی‌ پیش‌ در بطن‌ مادرم‌

از جنگل‌های‌ سیاه‌

به‌ شهرهای‌ سیاه‌ آمدم‌.

برشت‌، مردی‌ كه‌ ژان‌ پل‌ سارتر او را بی‌شك‌ بزرگترین‌ نمایشنامه‌نویس‌ معاصر خوانده‌، شاعری‌ كه‌ تئاتر اروپا را تحت‌ تاثیر گرفته‌، نوآوری‌ كه‌ هنر تئاتر را دگرگون‌ كرده‌ و راه‌های‌ تازه‌ شگفت‌ به‌ روی‌ نویسنده‌ و بازیگر و تماشاگر گشوده‌ است‌. برتولت‌ برشت‌ كه‌ بعدها بزرگترین‌ نمایشنامه‌نویس‌ آلمان‌ پس‌ از جنگ‌ نازی‌ها شد، در دهم‌ فوریه‌ ۱۸۹۸ در شهر باستانی‌ آگسبورگ‌ در جنوب‌ آلمان‌ كه‌ آن‌ زمان‌ جزو پادشاهی‌ باواریا به‌ شمار می‌رفت‌، دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. مادرش‌ اهل‌ جنگل‌ سیاه‌ بود و پدرش‌ كارخانه‌داری‌ سرشناس‌. هنگامی‌ كه‌ برشت‌ زاده‌ شد، خانواده‌اش‌ در زمره‌ افراد مرفه‌ آگسبورگ‌ به‌ شمار می‌رفت‌. سرنوشت‌ چنین‌ می‌خواست‌ كه‌ برشت‌ مسیر دیگری‌ را در زندگی‌ انتخاب‌ كند. مناسبات‌ خانواده‌اش‌ برای‌ او دلپذیر نبود، خیلی‌ زود با اندیشه‌ها، تصورات‌ و قید و بندهای‌ كهنه‌ و فرسوده‌ خانواده‌ خود به‌ مخالفت‌ برخاست‌. او در شعری‌ می‌گوید:

من‌ در خانواده‌یی‌ محتشم‌ بزرگ‌ شده‌ام‌

در ابتدا پدر و مادرم‌ قلاده‌یی‌ به‌ گردنم‌ بستند

و مرا به‌ شیوه‌ معمول‌ خویش‌ تربیت‌ كردند

و به‌ من‌ درس‌ ریاست‌ طلبی‌ آموختند

اما زمانی‌ كه‌ بزرگ‌ شدم‌

و به‌ اطراف‌ خود نگاه‌ كردم‌

از مردم‌ هم‌ طراز خود دلم‌ گرفت‌

و از ریاست‌ طلبی‌ نیز

از این‌ رو، مردمی‌ را كه‌ از شمار ایشان‌ بودم‌ ترك‌ گفتم‌ و به‌ صف‌ ضعیفان‌ پیوستم‌.

در مدرسه‌، برشت‌ نوجوان‌ از معلمان‌ خود ایراد می‌گرفت‌ و از آنها انتقاد می‌كرد. چندین‌ بار او را از مدرسه‌ اخراج‌ كردند تا بالاخره‌ مدرسه‌ ابتدایی‌ را تمام‌ كرد و وارد دبیرستان‌ شد. در شانزده‌ سالگی‌ اولین‌ نوشته‌ ادبی‌ او در روزنامه‌یی‌ محلی‌ چاپ‌ شد. دبیرستان‌ را نیز به‌ اتمام‌ رساند و در ۱۹۱۷، در هجده‌سالگی‌، برای‌ تحصیل‌ طب‌ رهسپار مونیخ‌ شد و در دانشگاه‌ این‌ شهر به‌ تحصیل‌ طب‌ پرداخت‌.

اما سالی‌ نپایید كه‌ او را همچون‌ بسیاری‌ از جوانان‌ به‌ جبهه‌های‌ جنگ‌ فرستادند. به‌ علت‌ آشنایی‌اش‌ با حرفه‌ پزشكی‌، در بیمارستان‌های‌ نظامی‌ شروع‌ به‌ كار كرد.

شعله‌های‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ اروپا را در خود كشیده‌ بود. ویرانی‌های‌ ناشی‌ از جنگ‌ و فقر، كه‌ دامنگیر همه‌ آوارگان‌ جنگ‌ شده‌ بود، از او شاعری‌ عصیانگر ساخت‌. در بیست‌ و یك‌ سالگی‌ نخستین‌ نمایشنامه‌ معروف‌ خود به‌ نام‌ بعل‌ (Baal) را نوشت‌.

بعل‌ خدای‌ اساطیری‌ است‌ كه‌ مظهر قساوت‌ و سركشی‌ است‌، در نمایشنامه‌ برشت‌ بعل‌ جوان‌ عاصی‌ و انسان‌ دنیاپرستی‌ است‌ كه‌ با ستایش‌ بی‌بندوباری‌ و مرگ‌، فریاد تحقیر جامعه‌ خویش‌ را سر می‌دهد، اما تنهایی‌ كشنده‌ سرنوشت‌ دردناك‌ اوست‌. عصیانگری‌، خشونت‌ و از پی‌ لذات‌ دنیوی‌ رفتن‌، ویژگی‌های‌ قهرمانان‌ نخستین‌ برشت‌ است‌. برشت‌ در نخستین‌ مجموعه‌ شعرش‌ نیز، كه‌ نام‌ كتاب‌ دعای‌ خانوادگی‌ را بر آن‌ نهاده‌ بود، به‌ این‌ ویژگی‌ها وفادار ماند. در آنجا هم‌ سخن‌ از ماجراجویان‌ و دزدان‌ دریایی‌ است‌، بدبینی‌ و بی‌بندوباری‌ این‌ آثار، به‌ گونه‌یی‌ انعكاس‌ زندگی‌ بی‌سامان‌ پس‌ از جنگ‌ است‌.

دومین‌ نمایشنامه‌ برشت‌، كه‌ در ۲۲ سالگی‌ آن‌ را نوشت‌، آواز طبل‌ها در دل‌ شب‌ نام‌ دارد. این‌ اثر برای‌ برشت‌ جایزه‌ ادبی‌ كلابست‌ را به‌ همراه‌ آورد. در همین‌ ایام‌، تئاتر كامرا شپیله‌ در مونیخ‌ او را به‌ عنوان‌ نمایشنامه‌نویس‌ پذیرفت‌. گهگاه‌ نیز برای‌ نشریه‌ تئاتری‌ Der Volks Will در آگسبورگ‌ مقالاتی‌ می‌نوشت‌. جایزه‌ كلابست‌ نظر مدیران‌ تئاتر را به‌ سویش‌ جلب‌ كرد. برشت‌، در طول‌ اقامتش‌ در مونیخ‌، دو نمایشنامه‌ دیگر نوشت‌. «در انبوه‌ شهرها» و «زندگی‌ ادوارد دوم‌» آثاری‌ همچنان‌ در حال‌ و هوای‌ مكتب‌ اكسپرسیونیسم‌. در سوم‌ نوامبر ۱۹۲۲، با ماریان‌ تسوف‌ ازدواج‌ كرد. این‌ ازدواج‌ بیشتر از پنج‌ سال‌ دوام‌ نیاورد و در ۱۹۲۷ به‌ جدایی‌ انجامید. در ۱۹۲۴ ماكس‌ راینهارت‌، كارگردان‌ بزرگ‌ اروپا، از برشت‌ خواست‌ در سمت‌ مشاور ادبی‌ او در برلین‌ با وی‌ همكاری‌ كند. برشت‌، در پاییز همان‌ سال‌، به‌ برلین‌ نقل‌ مكان‌ كرد. همكاری‌ با راینهارت‌ برشت‌ را به‌ مطالعه‌ كتاب‌های‌ جامعه‌ شناسی‌ واداشت‌ و در كلاس‌های‌ درس‌ كارگردان‌ حضور یافت‌. فلسفه‌ علمی‌ افقی‌ تازه‌ را به‌ او نشان‌ داد. او به‌ این‌ نتیجه‌ رسید كه‌ رویدادها را در زمینه‌ تاریخی‌ و در حال‌ شدن‌ ببیند و در هر فرآیندی‌ تضاد را باز یابد و به‌ تغییر جهان‌ كمك‌ كند، نه‌ تفسیر آن‌.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.